کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

شهریور 1391

زنده باد شلخته ها

+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 10:13 شماره پست: 768

 

ای کسایی که رختخوابتون همیشه نامرتب و جمع نشده است ،ای تنبل ها ، ای از زیر کار در رو ها ،ای شلخته ها یه خبر خوب برای شخص شخیصتون دارم .  اخیرا علم ثابت کرده مرتب نکردن رخت‌خواب در هنگام صبح می‌تواند برای سلامت شما مفید باشد!

چه جور ؟ این جور که یک تخت نامرتب محیط نامساعدتری برای رشد مایت‌های گرد و خاک هستند.

مایت ها چی هستند ؟ مایت‌ها موجودات بسیار کوچکی هستند که در فضاهای مرطوب زندگی می‌کنند و می‌توانند باعث بروز آسم و دیگر آلرژی‌ها شوند. این حشرات نمی‌توانند در شرایط گرم و خشک تخت‌های نامرتب زندگی کنند.این هاکم‌تر از یک میلی‌متر طول دارند و می‌توانند مواد حساسیت‌زایی را تولید کنند که به راحتی در حین خواب وارد سیستم تنفسی بدن می‌شوند.

کلا شرایط مرطوب و گرم تخت‌ها محیط مناسبی برای رشد این موجودات هستند، اما زمانی که رطوبت کم می‌شود احتمال زنده ماندن این حشرات با کم شدن رطوبت کاهش پیدا می‌کند.آنها فقط زمانی می‌توانند به زندگی خود ادامه دهند که بتوانند رطوبت را با کمک غده‌های کوچکی که روی بدنشان وجود دارد جذب کنند.

اما اگر شمای تنبل تخت خود را در طول روز به صورت نامرتب رها کنید، رطوبت این تخت‌ها بخار شده و در نهایت منجر به مرگ این مایت‌ها می‌شود.پس تخت تمیزتر و زندگی سالم تری خواهید داشت .

ای جماعت ، دیگر این داستان دراماتیک و طاقت فرسای تخت جمع کردن اول صبح به تاریخ پیوست . شاد باشید !

منبع : خبرآنلاین

 

انسان ، شیر ، عاطفه

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم شهریور 1391 ساعت 8:22 شماره پست: 767

 

چند وقت قبل شبکه من و تو برنامه ای یک ربعی را درباره یک توله شیر نر به نام کریستین پخش کرد که توسط دو جوان استرالیایی ساکن لندن از فروشگاه معروف هرودز خریداری شد. این شیر بعدها توسط صاحبانش به به طبیعت و محیط واقعی زندگی اش درکنیا بازگردانده شد .بعد از یک سال، صاحبانش برای پیدا کردنش به آفریقا برگشتند تا ببینند که آیا کریستین آنها را خواهد شناخت یا نه و ...

رفقا ،راستش این مستندکوتاه محبت ، در این هنگامه پرآشوب و دژم، به قدری روی من تاثیر گذاشت که نگو و نپرس . رابطه بین این 3نفر (اون دوپسر و اون شیره) این قده گرم وصمیمی بود ،این قده گرم و صمیمی بود ، این قده گرم و صمیمی بود که آدم خواه ناخواه دچار احساسات می شد و چشم تر می کرد ،مخصوصا از سکانسهای پایانی اش .

براتون اون تکه 14دقیقه ای رو ضبط و آپلود کردم تا شما هم بتونین ببینین و لذت ببرین . برای تماشای اون روی این جا کلیک فرمایید.

 

 

 

خشم مقدس از نگاهی دیگر

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور 1391 ساعت 12:29 شماره پست: 765

 

از همه دوستای خوبی که برای پست خشم مقدس کامنت گذاشتن و هر کدومشون از زاویه خاصی بحث رو گسترش دادند ممنونم . نظراتون بسیار عمیق و جالب بود و دوست دارم همگان بخونند . البته بیشتر دوست داشتم می گفید که مای مسلمان چکونه باید باشیم نه این که چگونه نباشیم . یعنی جنبه ایجابی مسئله بیشتر مد نظرم بود تا سلبی آن . گرچه چند نفری هم از همین بحث ایجابی وارد شده بودند . از همه شما تشکر می کنم . سرفصل نظرات شما اینهاست :

-مسلمون ها خودشون همه گونه توهینی رو بر خودشون مباح می دونن و بر بقیه حرام پس جواب جواب های هوی است.

-مسلمانان و به خصوص کشورهای عربی و اتحادیه عرب باید خواستار مجازات سازندگان این فیلم باشند.با محکوم کردن این فیلم و همچنین مجازات سازندگان شاید کمی آتش این خشم جهانی فرونشینی کنه

-به نظر من این سبک اعتراضات راه به جایی نمی بره.با اعتراض و راهپیمایی تغییری در دید کسی که فیلم رو دیده و باور کرده ایجاد نمی کنیم.

-ما خودمون به عالم وآدم توهین می کنیم برای نصف مردم دنیا طلب مرگ می کنیم مقدسات بقیه مردم را چه توی عرف جامعه و چه از نظر قانونی مسخره می کنیم و اون وقت ... 

- متاسفانه تعصب ، رفتارهای احمقانه و احساساتی در پی داره. به نظر من مسلمون ها هم باید یاد بگیرن که همه ی دنیا قرار نیست به عقاید شون احترام بذارن .هر کس حق داره عقیده ای داشته باشه ولی دیگران رو نمیشه مجبور کرد به عقاید آدم احترام بذارن.

 - اگه یکی به ناموس ات فحش بده فکر نکنم بمونی و باهاش گفتمان فرهنگی کنی .

-مسلمونها به جای این کارها بهتره برن یه فیلمهایی بسازن که تصور درست و خوبی از اسلام و مسلمین نشون بده. انرژیشون رو صرف اون کارها کنن بهتذ نتیجه میگیرن.

 -برای شناخت یک ملت به دنیا و نشان دادن روحیاتش نیازی به ساختن فیلم نیست. کافی است که به سادگی آنطور که هستند رفتار کنند. آیا مردم آلمان یا انگلستان برای اثبات وظیفه شناسی تعهد وقت شناسی و سایر محاسن خود در دنیا فیلم سازی و تبلیغات کرده اند؟!!

-یک فیلم مزخرف در مورد اسلام و حضرت محمد ساخته می شود . در این فیلم ایشان به عنوان فردی شقی و .... و ...معرفی می شود. مسلمانان عصبانی می شوند و مایلند اثبات کنند که نگاهی که این فیلم به اسلام و پیامبر دارد اشتباه است و اسلام دین رفعت است و کذا . برای اثبات این مسائل چه کار می کنند ؟ سفارت خانه آتش می زنند و چندین نفر را می کشند.یعنی راه بهتری برای اثبات رفعت اسلامی ندارند دیگه لابد ! خیلی بیشتر از توهینی که توی این فیلم و امثالهم به پیامبر شده این مثلن مسلمونا با این جور مثل بربر رفتار کردناشون به پیامبر توهین کردن. وقتی در مقابل این مسائل این جوری جواب داده میشه یعنی مهر تایید میزنن به همین حرفا. یعنی ما یه عده وحشی پیرو این پیغمبر هستیم بعد انتظار دارن مردم دینا فکرکنن محمد پیامبر مهربانی و محبت بود. وقتی رفتار پیروانش از توحش یه چیزی اون ور تره حالا شما هی بیا بگو بابا این آدم رفت عیادت کسی که خاکستر میریخت سرش.

 - اگر من ادعای مسلمونی میکنم رفتار خودم رو درست کنم. وقتی همه تک تک انسانها ( در اینجا منظور مسلمانان) رفتارشون درست باشه دیگه کسی جرات نمیکنه چیزی بهشون بگه. یاد قرآن سر نیزه بردن توی جنگهای صدر اسلام افتادم. این ها همش کلکه. اون زمان هم عده ای هوچی گری کردن و داد و قال راه انداختن الانم به نوعی دیگر. تاریخ همیشه تکرار میشه.

 - چیزی که کاملا مشخصه نقطه ضعف مسلمانان افتاده دست آدمهای فرصت طلب. وقتی نیاز دارند خودشان را تایید کنند و انگشت اشاره به سمت مسلمانها بگیرند و بگن " دیدید مسلمانها تروریست هستند" یه همیچین برنامه هایی میسازند. خوب بود مسلمانها کمی فکر میکردن بعد وارد عمل میشدند. این وحشیگریها مهر تاییدی بر گفته های آنهایی است که این فیلم را ساخته اند

 

خشم مقدس

+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور 1391 ساعت 11:5 شماره پست: 764

 

این تیتری است که تعدادی از روزنامه های امروز برگزیدند

یادمه وقتی سالها پیش حکم قتل سلمان رشدی داده شد و معروف شد به این که به پیامبر اسلام توهین کرده خیلی ها بر علیهش حرف زدند و مهدور الدمش دونستند ولی خیلی از همون خیلی ها واقعا نمی دونستند توی اون کتاب واقعا چی نوشته شده بود و رمان آیات شیطانی حاوی چه مطالبی علیه حضرت محمد بود .اون موقع ها اینترنتی در کار نبود و و افراد مجبور بودند که فقط به شنیده ها اکتفا کنند .

این چند روز گذشته که که موجی از خشونت علیه آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی دیگه در کشورهای مسلمون راه افتاده وافعا مشتاق بودم ببینم این چه فیلمیه که دوباره جو به هم ریخته . این در اون در زدم و بالاخره از طریق دوستی که خلاصه ای یکربعی از این فیلم رو دانلود کرده بود موفق به دیدنش شدم

قبل از هر چیزی باید بهتون بگم که این فیلم واقعا یه احمقانه ، مسخره و توهین آمیزه  و نفرت سازنده اون از اسلام درش موج می زند . داستان در عصر حاضر شروع میشه که یه عده ریشوی مسلمون تبر به دست توی خیابون می دوند  و هر مسیحی ای رو با تبر می کشند و به یک داروخانه مربوط به پزشکی مسیحی در مصر حمله می‏کنند و مغازه اش را ویران می کنند . سپس از این بخش، به صدر اسلام می رود و به شکلی مسخره و مستهجن زندگی حضرت محمد را ، نزول وحی به ایشان را ، زنانش را، در حد یک فیلم نیمه پورنو به تصویر کشیده و مورد تمسخر قرار می دهد .

از جهت ساختاری نیز خود فیلم یک فیلم سطح پایین است . دکورها مثل دکورهای تئاترهای کودکان است ، بازی ها در حد اتل متل توتوله .کارگردان گفته که برای ساخت این فیلم 5میلیون دلار (۱۲میلیارد تومان) از 100یهودی متعصب جمع کرده که به نظرم یارو اقلا 10میلیاردش رو به جیب زده و در رفته از بس که این فیلم خام و مسخره ساخته شده یعنی می خوام بگم سطح پایین ترین فیلمهایی که تا به حال دیدید از  این فیلم کیفیت فنی بالاتری دارند 

اما طبق روال این چند سال هم عده ای در اعتراض به این توهین آشکار در کشورهای یمن و مصر و لیبی و سودان و ... چلوی سفارتخانه های غربی ریخته اند و از دیوار سفارت عبور می کنند و فریاد می زنند و آتش می زنند و ..... و این رویه ای تکراری است و به نظر من کم حاصل .

اما سوال مهم تر و اساسی ابن جاست که واقعا ما ، به عنوان یک مسلمان در همچین مواردی واقعا باید چه کنیم ؟ جز داد و قال کار اساسی تری هم می شود انجام داد ؟

 

 

بز ، گاو نر ، مرد کهن

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم شهریور 1391 ساعت 11:43 شماره پست: 762

 

هف هش روزی میشه که شدیدا دپرسم و هیچی نمی تونه شادم کنه . با عرض شرمندگی حتی کشش ندارم جواب کامنتهاتون رو بدم . فک کنم دلیلش روهم خوب بدونم . همین بی ثباتی وضعیت مملکت . همین عقب بودن دخلمون از خرجمون . یه موقعی برای وخیم بودن اوضاع مملکت گفته میشد که آدم از فرداش هم خبر نداره . یادتونه ؟ خب این حالا پیشرفت کرده که آدم از یه ساعت بعدش هم خبر نداره !

واقعا نمی دونم که این دولت چی کار داره می کنه ؟ آخه مملکت هم این قده بی ثبات!؟ که آدم اصلا تکلیفش رو ندونه ؟ همینه که کل ملت اوقاتاشون تلخه و میخوان هم دیگه رو پاره کنن .یه نگا به مردم تو خیابون و مترو و اتوبوس و جاهای دیگه بندازین . چهره خندونی دیده می شه؟

وقتی آدم امنیت روانی نداره ،هر روز از تریبونا داد و بی داد و تهدید و شاخ و شونه می شنوه،سازمان ملل زرت و زرت علیه ایران قطعنامه (همونایی که کاغذ پاره هستن ) صادر می کنه ، ابرقدرتا حلقه تحریما رو سفت تر می کنن ، اسرائیلیا جنگ جنگ و از این گنده گوزی ها از زبونشون نمی افته ، چین و روس تا می تونن می چاپنمون ، دولتیا با ملت صادق نیستن و هر روز یه چیزی میگن که چن روز بعد نقضش می کنن ، وقتی نصف پولت از سال قبل به این طرف با نصف شدن ارزش ریال ،دزدیده شده  ، دیگه چه شادی ای ؟ چه دل خوشی؟

نه وضع درآمدمون معلومه نه وضع مخارجمون . همش هم هشتمون گرو نهمونه. ما که امسال دور خیلی از مخارج رو قلم گرفتیم . سفر که اصلا . خرید کفش و لباس رو وللش . سینما و تاتر رفتن تعطیل. گوشت و مرغ ؟ خیلی خیلی کم . واقعا زندگیمون شده بخور و نمیر .

خب بابا جون نمی تونین ، بلد نیستین ،بی خیال شین دیگه . چه جوری باید معلومتون بشه که مملکت داری نمی دونین ؟ وقتی اکثریت رو به خاک سیاه نشوندین !؟ کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می خواهد و مرد کهن !

 

نون و تره ، نون و کره

+ نوشته شده در دوشنبه بیستم شهریور 1391 ساعت 12:21 شماره پست: 761

 

چند روز قبل جایی بودم که صحبت از این بود که دولتها در ایران چندان به گردشگری اهمیت نمی دن و حتی پیش میاد که خانه هایی تاریخی تخریب و تبدیل به پاساژ و مغازه بشن مثل خانه پروین اعتصامی یا خانه مدرس که همه اینها می تونستن قطب گردشگری منطقه و محله خودشون باشن و چه و چه و چه .

و صحبت این بود که تا پول یامفتی مثل نفت خام به دست مدیرای دولتی ما می رسه ،توجه نکردن به این مسائل امری بدیهیه و سر خودشون رو برای این درآمدهای ظاهرا جزئی به درد نخواهند آورد

و صحبت این بود که این تحریم جدید و جدی خرید نفت خام ایران می تونه چیز خوبی هم باشه و ایران که چند سال شیرهای نفت خامش رو مجبور شه ببنده و مدیرای دولتی ما برای کسب درآمد مجبور باشند به مردم تکیه کنن و هم دمکراسی و هم کار رونق بهتری پیدا کنند که اگه ما بیاییم و به جای این که نفت خام بفروشیم بشکه ای 100دلار تبدیلش کنیم به بنزین ، نفت سفید ، میعانات گازی بفروشیم 500دلار و یا جربزه بیشتری هم داشته باشیم که روی اون کار بیشتری بشه که تبدیل به محصولات پلیمری مانند پلی پروپیلن و پلی اتیلن گردد و 3500دلار گیرمون بیاد یعنی ما می تونیم  حداقل 30برابر امروزمون از نفتمون سود ببریم .

پس نخریدن نفت خاممون خوب چیزی هم هست . اما من معتقد بودم و هستم که اقتصاد ما یه اقتصاد معتاد به پول یامفت نفت خامه و این کار رو نمی کنیم و معتقدیم سیلی نقد به ز حلوای نسیه است و دوست داریم ببینیم استخراج و فروش نفت خام به مراتب لقمه کم دردسرتریه تا جلوگیری از فروش نفت به شکل خام و فرآوری نشده و پالایش و تبدیل به احسن کردنشون . چرا که این هلو برو تو گلوست و اون گرفتاریها داره .

و در نامیدی حساب کردم و دیدیم که کشور ما که هر سال حدود 100میلیارد دلار صادرات نفت خام داره که اگه تقسیم به جمعیتمون بشه میشه با دلار ۲۵۰۰تومانی امروز ، نفری 2۵0هزارتومان در ماه که اگه می فهمیدیم که به جز ضرب المثل سیلی نقد به ز حلوای نسیه است مثلهای دیگه ای هم داریم مثل یه سال بخور نون و تره ،یه عمر بخور نون و کره و تصمیم راسخی می گرفتیم و چند وقتی کار می کردیم و در این راه محصولات پلیمری تلاش می کردیم درآمد ماهیانه هر نفرمون فقط از نفت می شد ۷.۵میلیون تومان !

لطفا فیلم ما رو هم از پرده بکشین پایین

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم شهریور 1391 ساعت 14:3 شماره پست: 759

 

این اعتراضهای بی دلیل عده ای به نمایش سینمایی گشت ارشاد ،برای سعیدسهیلی کارگردانش که بد نشد .چون سوار بر موج پایین کشیده شدن فیلمش از پرده ،خیلی ها فکر می کنند که حتما فیلم مهم و به دردبخوری بوده و حالا که دی وی دی اش به قیمت 3هزار تومان اومده دارن می رن کرور کرور می خرن. اونجایی که من ازش خریدم به من گفت فروشش از صبح تا حالا بی سابقه بوده .

ما دیشب فیلم رو گرفتیم و به خیال یه فیلم مفرح وخنده دار دیدیم و هرچی منتظر بودم تا ببینم چرا از پرده پایینش کشیدن نفهمیدم. این که چیزی نداشت . فقط یه فیلم ضعیف کش دار بود با شوخی ها و شعارهای توخالی و تکراری و نهایتا یه فیلم کسل کننده و مسخره .

فکر کنم من بعد سهیلی همیشه آرزو می کنه که فیلمش رو از پرده بکشن پایین!

سیلوئت سرزنده

+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم شهریور 1391 ساعت 10:27 شماره پست: 758

 

یه وبلاگی هست به نام سیلوئت  . اسم نویسنده اش هم همینه و یک دختر جوون ایرانیه که ساکن کاناداست و وبلاگش رو هر دو هفته ، ده روز یه بار از اون جا به روز می کنه . از زندگیش می نویسه ،از لحظه های بامزه زندگیش ، از ارتباطاتش با نامزدش ، از برخورداش با دوستانش ، از کلاسهای درسش و همه این ها رو خیلی بامزه و طنازانه می نویسه.

تو پروفایلش نوشته که همراه عزیزی دارم که اینجا بهش می گم پراد، و زندگی ساده ای که سعی می کنم لحظه های خوب و قشنگش رو برای خودم پررنگ کنم، و لحظات بدشو بی رنگ.

این چیزی که تو پروفایلشه به معنای واقعی کلمه است و جای هیچ برو برگردی نداره . بسیار برام پیش اومده که حال خوشی نداشتم که وبلاگهای بروز شده رو بخونم و نخونده گذر کردم ولی وقتی دیدم که سیلوئت به روز کرده حتما وبلاگش رو باز کردم و خوندم و خندیدم و انرژی گرفتم .

خواستم با این نوشته کوتاه هم از سیلوئت عزیز تشکر کنم و هم این وبلاگ خوب رو به شما دوستای عزیزم معرفی کنم .

رانت کلاه قرمزی

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور 1391 ساعت 10:48 شماره پست: 757

نمی دونم بهتون بگم برین کلاه قرمزی و بچه ننه رو ببینین یا نه؟ چون خودم بین دو حس متفاوت گیر می کنم . یکی این که متاسفانه تو این چند سال اخیر یه فیلم کودکانه مناسب روی پرده سینماها نبوده که بتونیم دست بچمون رو بگیریم ببریم که اصلا سینمای کودک مرده انگار ،تا اون هم بفهمه سینما چیه که این دفعه این فیلم اومده و براش ظاهرا مناسبه

ولی از طرفی باید بگم تو مجموعه های کلاه قرمزی این ضعیف ترین و شلخته ترین فیلمیه که تا به حال دیده شده و طهماسب و جبلی کارگردان و نویسنده اش کمترین وقت و انرژی رو برای این فیلم گذاشتن و صرفا همون شوخی های تلویزیون رو بی برنامه و بی حساب روانه کردن و خب بچه هم به شوخی های تکی اون و حرکات پسرعمه و تیکه کلامهای پسرخاله می خنده و شاد از سینما میاد بیرون و فروشش در عرض 2 هفته به 2میلیارد و پونصد میلیون تومن می رسه .

ولی واقعا نمیشه اسمش رو یه فیلم سینمایی گذاشت .ای کاش ایرج طهماسب و حمید جبلی که برای جفتشون احترام زیادی قائلم یه کمی بیشتر دقت می کردند و زحمت بیشتری می کشیدند و فیلم کودکانه فاخری هم بیرون می دادند.

 

 

ترجمه  

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور 1391 ساعت 12:56 شماره پست: 756

 

وقتی رئیس جمهور مصر، مرسی اسلامگرا ،در سخنانش بشار اسد را کوبید و مخالفانش را انقلابیونی بر حق دونست ،چیزی که 180درجه با نظر آقایون ما متفاوته ،صدا و سیما با کمال امانت داری در ترجمه همزمانی که داشت به جای کلمه سوریه ترجمه کرد بحرین! این که چه جوری میشه در ترجمه اسم رو عوضی فهمید نکته ایه که جای بحث فراوون بین علمای ادبیات داره .شاید این هم یک تفاوت فرهنگی دیگر بود!

حالا دفاعیه آقای رئیس صدا و سیما رو بی هیچ دخل و تصرفی بخونین و صفا کنین

"رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در مورد ایراد کار صدا و سیما در ترجمه سخنرانی رئیس جمهور مصر در اجلاس عدم تعهد تهران گفت: ایراد تنها در یک مورد ترجمه نام سوریه به بحرین در یکی از شبکه های سیما بود. در هنگام سخنرانی مرسی رئیس جمهور مصر شبکه یک نیز این مراسم را به صورت زنده پخش می کرد، که اشکالی در پخش زنده بوجود آمد بنابراین از مترجم دیگری تنها در همین شبکه برای سخنرانی مرسی استفاده شد که این مترجم در یک اشتباه لفظی! بجای سوریه، بحرین گفت و همین دستاویزی برای رسانه های غربی شد."

 

ماخوذ به حیا

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور 1391 ساعت 13:0 شماره پست: 755

 

باران خانوم یه خانوم به تمام معنا خجالتی و رودربایستی کن می باشد . اگر تمام مردم کره زمین هم حق او را بخورند فقط با تعجب و حرص نگاهشان کرده و در دل افسوس می خورد . او با همه اطرافیانش رودربایستی دارد . او با همکارش ، با دوستش ، با خواهرش ، با پدرمادر خواهر شوهرش ، با پدر خودش و حتی حتی با مادر خودش رودربایستی دارد و معمولا چیزی از آنها نمی خواهد و اگر هم چیزی را بخواهد این قدر با شرمندگی و خود را مقصر دانستن می خواهد که در 90% مواقع آن افراد هم به وی جواب سربالا می دهند و دنبال کار خودشان می روند .

آقای رگبار هم یک فرد خجالتی بود به معنی واقعی کلمه . این قدر خجالتی که در دوران مدرسه سر کلاس خجالت می کشید از معلم چیزی را که نفهمیده بپرسد و بقیه به او نگاه کنند . این قدر خجالتی که جرات نمی کرد به دختری پیشنهاد دوستی بدهد از ترس این که مبادا آن دختر نپذیرد و به او بخندد . این قدر خجالتی که اجازه می داد بعضی ها در صف نان و چیزهای دیگر در صف جا بزنند .

اما آقای رگبار این گونه باقی نماند .

او الآن یک فرد پرروست که محال است کسی بتواند حق او را بخورد .او در ابراز خواسته هایش هم با کسی رودربایستی ندارد و رک در چشمان آن طرف نگاه می کند و حرفش را می زند و از نه آن بابا هم نمی هراسد. او قبل از آشنایی با باران خانم از دخترها هم دیگر نمی ترسید و به راحتی با ایشان گرم می گرفت و فکرنمی کرد که نکند من مورد پسند آنها نباشم.

چرا او این گونه تغییر کرد ؟ چه اتفاقی برای او فتاد ؟ به نظر من همه این تغییرات در دوران خدمت سربازی آقای رگبار برای او پیش آمد . آنجایی که او تک و تنها ، بی هیچ پدر و مادری، وسط کوه و بیابان خدمت می کرد و باید چه دلش می خواست و چه نمی خواست گلیمش را از آب بیرون می کشید پس . . .

سعی کرد آهسته آهسته تغییرنموده و از قالب یک پسر خجالتی که همیشه کلاهش پس معرکه بود در بیاید و . . . درآمد .

آقای رگبار دراین آشنایی 13ساله و این زندگی 10ساله بارها تلاش کرده باران خانوم را تا لبه بی خیالی و پررویی هل دهد تا بتواند حقش را از این دنیا بگیرد و این قدر برای خواسته هایش از صغیر و کبیر خجالت نکشد ولی نشده که نشده و او همچنان همان باران خانم 13سال قبل باقی مانده است .

البته صبر کنید . صبر کنید . چیزی به یادم آمد تلاشهای آقای رگبار بی فایده هم نبوده . باران خانم هنوز هم بسیار خجالتی است اما یاد گرفته که با یک نفر هیچ هیچ هیچ رودربایستی ای نداشته باشد و آن آقای رگبار بنده خداست !!

 

این بی تعهدها !

+ نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور 1391 ساعت 8:2 شماره پست: 754

یه مشت کشور کور و کچل و بی خاصیت و ضعیف و فقیر که از جهت اهمیت و تاثیرگذاری در دنیا سیاهی لشکرند و در ضمن هیچ گونه همگرایی خاصی هم بینشون نیست که لااقل دسته جمعی کار مفیدی به حال خودشون انجام بدن ، کشورایی که واقعا به خودشون و سرنوشتشون هم بی تعهداند وگرنه این قده عقب مونده نمی شدند، کشورایی که همشون علیه ایران تو قطعنامه های جهانی رای میدن ، پاشدن اومدن تهران و یه هفته پاتخت رو به تعطیلی کشوندند که چی بشه؟ خدا عالمه !

اصلا یکی نیست به این ،به اصطلاح ،غیر متعهدها بگه ،بابا دوره تون گذشت و تموم شد و رفت . دیگه بلوک غرب و بلوک شرقی نمونده که شما وسطش باشین . اصلا بگین ببینم تو این 50سالی که از این به اصطلاح جنبشتون گذشته چه گلی به سر خودتون و بقیه هم جنبشی هاتون زدین ؟

واقعا چی عاید ما می شه؟ نمی گم عاید من ملت چی می شه ها ،اون که هیچ وقت نمی شه. عاید دولت هم هیچ چیز نمی شه . 7هزار نفر میان ،حرفهای یاوه می زنن ، می خورن ،می ریزن و می پاشن و د برو که رفتی و یه تشکر خشک و خالی هم نصیب ما ملت نمی کنند و تو اولین اجلاس جهانی ،دوباره علیه ایران رای خواهند داد که بزنین پدر این تروریستای بمب اتم دوست رو درآرین .

حالا ما مرده و شما زنده ببینین و سیاحت کنین . مگه غیر از این بوده تو این 33سال ؟ دولتهای مستقر ما هر چی خوبی به جایی کردند بعد از مدتی دیدیم که چجوری جواب گرفتند . نمونه های بوسنی و جمهوری آذربایجان چندان دور از دیدها نیستند . آقای دولت ،دوست جمع کردن تو دنیا ،به جمع کردن این خدازده ها نیست و دلت رو به حضور اینا خوش نکن . از اینا هیچ آبی گرم نمیشه.

این دولتی ها هم که تو این چند روز اخیر تو رسانه های داخلی جوری با این نشست تکراری و بی حاصل برخورد می کنند و امیدها بهش بسته اند که من بعد ال می کنیم و بل می کنیم که انگار تا به حال غولی داخل چراغ جادو خفته بود و به کف با کفایت ما قراره از این نشست به بعد از چراغ بیرون بیاد و کاری کنه کارستان و اصلا جنبش عدم تعهد از امروزه که می شه جنبش واقعی!!

آقایونای دولتی ، هر چی هم به این کور و کچلا بدین بخورن ،بیشتر از قدرتمدارای دنیا نمی تونین بدین. اونا آمریکا رو ول نمی کنن شما رو بچسبن . می دونین فردوسی شاعر ماست ولی اونا شعرش رو خوب اجرا می کنند

سیاهی لشکر نیاید به کار........ یکی مرد جنگی به از صدهزار

 

 

کلیه و قلب و دوست

+ نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور 1391 ساعت 14:11 شماره پست: 753

 

وقتی می گن دوست وبلاگی، دوست وبلاگی ، بیخود نیست اسم دوست روش گذاشتن دیگه . ما چار تا خط نوشتیم که چی به سرمون اومده و اون وقت کلی از کسایی که اصلا تا به حال من رو ،حتی ندیدن هم و فقط نوشتاری با هم ارتباطی داریم ، نگران شدن و سرسلامتی دادن و برای جلوگیری از سنگ کلیه مجدد راه کارهای مختلف دادن و از تجربه های اطرافیان و خودشون گفتن.

این محبتتون باعث افتخاره بنده است .دوستای خوبم و مهربونم ازتون واقعا ممنونم . همین چیزاست که نمی ذاره ما وبلاگ رو ول کنیم بریم دنبال زندگیمون دیگه !

متاسفانه ما سنگ رو نگه نداشتیم و انداختیمش بره .ایشالا دفعه بعد!! نگه می دارم و می فرستمش آزمایشگاه ناجنس رو . اما توصیه هاتون رو چشم و اجراشون خواهم کرد .

راستی یه پی اس بدم برای آدمایی که خدای نکرده این مرض سراغشون میاد . بالاخره سنگیه که ممکنه تو کلیه هر کی بخوابه لامصب! مبادا تو فعالیت بدنی برای دفع سنگ زیاده روی کنین ها . من رعابت نکردم و چیزهای سنگین زیادی رو هم بلندکردم و به قلبم هم فشار اومد و تا یه هفته بعد از دفع سنگ دو تا طبقه رو نمی تونستم بالا برم به نفس نفس می افتادم .

این قدر درد می کرد که دوباره برای قلبم دکتر رفتم .البته خوشبختانه دکتر گفت چیز خاصی مثل پارگی رگهای قلبی رخ نداده ولی بیش از اندازه فشار آوردی و دچار تپش قلب شدی و باید مدارا کنی تا خوب بشی .

خلاصه گفتیم که یه جوری نکنین که از چاله در بیاین بیافتین تو چاه . ولی کلا آرزو می کنم این درد سراغ هیچ کدومتون نیاد که نیاد که بد دردیه . بد !

 

درد از صفر تا صد

+ نوشته شده در شنبه چهارم شهریور 1391 ساعت 12:4 شماره پست: 752

 

ساعت 6صبح : از خواب بیدار می شوم و دستشویی رفته و دوباره دراز می کشم . احساس می کنم پهلوی راستم کمی درد می کند . می مالم تا اگر گرفتگی عضله باشد رفع شود . اما درد بیشتر و بیشتر می شود . دوباره جابجا می شم تا شاید درد بهبود پیدا کند ولی بی فایده .

ساعت 6.30صبح : به سالن پذیرایی آمده ام و از درد روی زمین غلت می زنم .درد از پشت راستم شروع می شود و به شکمم می زند . در این نیم ساعت سعی کرده ام که جوری دردم را تحمل کنم و صدایم بلند نشود . باران و بچه ها خوابند . درد از طاقت من بیشتر شده . وحشت کرده ام . خدای من این دیگر چیست!؟ چرا لحظه ای آرام نمی شود ؟ نکند دارم می میرم؟ فکرم می رود سمت بچه ها که بعد از مرگ من چه به روزشان خواهد آمد . دیگر جلوی فریادم را رها می کنم .

ساعت 7 صبح : باران با وحشت به من خیره شده و مدام حالم را می پرسد و من هم مدام فریاد می زنم .به اورژانس زنگ زده ولی آنها گفته اند برای این چیزها نمی آیند . به پدرش زنگ زده که بیاید پیش بچه ها بماند تا مرا به بیمارستان ببرد . پدر باران می رسد و خودش مرا به بیمارستان می برد . به بدبختی تمام پله های 4طبقه را پایین می آیم و در عقب ماشین پدر باران می افتم .

ساعت 7.15 صبح : سرم را لحظه ای بالا می آورم . ماشین با سرعت 130کیلومتر در حرکت است . رانننده آن مردی است که تا به حال ندیده بودم بیشتر از 80 تا برود ! فریاد های من بنده خدا را وحشت زده کرده .

ساعت 7.30صبح : در اورژانس بیمارستان میلاد با لباس خانه و یک پیژامه  روی صندلی چرخ دار نشسته ام و در کیسه ای بالا می آورم . شنیده بودم از درد بعضی بالا می آورند ولی ندیده بودم .حالا برای خودم اتفاق افتاده . دکتر تشخیص سنگ کلیه داده که من سابقه ای ندارم پس می گوید باید سونوگرافی کنم .

ساعت 8.30: در اورژانس روی تخت دراز کشیده ام و سرمی در دستم است و کیسه ای در دهانم که جایی را ملوث نکنم . به من چهار تا مسکن زده اند تا آرام تر شوم و بتوانم سونوگرافی کنم . یهو متوجه می شوم پرستاری که دو تا آمپول را از پشت به من زده دقایقی است که رفته و شلوار مرا بالا نکشیده و دکان ما را در معرض دید عموم رها کرده و رفته . به سختی کرکره را می بندم !

ساعت 9.30: اگر بخواهم درد را 10قسمت کنم . صبح دردم 10 بود الان 8. بالاخره مسکن ها افاقه ای کرده .دکتر سونوگرافی سنگ را در مثانه می بیند و می گوید ببین تو رو خدا سنگ به این کوچیکی آدم به این گندگی رو به چه روزی انداخته . سنگ 3میلیمتر است و من 180سانت قد و 85کیلو وزن دارم . ولی همین سنگ مرا له له کرده . دائم خیس از عرق می شوم و دائم لرز می کنم .

ساعت 11: دوباره در خانه هستیم . دکتر به من گفته که تا می توانی مایعات بخور و تحرک داشته باش و کارهای سنگین بکن . درد دوباره شدت گرفته . با درد وحشتناک تقلا می کنم و بدو بدو می کنم و بالا پایین می روم . هی اشیا سنگین بلند می کنم و هی مایعات می خورم . یاد شکنجه گاه های سیبری می افتم .

ساعت 11.30 : عضلاتم گرفته و نای حرکت ندارم . از بس طناب زده ام و این طرف آن طرف رفته ام آن هم برای منی که مدتهاست که چندان دیگر اهل ورزش نیستم . درد کمتر و بیشتر می شود . باز هم به دستشویی می رم . خدای من ! خدای من ! سنگ دارد حرکت می کند . یعنی درد و رنج تمام می شود؟

ساعت 12: امید به خروج این سنگ لعنتی مرا دوباره به تحرک واداشته . دوباره در دستشویی ام .این دفعه خارج می شود . خارج شد . خارج شد ! سنگ کلیه وحشتناک ترین درد دنیاست !

مرداد 1391

 خون این ملت

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد 1391 ساعت 10:20 شماره پست: 751

 

در پادگان بودیم که اعلام کردند به هر سربازی که بیاید و خون بدهد، 48ساعت مرخصی تشویقی می دهند . ما هم از خدا خواسته دویدیم به جهت اهدای کمی خون و گرفتن 48 ساعت مرخصی . خون را گرفتند ولی مرخصی را زدند زیرش و ما بور شده برگشتیم به یگان خودمان . این درس مهم تر از مرخصی بود ."خیلی ها حرف مفت می زنند ،تو نباید به همه اعتماد کنی ".

اما این مطلع خون دادن های بعدی و بعدی و بعدی و . . . من شد که قبلش از خون دادن می ترسیدم و فکر میکردم که چه کار ترسناکی می تواند باشد . آهسته آهسته خون دادن های من و چند تن از دوستان به روال خاصی افتاد . دوبار در سال خون می دادیم . آخرین روز تابستان و آخرین روز زمستان، در اعتدالین . در مرکز وصال ، خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق).

تا نوبت خون دهی من یک ماه و اندی باقی مانده که زلزله آذربایجان ،خانه های سست را بر سر صاحبان بی گناهشان می تکاند و هزاران زخمی خون لازم باقی می گذارد . مراکز مختلف مخصوصا اعلام نیاز برای خون های O دارند که قابلیت تزریق به همگان را دارند .

بعد از افطار به مرکز وصال می رسم . جمعیتی منتظر خون دادن می بینم که بی سابقه است. همیشه 2 تا 3 نفر ، نهایتا ، منتظر بودند. امروز حداقل 200 برابر بیشتر منتظرند . نوبت می دهند که 500نفر جلوی من اند . وقت این همه انتظار را ندارم . می رم . فردایش بر می گردم . بعد از ظهر . این دفعه خلوت تر است . بیشترین شلوغی بعد از افطار است . این دفعه 90نفر جلوی من هستند . چاره ای نیست منتظر می شوم . با این وجود مراحل خون دهی من 2ساعتی طول می کشد . 2 ساعتی که برای هیچ کس عذاب آور نیست .

همیشه ، همیشه این همدلی هاست که مرا به انسانیت و به آینده این مملکت خوش بین نگه می دارد .

 

 پایان المپیک و ارزیابی ملت ها

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مرداد 1391 ساعت 10:37 شماره پست: 750

این المپیک پر هیجان نمی دونم چندم لندن که به پایان رسید و کشورما هفدهم شد و فرصتی شد تا یه نگاه موشکافانه تری به جدول کشورهای قهرمان بندازم یه چیزای جدیدی عایدم شد . چون من هم همش در حال نشر علم و آگاهی ام . بخیلی نمی کنم و شما رو هم آگاه می سازم.

اول این که بر خلاف اون که چه اجنبی ها و دشمنان این مرز و بوم تو مخ ما کردند جایگاه ما در ورزش دنیا همچین بدک هم نیست .برای مثال ما امسال بالاتر از خیلی از کشورهای پیشرفته تر از خودمون قرار گرفتیم مثل اسپانیا ، ترکیه ، نروژ ، سوئیس ، کانادا ، سوئد ، بلژیک ، دانمارک ،. . . و این جای اندکی شکر داره .

دوم این که بالا بودن یا نبودن در جدول مدالهای المپیک ملاک برای هیچچی نیست که نیست . مثلا همین کشور رفیق فابریک کره شمالی جان رو ببینین که تو جدول مدالها بیستم شده و از خیلی کشورهای دیگه قدرتره ظاهرا ، اما بنده خدا مردمش نون ندارن بخورن یا مثلا اوکراین یا قزاقستان یا کوبا  و جامائیکا .

سوم این که درسته که من به رفتارهای نادرست دولت انتقادات بسیاری وارد کرده و می کنم و خواهم کرد ،اما از حق نباید گذشت که معلوم شد تو این 4سال گذشته زحمتهای خوبی هم در ورزش کشیده شده است . به طوری که کشور ما از جایگاه کشور 52 دنیا در المپیک قبلی به رتبه 17 ارتقا پیدا کرد و خیلی از چیزی که ازش انتظار می رفت بهتر ظاهر شد . المپیک عیار خوبیه و مثل کنکور می مونه و نتیجه 4 سال زحمت ورزشکار در اون معلوم می شه .

چهارم این که ولی کشورهایی که می خوان تو دنیا حرفی برای زدن داشته باشن و ابر قدرت بمونن و بشن و این حرفها ، حتما تو ورزش سرمایه گذاری سهمگینی می کنن و مدال پارو می کنن . شاهدش هم اون چند کشور اول المپیک یعنی آمریکا و چین  و انگلیس و روسیه و کره جنوبی و آلمان و فرانسه  و ژاپن اند که همشون توی دنیا برای خودشون یل هایی اند ، تو هر زمینه ای .

پنجم این که از اون طرف ،کشورهای  بزرگ و پرجمعیتی مثل هندوستان ، اندونزی ، برزیل ، آرژانتین که از قضا اقتصادهایی رو به پیشرفت و بالنده دارند در ورزش دنیا محلی از اعراب ندارند . باز برزیل و آرژانتین که یه فوتبالی دارند . هندوستانی ها که تعطیل . فقط تو ورزش دور درخت دویدن و این چی کی دانا خوندن اوستان . یعنی اون یه میلیارد و خورده ای هندی ،فقط باید 6 تا دونه مدال بگیرن ؟ تازه هیچکدومش هم طلا نباشه ؟

ششم این که آقا ما رسما گیج شدیم و نتونستیم همچین ربط منطقی استخون داری به مدالا و وضع کشورا تو جهان بدیم . شما تونستین ما رو هم بی فیض نذارین !

پی نوشت۱: مقاله جالبی درباره ربط کشورهایی با بالاترین مخارج نظامی  به مدال آوری در المپیک را اینجا بخوانید .می گوید رابطه میان مخارج نظامی و موفقیت در المپیک عاقلانه است چراکه این رابطه بیانگر موفقیت کشوری است که دارای جاه طلبی های امپریالیستی مشخص -نظامی، فرهنگی است و به نمایش و اثبات دلاوری فیزیکی در عرصه بزرگ ورزش علاقه دارد.

 پی نوشت۲ : بعد از یه زلزله معمولی که تو کشور رخ می ده و جای دیگه ۵ تا زخمی میده و این جا ۵۰۰۰تا ، ملت و دولت راه می افتن به امداد رسانی (علاج واقعه بعد از وقوع!) و چون نه این که دولت خیلی مورد وثوق قرار داره! خیلی ها کمکی نمی دن که نکنه این وسطا هاپولی بشه . اما خواهشا به این امور خیلی نپردازین بچه ها و اگه دستتون می رسه کمکی بدین . خون بدین و چیزهای دیگه ( من دیروز خون دادم) . می تونین به وبلاگ چپ دست مراجعه کنین و به طور مردمی نه دولتی کمکهاتون رو به دست زلزله زده ها برسونین .

 ....

کامنت برگزیده

هتی گفته : اول :امیدوارم مقطعی نباشه .الان یه مربی خوب مثل بنا داشتیم ویه ورزشکار پدیده مثل احسان حدادی .والا اگر به انتظار تکونداو وکشتی بنشستیم یه نقره ودوبرنز داشتیم .
دوم:کشوری مثه کره شمالی متکی به ارتش هستن وتو ارتش تمرینات بدنی داده میشه وضمنا برای حفظ ابرو ورزشکارا خیلی سخت اموزش داده میشن .مثلا المان شرقی (بلوک شرق )در دوران جنگ سرد به ورزشکاران زن هورمون مردانه خورونده میشد .بعد یه زن مثل کریستین اوتو المپیک 1988 5تا مدال طلا برد یه تنه !
سوم :نمی دونم من بیشتر فکر می کنم مربیای خوبی داشتن .وتکواندو و کشتی که نتیجه بدی گرفتن ناشی از تغییراتی بوده که تو کادر مربیگری داده شده .
چهارم :سوای اون چند کشور بقیه چین علاوه بر سرمایه گذاری اینجور که خبرش هست اردوگاههای شکنجه کودکان هم برای کسب مدال داره .همین کلمه که نوشتم رو سرچ کنید وعکسهاش رو ببنید . اشتباه ما اینه که فقط دور یه ورزشهای خاصی هستیم مثلا ورزشهای پر مدالی مثل دو میدانی ودوچرخه سواری وشمشیر بازی وتیراندازی رو رها می کنیم .اینا خیلی مدال آور وپایه هم هستن .
خدا رو شکر که این دفعه خیلی اوضاعمون خوب بود .
حالا سوای اینا تکواندوکار ترکیه ثروت تازگل خیلی با معرفت بود وبا اخلاق .وقتی باقری رو برد برای سومین بار اصلا خوشحالی نکرد وتازه دست باقری رو هم بلند کرد .اون ورزشکار خانمشون که مدال طلای دو رو هم برد به همچنین .بعضی ورزشکارای ما خیلی عصبی بودن .

 

خواب خرگوشی ما

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد 1391 ساعت 10:29 شماره پست: 749

 

خبر زلزله دیشب تبریز رو الان گرفتم . ما دیشب از تکونهاش چیزی نفهمیدیم . ولی واضحه که زلزله ۶ و خورده ای ریشتر قربانی زیاد می ده . در ایران که زیاد می ده . شاید یارو ژاپنیه برای این زلزله حتی از خواب هم بیدار نشه ولی برای ماها آدمهای بی گناهی که مقهور طبیعت و بی خردی انسانها شده اند این جور نیست .متاسفانه این دومینوی زلزله به همه شهرها خواهد رسید و ما هیچ وقت آماده نخواهیم بود .

ای برادرهای مسئول و ای مسئولین زحمتکش و خستگی ناپذیر و مهرورز ما ، چندهزار بار باید به شماها گفت که وقتی این زلزله تو نقاط مختلف  رخ میده , یعنی داره به شما تلنگر زده میشه که ای ملت ایران ، ای اهالی تهران ، اهالی تبریز ، اهالی مشهد ، اهالی اصفهان ، اهالی مازندران و گیلان ، اهالی فلان جا و بیسار جا ، شما روی کمربند زلزله زندگی می کنید و همیشه برای شما خطر 10برابر نقاط دیگر دنیاست و بارها زمین زیر پاتون لرزیده و خونه هاتون رو سرتون خراب شده و هموطناتون مرده اند . دست به کار بهسازی شدین؟ تو این سالها چی کار کردین ؟ هیچ چی ؟ تلنگر شاید فایده نداشته . شاید باید به این مسئولین محترم لگد می زدند تا بخودشون بیایند . وگرنه که در مبحث زلزله از دست مردم عادی چه کاری بر میاد؟

آقای دولت که جهت مدیریت جهان برنامه ریزی داری ،چرا نرفتی از ژاپن یاد بگیری که الان با 7 ریشتر زلزله هم ککشون نمی گزه و خیلی راحت زندگیشون رو بعد از زلزله هه ادامه میدن ؟ از کجا یاد گرفتی این جوری مدیریت زلزله رو ؟ یعنی اگه الان یه زلزله ۷ریشتری هم تو تهران بیاد فاجعه ای خواهیم داشت که تا ده ها سال نمیشه جبرانش کرد و کشور که شکر خدا همین جوریش هم عقب افتاده است و اون موقع دیگه رسما می ره جزء کشورهایی مثل بنگلادش و جیبوتی و اتیوپی !

خداییش بیایین و جرئت داشته باشین و اعلام کنین مقاوم سازی ساختمونها و بناها چقدر براتون مهمه و چقدر انجامش دادین . به ما آماری بدین . چیزی تو دستتون نیست وگرنه تا به حال ۱۰۰هزار بار تو بوق و کرنا کرده بودینش .

این طور که دکتر عکاشه زلزله شناس گفته فقط در تهران تا 2میلیون نفر کشته خواهیم داشت . ( برای این که به بزرگی این عدد واقفتون کنم باید بدونین که کل کشته شده های جنگ ۸ساله ایران و عراق ۵۰۰هزار نفر بود!) خیابونها به طور کامل از تخریب ساختمونها و توقف ماشینا قفل خواهندشد ، جاده های خارج شهری هم همینطور ، به علاوه از بین رفتن تاسیسات زیر بنایی مثل خطوط انتقال آب ، گاز و برق .آب گرفتگی و سیل فاضلابها و شاه لوله های آب در راهروهای مترو و آتش سوزی در جای جای شهر .

بیش از نیمی از بیمارستانها که علی القاعده باید مراکز امداد رسانی باشند به طور کامل تخریب می شند و الباقی مخروبه هایی هستند که توان ضبط و ربط مجروحین و بازمانده ها رو ندارن . بسیاری از پرسنل انتظامی و امدادرسانی یا خودشون زیر آوارها از بین رفته اند و یا توش و توانی برای مدیریت بر خود ندارند .

اونهایی که مرده اند رو خدا رحمت کنه وایشالا ببرتشون بهشت . درواقع حالا بد یا خوب راحت میشن و دیگه اون دنیا خودشون می دونند و اعمالشون . اما و اما زندگی برای بازمانده ها آنچنان ترسناک می شه ، آن چنان که ضرب المثل سالهای سال بعد خواهدشد . اوباش و دزدان می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند ،به نوامیس مردم ت..اوز میشه ( یادم نرفته گروه هایی از تبهکاران رو که بعد از زلزله بم  ، بچه ها و زنان و دختران وحشتزده بازمانده از زلزله رو برای مقاصد شوم شون به هوای این که می بریمتون به کمپ و ازتون نگهداری میشه ، دزدیده بودند که فی المثل در40 کیلومتری بم یک کامیون پر از بچه ها رو که به سمت مسیر نامعلومی می رفته رو توقیف کردن ) و اموالشون به سرقت می ره ،  انواع بیماریهای واگیردار و عفونی منتشر خواهد شد ، گرسنگی و ترس و وحشت عمومی حاکم بر شهر آن چنان جهنمی درست می کنه که تا سالهای سال نه از تاک نشانی ماند و نه از تاک نشان .

اصلا تا حالا کدوم یکی از ما دیدیم که از طرف دولت یا شهرداری بیان و به مای مثلا شهروند بگن که ساختمون محل سکونت یا کارتون رو مقاوم سازی کنید و کمکی بکنن تا این کار انجام بشه ؟ اصلا این طرح اتاق امن ( که خودش فقط یه جور تسکین دهنده بود ) کدوم گوری رفت ؟ به نام خودتون زدین ، دست کم اجراش کنین . چه کاری انجام شده ؟ چه کار مفیدی واقعا انجام شده ؟

به قول محمد درویش: به نظرم افتخار آن نیست که موشکی بسازیم که پس از سیصد کیلومتر پیمایش، هدف خود را نقطه‌ای ویران کند؛ افتخار این است که ایرانیان روزی را جشن بگیرند که یک زلزله هفت ریشتری در خاک شان رخداده باشد و حتا یک نفر تلفات نداشته باشد. 

 پی نوشت۱ : شرح واقعه زلزله نوشته خاله آذر  و سوری  و کیانا  رو که موقع زلزله در تبریز بودند رو بخونید .

 پی نوشت ۲:  غم انگیز است که بدانیم اخبار دیشب صدا و سیما چه بود. در همان شبی که صداوسیما حتی به خود زحمت نداد یک شبکه تلویزیونی خود را به پوشش خبری لحظه به لحظه زلزله آذربایجان شرقی اختصاص دهد ، در خبرهای برگزیده شده برای بخش های مختلف خبری حتی خبر تصادف یک کامیون با یک دوچرخه سوار در آلمان که منجر به مرگ یک تن و زخمی شدن سه تن دیگر شده بود و واژگون شدن اتوبوس در هند به یک دره و اخبار "بسیار بسیارمهم " اعتراض چند شهروند آمریکایی به وضعیت اقتصادی به طور خاص و با آب و تاب پوشش داده می شد!!! ( لینک اصلی ).

 ....

کامنت برگزیده

سیمین گفته : بنده از بازماندگان زلزله بم هستم که الان بم زندگی نمیکنم ولی شب زلزله بم بودم. دقیقا چیزهایی که اقای رگبار گفت اتفاق میفته توی تهران و حتی چندین برابر بدتر از اونی که رگبار گفت . به نظر من برید دعا کنید که اگه تهران زلزله بیاد خودتون و عزیزاتون در جا کشته بشید . جدی میگم . اتفاقاتی که در تهران در اثر یک زلزله شدید میفته متاسفانه دامن همه مردم کشور رو میگیره و کل مملکت به معنای واقعی کلمه فلج میشن ولی مسئولین متاسفانه انگار نه انگار البته که انرژی هسته ای و سوریه و لبنان و فلسطین و اختلاس و دزدی از اوجب واجبات است برادر!

 

اندر مضرات قند

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد 1391 ساعت 10:24 شماره پست: 748

 

جنس دندانهای من و باران ، خوب نیست و هر کدوممون چندتا دندان پر کرده داریم و نه این که این از ارثیات والدین به فرزنده وقتی بنیامین دنیا آمد و دندان دار شد ما خیلی دقت کردیم که با مراقبت و مسواک زدن هر شب نگذاریم که اون هم مثل ما بشه . به علاوه بنیامین خیلی زیاد شیر دوست داشت که ما با عسل بهش می دادیم و خودش منبع سرشار کلسیم بود  و این جوری 6سال بدون این که دندانهاش خراب بشه سپری شد

اما . . .

اما هفته پیش علائمی از دندان درد از خودش نشون داد و ما هم نگاه کردیم و دیدیم انگار یکی دوتا از دندانهای کرسیش تغییر رنگ داده . وقتی پیش دندانپزشک بردیمش، دندانپزشک گفت که این بچه که چهار تا دندانش خرابه و باید پر و ترمیم بشه . حالا بنیامین بچه ایه که زیاد اهل شکلات و هله هوله به اون شکل نیست و وقتی ما به دکتر از نوع رژیم غذاییش و نوع مراقبتش توضیح دادیم متوجه یه نکته شدیم که از چشم ما دورمونده بود و باعث خرابی دندانهاش شده .

سال گذشته تحصیلی هر روز که بنیامین به پیش دبستانی می رفت ، ما براش یه دنت موزی (که مخلوطی از شیر و موزه) می خریدیم که توی زنگ تفریح بخوره و نگو که همین دنت شیرین خوشمزه باعث این خرابی شده . دکتر به ما گفت مصرف قند در جذب عناصر مهمی و ضروری برای سلامت استخوان ها یعنی کلسیم و منیزیم اختلال ایجاد می کنه. یعنی اگه شیر رو با کیک یا شکلات مصرف کنید، هیچ کلسیمی در استخوانهای شما ذخیره نخواهد شد. و مصرف قند زیاد، عامل اصلی پوکی استخوان است.

کلا قند ماده ای زائد و فاقد هر گونه ویتامین یا مواد معدنی است و بدن قادر به هضم و جذب آن نیست. از این رو سلول ها مجبور هستند برای شکستن ملکولهای قند از املاح کلسیم و منیزیم ذخیره در استخوانها استفاده کنند و هرچه مواد غذایی شیرین بیشتر مصرف شود، کلسیم بیشتری از استخوانها خارج شده و در فرایند هضم قند و شیرینی مصرف می شود.

در نهایت استخونا بعد از چند سال پوک می شن دلیل اصلی خرابی دندانها نیز همین است. کلسیم از دندانها خارج شده و دندان به مرور پوسیده و خراب می شود. به علاوه این که همون قند شیر روی دندونها باقی می مونه و پوسیدگی جدیدی هم به وجود میاره .

این مطلبی بود که برای ما پیش اومد و گفتم که این هشدار رو برای شما هم بنویسم که ماهایی که بچه داریم دقت بیشتری کنیم و هر چیز خوشمزه ای رو ندیم بچمون بخوره .

 ....

کامنت برگزیده

زویا گفته :اگر دقت کرده باشید از یک زمانی به بعد تمام خمیردندانها حاوی فلوراید شدند. ضمن اینکه انواع و اقسام خوراکی هایی که با قند و شکر ساخته میشن به وفور در دسترس قرار گرفت.
تحقیقات نشون میده مصرف فلوراید و شکر سبب میشه مغز در حالت آماده باش برای دریافت اطلاعات از پیش طراحی شده قرار بگیره. یعنی کنترل مغز از دسترس خودمون خارجه و هر آگهی و خبر و فیلم و سریالی میتونه جریان فکری ما رو عوض کنه.
ضمن اینکه در این دوره زمانه کمتر فردی را میبینیم که اطلاعات سهل الوصول را رها کنه و به جستجوی حقیقت از طریق مکاشفه بره.

از دیگر معایب مصرف شکر و قند ( خصوصا قند و شکر تصفیه شده و سفید) اینه که محیط بدن و مغز را اسیدی میکنه. در حالیکه برای داشتن حال خوب و انرژی کافی و اصولا بدنی تندرستر میبایست بدن ما به سمت قلیایی گرایش داشته باشه
ویدئوهای زیادی در این رابطه در یو... تی... یوب وجود داره

 

تصاویر قدیسین اسلامی

+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مرداد 1391 ساعت 8:9 شماره پست: 745

 

پست پریروز ( شیعیان راستین ) را که با تمثال امام علی آراستم و ارسالش کردم به ذهنم رسید که چرا ما درباره تصاویر مقدسین مذهبمان این قدر دچار شک و دو دلی هستیم ؟ از طرفی به ما گفته اند که کشیدن تصویر ایشان گناه است و از طرفی باز کلی تصاویر مختلف داریم .

مثلا حتما تصویری را که گفته می شود واقعی است و راهب مسیحی از نوجوانی حضرت محمد کشیده را دیده اید . مطلب جالبی رو تو همین زمینه پیدا کردم و خوندم و دوست دارم که شما هم بخونید . 

"از اواخر دهه نود، پوسترهای پرفروشی منقش به تصویر حضرت محمد(ص) در ایران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت جوانی خوش چهره تصویر گردیده است. این تصویر نوجوانی خوش قیافه با چشمانی لطیف و چهره ای دلنشین را نشان می دهد که تا حد زیادی یادآور نقاشیهای اواخر رنسانس است، به خصوص تصاویر نوجوانانی که توسط Caravagio کشیده شده، همچون پسری با سبد میوه (Boy Carrying a Fruit Basket رم، گالری Borghese) و یا پدر جان تمعید دهنده (Saint John The Baptist موزه Capitole). همان نرمی مخمل شکل گونه ها، همان دهان نیمه باز و همان نگاه نوازش گر. هرچند نسخ متفاوتی از این تصویر وجود دارد، اما همه آنها صورتی جوان را نشان می دهند که اغلب در زیر آنها نوشته شده محمد رسول‏الله و یا حتی اطلاعات دقیق تری درباره دوره ای از زندگی محمد(ص) که این عکس بدان متعلق است و حتی منبع عکس داده شده است!

در سال 2004، در حین بازدید از یک نمایشگاه عکس مختص به دو عکاس Lehnert و Landrock، تصادفا موفق به کشف ریشه این پوستر ایرانی شدیم و آن عکسی بود که Lehnert بین سالهای 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ و توزیع شده بود. Radolf Franz Lehnret (1878 1948) که اهل جمهوری چک امروزی بود، در سال 1904 به همراه Ernst Heinrich Landrock ( 1878 – 1966) آلمانی به تونس آمد، اولی به عنوان عکاس و دومی به عنوان ناشر و مدیر. از آنجایی که Lehnret در سال پیش از آن اقامتی کوتاه در تونس داشت، علاقه زیادی به مناظر طبیعی و ساکنان آنجا پیدا کرده بود. شرکت این دو (L&L) به صورت تخصصی به چاپ تصاویر از مناظر زیبا در تونس و مصر می پرداخت و هزاران عکس و کارت پستال از این مناطق چاپ نمود. Lehnert که در موسسه هنرهای گرافیکی وین تحصیل کرده بود، روابطی با اعضای جنش pictorialist که عکاسی را به عنوان اثر هنری می دانستند، داشت. عکسهای Lehnert نه تنها بیابان، تپه‏های شن روان، بازارها و مناطق محلی تونس را نشان می داد، بلکه شامل تصاویری از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهره ای بین زن و مرد داشتند. این تصاویر معمولا مطابق سلیقه مشتریان اروپایی تهیه شده بود که تصویری وسوسه انگیز و وهم آمیز از شرق داشتند. Lehnret بدون شک در تهیه عکسها از این مساله استفاده نموده، ولی نبوغ قابل توجهی نیز به خرج داده است. عکسهای او به صورت چاپ نقره ای، گراورسازی شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر این کارت پستالها از سال 1920 در آلمان چاپ شده و در مصر پخش شده است.

شکی نیست که کارت پستال مدل پوسترهای ایرانی از همین مجموعه مورد استفاده قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره در این مجموعه 106 محمد است، که این خود به تنهایی می تواند نشان دهد که چرا تصویرگران ایرانی آنرا به عنوان مدلی از حضرت محمد(ص) انتخاب نموده اند. بدون شک، همه نسخ موجود از این عکس، همه از عکس شماره 106 الگوبرداری کرده اند با این تفاوت که نسخ اولیه به عکس اصلی شبیه ترند. بدین ترتیب، Lehnret ناخواسته در قلب یک اسطوره قرار گرفته است. سوال درباره ارتباط بین توصیف مرسوم از چهره پیامبر و چهره جوان تونسی، هنوز بدون پاسخ مانده است. تصویر نمایشگر چهره یک نوجوان خندان است، با دهانی نیمه باز، عمامه ای بر سر و گل یاسمنی بر گوش. همین چهره در کارت پستالهای دیگری و تحت عناوین دیگری از قبیل احمد، جوان عرب و غیره تصویر شده است. کشف مسیری که باعث گردیده تصاویر چاپ شده در دهه بیست به دست ناشران تهران و قم در دهه نود برسد، برای ما ممکن نبوده است.

در نسخ ایرانی فعلی، اصلاحاتی روی تصویر انجام شده و از فریبندگی چهره نوجوان چیزهایی نگه داشته شده است ولی از زیبایی جذاب آن کاسته شده است. شانه سمت چپ اندکی با پارچه پوشانده شده است و دهان و چشمها اندکی اصلاح شده است. به طور کلی می توان گفت که هنرمندان ایرانی سعی کرده اند جنبه‏ های زیبا پسندانه تصویر Lehnert را کاهش دهند و تصویر را از حالت جذاب خارج نموده، به آن زیبایی مقدسی ببخشند.

توصیفاتی از چهره وی در بزرگسالی گفته شده است: گفته شده که وی پوستی سفید داشته، چشمانی سیاه، گونه‏ هایی صاف، ابروان پرپشت و کمان گونه، دندان های مرتب و مویشان کمی موجدار بوده است. این خصوصیات در مورد نوجوان تصویر شده در پوسترهای ایرانی دیده می‏شود. در حقیقت این تصویری از یک تصویر و نمایشی از یک نمایش است. به عبارت دیگر، تصویرگران ایرانی مدلی از حضرت محمد(ص) را انتخاب کرده اند که نمایانگر زیبایی، جوانی و توازن است."

خب این از این مقاله جالب . این هم منبعش .

در مورد تصویر امام علی نیز که این فردا سالگرد شهادتش است موردهای زیادی می بینیم که به اشکال محتلف کشیده شده اند .او را در پاره ای کتب تاریخی این گونه توصیف کرده اند : مردی میانه بالا بود. اندکی کوتاه و چاق. چشمانی سیاه و گشاده داشت. ابروانش کشیده و پیوسته بود. رنگ صورتش گندمگون بود. چهره ای گشاده و بشاش داشت. به جز موهای اطراف سرش، موی دیگری نداشت و سرش طاس بود . ریشی انبوه داشت .گردنش ستبر و شانه‌هایش فراخ بود. بازوان نیرومندش، از شدت درهم پیچیدگی عضلات از ساعدش قابل تمیز نبود. مچ‌ها و نیز پنجه‌هایی قوی و قدرتمند داشت. شکمی بزرگ و پشتی قوی داشت. سینه وی فراخ و پرمو بود و سر استخوانهای او که در مفصل با یکدیگر جفت شده بودند، بزرگ می نمود. هنگام راه رفتن اندکی به جلو متمایل می شد.

در تصاویر کشبده شده این موارد کم و بیش رعایت شده اند به علاوه این که سعی شده به چهره وی حالتی روحانی و قدسی ببخشند وعمدتا با شمشیر دو دم یا همان ذوالفقار امام .  حتی در موردی ذکر شده شخص بعد از یک مکاشفه ،حضرت علی را به خواب دیده و عینا به تصویر کشیده . یعضی ها خواسته اند تصاویر وی را روحانی تر و ملکوتی تر رسم کنند و بعضی به وی صبغه زمینی بخشیده اند .

 ....

کامنت برگزیده

شیما گفته : سالهاپیش من یکبار خوابی از حضرت امیر(ع)دیدم که ایشون چهره ای جدی و قدی نه چندان بلند داشتندو...خلاصه از این خواب سالها گذشت و من این خواب رو مثل یک راز حفظ کردم تااینکه یکروز برای اولین بار رفتیم خونه ی یکی از همکارهام برای سالگرد ازدواجش.همینکه اومدم بشینم یک لحظه درگوشه ای از اطاق عکسی از شخصی دیدم که درست عین خوابم بود.چنان حالم منقلب شد که نمیدونستم چیکارکنم.وقتی از دوستم پرسیدم این عکس کیه؟گفت:امام علی(ع)
بعد جریان خوابم رو برای اولین بار برای کسی تعریف کردم و برام جالب بود که اون کسی که دیدم دقیقا همونی بوده که تو اون عکس دیدم.که البته هیچکدوم از این عکسها فکرکنم نیستند.
ولی واقعا اما اصلا زیبا نبودند بیش از هرچیزی جدی و باجذبه بودند.
حالا اینکه من واقعا درست دیدم و آیا اون عکس که بعدازچندسال دیدم صحه ای به خوابم میذاشت یانه؟مهم نیست.به هرحال آدمها دوست دارند چهره ای از کسانی که براشون محترم و با ارزش هستند،در ذهنشون داشته باشند و عده ای هم از این خواسته و علاقه استفاده میکنند...

 

 

دیشب چه شبی . . . شب مراد بود دیشب !

+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مرداد 1391 ساعت 10:7 شماره پست: 747

 

این قده حال کردیم دیشب که نگو و نپرس که خودتون تو جریانین . تا به حال سابقه نداشت که تو یه شب و تو یه ساعت ،این قده ایرانی تو المپیک مدال طلا و نقره بگیرن .

در وزنه برداری ،توقع مدال از بهداد رو داشتم و توقع رکورد شکنی بهداد رو ( که وقتی طلاش مسجل شد دیگه بی خیال رکورد زنی شد) ولی این که با سجاد جفتشون برن رو سکو خیلی باحال و عالی بود . 

تیم کشتی فرنگی محمد بنا هم تا به حال عالی عالی عمل کرد . سابقه نداشته در طلایی ترین دوران کشتی آزادمون هم ( که همیشه چند سر و گردن از فرنگی بالاتر بوده ) بتونیم تو میدون سنگین المپیک 3 تا طلا باهم بگیریم .

و چی بگم از احسان حدادی که بالاخره بعد از چند سال بدبیاری ،نتایج تلاشهاش به بار نشست و  در دومیدانی (پرتاب دیسک ) نقره ارزشمند المپیک رو صید کرد . مدالی که تا به حال حتی ما نزدیکش هم نشده بودیم .

بچه ها ممنونم . واقعا می گم . زحمتی کشیدین که بی اجر نموند و افتخار بزرگی برای خودتون و ملتتون کسب کردین .

پس نوشت ۱:دقیقا نمی دونم قراره چقد به این قهرمانها پاداش بدن ولی شنیدم به طلایی ها حدود 100میلیون و به بقیه ،کمتر قراره داده بشه . ولی خداییش تو این دوره این ناچیزترین پولیه که می شه به اینها داد. یه خونه نمی تونه باهاش بخره . من جای دولت بودم به هرکدومشون حداقل 1میلیارد می دادم با یه حقوق حسابی ماهانه .

پس نوشت ۲:آدم ناخودآگاه مقایسشون می کنه با فوتبالیست ها . فوتبال ضعیف و گنده بک و پوک و تو خالی ما با درآمدهای میلیاردی . فوتبال ضعیفی که تو این 33سال بعد از انقلاب ، فقط دو دفعه ، به زور و من بمیرم تو بمیری و تو دقایق آخر ، تونسته به جام جهانی راه پیدا کنه و همون دور اول هم به اکثر تیمها باخته و اوت شده !

پس نوشت ۳:دیشب صداسیما رسما قاطی کرده بود و نمی دونست تو اون یه ساعت کدوم مسابقه رو نمایش بده و گزارش کنه ! گاهی می اومد روی کشتی ،گاهی وزنه برداری و گاهی هم روی دومیدانی و همه چیز هم نصفه نیمه می موند . در حالی که الان دیده ام شبکه های خارجی این جور مواقع صفحه نمایش رو چهار قسمت می کنن و شما می تونی هر مسابقه رو که مد نظرته ببینی و چیزهای مهم رو هم از دست ندی .

باز هم ممنونم بچه ها . دیشب شب ما رو ساختین .

....

کامنت برگزیده

علی گفته :وقتی هیچ پشتیبانی مالی، امکاناتی و تبلیغی از ورزشکاران دو میدانی نمی شه چرا باید جوانان ما به وزش مادر دو میدانی رو بیارند ؟
یادم هست عید سه سال سال پیش احسان حدادی تو پلاژ کیش دیدم که برای شنا آمده بود، پلاژ خیلی شلوغ بود، جالب این بود در حالیکه که او مدال قهرمانی جوانان جهان و همچنین قهرمانی آسیا تازه کسب کرده بود ولی هیچ کس نمی شناختش و دوستانش مسخرش می کردند که با این همه زحمتی که تا حالا کشیده کسی چهره اش نمی شناسه !

 

 

شیعیان راستین

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد 1391 ساعت 8:7 شماره پست: 744

 

از امروز تا یک هفته بعد که شبهای قدر است و سالگرد ضربت خوردن و شهادت امام اول ما ، علی ، نام و یادش چنان پرهیاهو در کوی و برزن و تریبون های رسمی و غیر رسمی شنیده می شود و مداحان و خطیبان چنان بر طبل عشق علی می کوبند که شخص ناآگاه به مناسبات این جامعه ، گمان می برد که در عجب جامعه آرمانی ای داریم زندگی می کنیم . شیعیان ،علی را دوست دارند و عاشقند . می دانند که علی جوانمرد بود ، راستگو بود ، عادل بود ، شجاع بود ، غیرتمند بود ، کاری بود ، عالم بود ، . .. و همه و همه خود را دوستدار او می دانند . ۱۴٪ مسلمانان مذهب سوایی از بقیه مسلمین برای خود اختیار کرده اند و شده اند شیعیان علی . در اذان اسم او را وارد کرده اند  . بر دشمنانش لعنت می فرستند و بر پیروان آن دشمنان نیز .

اما کلاه خود را قاضی کنیم . . .

همین خواهران و برادرانی که ذکر علی از دهانشان نمی افتد و یا علی یا علی می کنند ، بگویند که از این همه صفات نیک این شخص چندتایش صفات نیک ایشان نیز هست؟ آیا عادل هستند ؟ آیا شجاع هستند ؟ آیا اهل کار و تلاش هستند؟ آیا راستگو هستند ؟ آیا اهل مطالعه هستند ؟ آیا . . .

اگر هستند که خوشا به حالشان که بسیار انسانهای خوبی هستند و در جامعه ما کمیابند و من دستانشان را می بوسم .

ولی اگر نیستند که با کمال تاسف باید بگویم اکثریت نیستند، لااقل اسم شیعه علی را از روی خود بردارند . شما ممکن است که حب علی داشته باشید و از رفتارهای او خوشتان بیاید و دلتان غنج بزند همان جور که از رفتارهای هر شخصیت تاریخی دیگر خوشتان می آید  . یا اصلا نه ، شما ممکن است شناخت علی هم داشته باشید و چندتا مطلب درباره او خوانده باشید و چند مطلب از منبرها شنیده باشید . اما شما را نمی شود شیعه قلمداد کرد  ،

شیعه می دانی کیست ؟ تشیع می دانی چیست؟

شما و ما و هرکه همچنین ادعایی دارد وقتی شیعه هستیم ، وقتی واقعا شیعه هستیم که همان راه را برویم عملا و قدما . اصلا می دانی که واژه «شیعه» به معنای پیرو بودن است و پیرو بودن یعنی ادامه دادن راه و رفتارهای آن کسی که به او معتقدیم و خود را شیعه او می دانیم ؟ دقت کنید، پیرو بودن یعنی عمل ،یعنی قدم ، یعنی حرکت در آن راه .

نه لقلقه زبان و نه حرفهای تو خالی و نه عشقهای پوشالی .

چه خوش گفته علی شریعتی که :  حب علی ((احساس)) است و شناخت علی ((ذهنیت)) اما تشیع علی ((عمل)) است!

 ....

کامنت برگزیده

سیلوئت گفته : بنده در تمام دوران زندگی فقط یکبار از اینکه اسم شیعه رو دنبالسر خودم یدک می کشم خوشحال شدم و استفاده (!) بردم اونهم زمانی بود که بعد از امتحان آخرترم درسی که با یک استاد عراقی داشتم رفتم خدمتشون داخل آفیسشون و داشتم می گفتم شما حالا نمی شد یه لطفی بکنی به جای A- به ما A+ بدی که ایشونم خندیدن و گفتن نه ! بعد آخر صحبت ها یهو گفتن راستی تو مال کجایی؟ و همچین که کلمه ایرانو از دهن من شنید با ذوق و چشمای به نم نشسته گفت وااای پس یعنی شیعه ای؟؟؟ منم تو رودربایستی موندم یه لبخند زدم و خداحافظی کردم اومدم بیرون ! فرداش دیدم نمره امو تغییر داده A+ مرحمت فرموده !!!
این بود انشای من در باب مزایای یک شیعه راستین !!! وگرنه بقیه موارد فقط همین اسمشو یدک کشیدیم دنبال خودمون و رفتار و کردارمون به زندگی ده تا کافر ده تا سور زده !

 

 

مسافرها و هزینه ها

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد 1391 ساعت 7:57 شماره پست: 743

 

تا به حال اقلا ۱۰بار این ای میل به دستم رسیده : دو میلیون زائر ایرانی مکه با تقدیم سالانه 5میلیارد دلار به عرب ها ،در میان تمام کشورهای اسلامی مقام اول را به خود اختصاص داده اند و  با این پولی که ایرانیان سالانه به عربستان تقدیم می کنند می توان 170هزار مسکن روستائی احداث کرد...یا 700هزار  فرصت شغلی کشاورزی یا 200هزار فرصت شغلی صنعتی برای جوانان ایجاد کرد ...یا 10 میلیارد متر مربع ساختمان مدرسه و ورزشی در کشور ایجاد کرد... یا ....

ولی تا به حال هیچ ایمیلی به این مضمون به دستم نرسیده که فقط از فرودگاه امام خمینی سالی 3میلیون ایرانی دیگه هم به خارج می روند . از مرزهای زمینی و دریایی هم خارج می شوند از فرودگاههای دیگر هم . در واقع سالی 7 میلیون نفر توریست (جدا از 2 میلیون نفری که به عربستان می روند ) به خارح می روند. فقط سالی یک میلیون و هشتصدهزار نفر به ترکیه و یک میلیون و دویست هزار نفر به دوبی می روند . مالزی و تایلند و اندونزی و عراق و ارمنستان و هند و اینها بماند . بقیه کشورهای دنیا مثل کشورهای اروپایی و غیره هم هست .

با این مبلغی که اینها خرج می کنند یعنی 14میلیارد دلاری که مجموعا در کشورهای خارجی خرج ترکها و اماراتی ها و . . . می کنن می توان 510هزار مسکن روستائی احداث کرد...یا 2میلیون فرصت شغلی کشاورزی و 600هزار فرصت شغلی صنعتی برای جوانان ایجاد کرد ...یا 30میلیارد متر مربع ساختمان مدرسه و ورزشی در کشور ایجاد کرد... یا ....

گفتم که تا به حال ایمیل دوم برای من نرسیده ولی ایمیل اول چرا !چندین و چند بار فوروارد در فوروارد شده . چرایش ؟

 ....

کامنت برگزیده

بولوت گفته : حتی اگه فرض کنیم اکثر کسایی که میرن مکه و این تیپ جاها ، برای اینه که بشینن بگن هر سال میرم مکه و پز دادن و این صحبتا میرن و هدفشون زیارت کسب حال عرفانی و اینا نیست.
خب بابا این آدم دوست داره پولش رو اینجوری خرج کنه و اینجوری پزش رو بده به کسی چه؟ اختیار مال خودش رو نداره؟ چطور بقیه حق دارن مدل ماشینشون رو ببرن بالا و پزش رو بدن؟ حق دارن متراژ و منطقه ی خونه شون رو ببرن بالا و پزشون رو بدن؟ چطور حق دارن بچه هاشون رو بفرستن غیر انتفاعی های گرون و پز شهریه شون رو بدن؟ چطور حق دارن دکوراسیون خونه شون رو عوض کنن و تلویزیون چند متری بخرن که تو خونه های 100 متری الان مثل جک میمونه و پزش رو بدن؟ اونی که میخواد بره مکه فقط حق نداره پولش رو اونجوری خرج کنه و پز بده؟
چرا هیچ کسی نمیگه با پولی که برای شهریه مدرسه غیر انتفاعی میدن (خواهر خودم پارسال سه خورده ای برای هر کدوم از بچه هاش شهریه داد) میشه هزینه ی تحصیل چند تا بچه رو توی اون سال تقبل کرد؟
چرا نمیگن با پول ماشین دوم یا تبدیل به احسن ماشین قبلی میشه یه پراید خرید داد دست یه بی کار بره مسافر کشی کنه؟
چرا نمیگن با پول تغییر دکوراسیون و پنج شش میلیون برای یه دست مبل دادن میشه برای چند تا دختر فقیر جهاز جور کرد؟
چرا نمیگن به جای 150 متری کردن خونه ی 100 متری میشه برای یه خانواده ی فقیر خونه تهیه کرد؟
افراد اگه فکر کنن که طرف دوست داره پولش رو اینجوری خرج کنه و از اینجوری خرج کردن پولش لذت میبره. حالا چه لذت معنوی چه لذت دنیوی .(همون جوری که بقیه از خرجایی مثل موارد بالا لذت میبرن) انقدر حساس نمیشن به این موردا. فقط مشکل ما اینه که دوست داریم برای همه تعیین تکلیف کنیم.

 

لختی های محمودآباد !

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد 1391 ساعت 12:23 شماره پست: 742

 

اول این که نمی دونم این پست طنز قبلی ما یک و نیم چه جوری برای عده قابل توجهی سوء تفاهم برانگیز شد که فکر کردند حتما سواد بنده از ریاضی سوم دبستان بالاتر نیست و سعی نمودند که با عدد و مدرک  و فرمول به بنده اثبات کنند که اصلا میانگین چیست!! در هر حال بنده از این دسته از عزیزان  که اون نوشته طنز آمیز رو جدی گرفتند و باعث زحمتشان شدم شدیدا عذر می خوام .

اما این پست . . .

این پسر بزرگه ما بنیامین ( حالا همچین بزرگه می گم که انگار بچه 6ساله 18سالشه!) این قده هفته قبل به ما اصرار کرد که بریم مسافرت که بتونه کنار ساحل ، ماسه بازی کنه و بره تو آب دریا که بالاخره ما رو از رو برد و ما 5شنبه رو تعطیل کردین زدیم به جاده هراز و رفتیم محمودآباد مازندران . 5شنبه ظهر رسیدیم و جمعه ظهر هم برگشتیم . شد یه مسافرت یه روزه که اتفاقا بد نبود و من و مامانش هم آب و هوایی عوض کردیم .

ولی یه چیز بامزه و جدید اون جا دیدم که شمام بدونین بد نییست . بالاخره ممکنه که گذارتون به اوونجا بیافته . کاره دیگه .

ما رفتیم تو یه متل اقامت کردیم که ای بدک نبود و یه ساحلی هم داشت و اینها . عصر رفتیم چارتایی لب ساحل .کسی تو آب نبود و مام یه زیلو انداختیم و بنده هم که قبلش مایو پایم کرده بودم شلوارم رو درآوردم و با تی شرت و دانیال به بغل مشغول ماسه بازی با بچه ها شدم . یهویی یه مامور نیروی انتظامی سر رسید و ما رو خفت کرد که آقا این چه وضعشه برو شلوار پات کن ! من و می گی؟ این قده عرق شرم از این عمل منافی عفتم بهم نشست که نگوو نپرس . آحه مرد هم کنار دریا با مایو می شه؟ حیا هم خوب چیزیه والا .

مام دوویدیم و شلواره رو پا کردیم که یه وقت جایی به خطر نیافته .

فرداش که دریا به راه بود و مبحث شنا محیا و خلق الله تو آب ، دقت کردم دیدم عجب ،برای اولین بار در این 33سال بعد از انقلاب ، اینایی که می گن در ایران مرد و زن برابر نیستن دیگه باید برن توبه کنن و دیگه از این حرفای بی سند نزنن که بنده خودم شاهد بودم که دیگه برابری زن و مرد به دقت اجرا می شه و همون طور که تا به حال زنا مجبور بودن با لباس کامل توی دریا برن مردا هم من بعد مجبورن و شاهدش این که بنده تا پوشش خود را کامل نکردم مامور محترم اجازه نداد پایم را به ساحل بگذارم .

من که برای بار اول تجربه کردم ولی عجب چیز خوبی بود با لباس توی آب رفتن . آب شور دریا لباس رو می چسبونه به تنت و سنگین می کنه و این وسط ها شن و ماسه هم واردش می شه و قشنگ بدنت رو نوازش میکنه و . . .  خلاصه خیلی حال می ده !!

راستی خانومای فمینیست ،دیگه نبینم چیزی از عدم تساوی ما و خودتون بگین ها !

....

کامنت برگزیده

بابک اسحاقی گفته : جز ابراز تاسف چی میشه گفت ؟ ابتدایی ترین حق هر ادمی در دنیا انتخاب نوع پوشش و مدل مو است و اینکه مسئولین یک کشور در این ابندایی ترین مساله ادمها دخالت کنند شرم اوره !

 

یک و نیم

+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد 1391 ساعت 9:29 شماره پست: 741

 

آقای مرکز آمار ایران گفته در سال ۱۳۵۵ به طور متوسط در هر خانوار ایرانی پنج نفر زندگی می‌کردند، این تعداد در سال ۱۳۸۵ به چهار نفر و در سال ۱۳۹۰ به 3.5 نفر کاهش یافته است. ایشان همچنین اعلام داشته اند که در سال ۹۰ خانواده‌ها ترجیح دادند ۱.۵ فرزند داشته باشند!

راستش ما هرچه فکر کردیم که 1 فرزند را شنیده بودیم . 2 فرزند را هم شنیده بودیم . اما 1.5 فرزند را تا به حال نه شنیده بودیم و نه دیده بودیم ، سر در نیاوردیم ! یعنی ممکن است خانواده ای ایرانی برای مثال یک فرزند پسر و نیم فرزند دختر داشته باشد !؟ یا یک فرزند دختر و نیم فرزند پسر داشته باشد؟ اصلا تکلیف آن نیم فرزند چه می شود ؟ قدش نیمه است ؟ وزنش نصفه است ؟ عقلش نیمه است ؟ از آنهاییست که خیلی تخس و ناقلاست و بقیه در باره اش می گویند به این بچه ، این جوری نگاه نکنید نصفش زیر زمین است!!؟

یا نه ، اصلا شاید برای این که بین بچه ها تبعیضی نباشد ،دو فرزند هفتاد و پنجصدمی (0.75) داشته باشند!!!؟

....

کامنت برگزیده

فروغ گفته : این 0.75 ای خیلی با مزه بود .
نه آقای رگبار به قول دوستمون اون نیمه حتما جنسش مونثه ،زنها نصفه ان دیگه یادتون رفته؟؟؟؟
چه شل کن سفت کنی دراوردن،یادمه رایگان ملت رو وازکتومی میکردن یا حداقل خدماتی از این قسم اغلبش رایگان بود که چی فرزند کمتر و این حرفا!خوبه وازکتومی برگشت نداره وگرنه الان یه تیم احداث شده بود مثلا کمیته بازگرداندن مردانگی و این جور اسامی...

 

دیوار اطراف ما چقدر بلند است

+ نوشته شده در سه شنبه دهم مرداد 1391 ساعت 7:55 شماره پست: 740

 

یک میلیارد نفر افتتاحیه المپیک را تماشا کردند ولی صدا و سیمای ما در آن زمان چه پخش می کرد؟ آقای جهانگیر الماسی را که نشسته بود و راجع به اخلاق در سینما حرف می زد!! یعنی این قدر بی ربط ؟ کل تلاش صدا و سیمای معظم ما درباره پوشش المپیک هم منتهی شده به چند خرده برنامه سه ربعی و یکی دو ساعته که دقیقا فقط هم به ورزشکاران ایرانی می پردازد نه قبل از مسابقه و نه بعد آن.

البته برای آن هم کلی اما و اگر داریم. مثلا دیروز که مسابقه پینگ پنگ بین نوشاد عالمیان و حریف قدر آلمانی بود ،مسابقه ای که برای ما مهم بود و برای اولین بار یک نفر پینگ پنگ باز ما تا آن مرحله المپیک رسیده بود ، فکر می کنیذ تلویزیون در لحظه این مسابقه حساس برای ما ،چه داشت نشان می داد ؟ شبکه 1 سریالی تکراری ، شبکه 2 خاله شادونه ، شبکه 3(شبکه ورزش!) قرائت قرآن ، شبکه 4 برنامه ای گشت و گذار ، شبکه 5 کارتون ، شبکه .... . آخر آدمی به اینها چه بگوید ؟

پس واضح است که بقیه ورزشکاران دنیا و رقابتهای هیجان انگیزشان هم که قاق اند.

این روش بایکوت کردن خبری  ،این قدر ساری و جاری شده که حتی مثلا روزنامه ورزشی خصوصی پر تیراژ خبر ورزشی هم در همچین رویداد مهم و پر بیننده ای، بیشترین صفحاتش را باز اختصاص می دهد به دعواهای حیدری نعمتی فوتبال نازل و کم ارزش داخلی ما ، که در دنیا محلی از اعراب هم ندارد و سالهاست که حتی به جام های جهانی هم راه پیدا نمی کند اما طبل تو خالی خوبی برای این ملت درست کرده،  که مثلا رویانیان چه گفت و فتح الله زاده چه کرد و قلعه نوعی کجا رفت و . . . فقط دو سه صفحه به المپیک این بزرگترین رویداد ورزشی بین المللی اختصاص داده است!

خود گوییم و خود خندیم . . . وه که چه هنرمندیم !!

 ....

کامنت برگزیده

رعنا گفته : چقدر سطح توقعاتتون بالاست هاااا المپیک؟؟ افتتاحیه؟؟ استغفرالله چه جلافتهااااااا خدا به دووووووووووور
فکر کردین اینجا سوئیسه؟؟
دیدن خنده و بالا پایین پریدنهای زنهای اجنبی رو میخواین ببینین که دینتون به خطر بیفته، روزه هاتون هم مشکل دار بشه؟؟
دوستان این همه به فکر ما هستن بازم این ملت قدر نمی شناسن!
پ.ن: بخش اول متنتون رو دوست داشتم
در مورد مردم کشورهای دیگه و طرز زندگیشون ..
زندگی عادی مردم کشورهای دیگه.
کتاب مارک و پلوی منصور ضابطیان رو اگر نخوندین، توصیه میکنم بخونین
سفرنامه ی ساده و قشنگیه از کشورهایی که رفته و یه جورایی مستند با عکس توش نوشته.
روز افتتاحیه فکر کنم بودم، تی وی داشت اخبار نشون میداد، بعد مصاحبه کرده بودن با راننده های تاکسی لندن که چقدر مردم ناراحتن از مراسم المپیک و چقدر راه ها بسته شده و هیچکس از این مراسم راضی نیست!!
نمیدونم مردم شاد و خوشحال انگلیسی رو که از چند روز قبل برای این مراسم بلیط گرفتن و خودشونو میرسونن به لندن باور کنم یا اخبار سیمای میلی رو ..
- اااااااا چه حرفها معلومه که باید اخبار سیما رو باور کنی!!!
(این صدای رعنای درونم بود!!)

 

روروک

+ نوشته شده در دوشنبه نهم مرداد 1391 ساعت 7:35 شماره پست: 739

 

اول اینکه چن روز قبل برای دانیال که دیگه رو زمین بند نمیشه و همش می خواد وول بخوره و این ور اوون ور بره و فوضولی کنی رفتیم از یه دوستی که بچش بزرگ شده بود یه روروک قرض کردیم و انداختیم زیر پای فسقل که واسه خودش تو خونه جولون بده و منت کسی رو نکشه !

البته یه زیدی به ما گفت که خب می رفتین براش یدونه نوشو می خریدین ولی نه این که تورم زده بالاتر و مرغ شده اون قد و مالیات رو 3 برابر از من گرفتن و . . . من که امسال تصمیم گرفتم کمربندم رو سفت تر ببندم و از این جور خرجای اضافه نکنم رفتم و قرض گرفتم .

اصلا اینها هم که نبود وقتی می شه یه وسیله ای رو از کسی قرض گرفت  که مورد استفاده اش هم همین چند وقته و بعد هم بدرد نمیخوره برای چی باید آدم بره پول بده و بخره و بعد بندازه اون ور؟

و اما ....

نوشاد عالمیان چه جلافتا از خودش نشون داده پسره تو پینگ پنگ ! یه چینی استرالیایی نما و یه هنگ کنگی رتبه بالاتر رو بازونده و حالا امروز ساعت ۳ یا ۳.۵ بعداز ظهر قراره بره به دیدار به یه آلمانی وزه که رتبه ۷ دنیا رو داره ( رتبه نوشاد ۷۰ هست) . براش شدیدا آرزوی پیروزی دارم گرچه طرف خیییییلی قدره !

 ....

کامنت برگزیده

مریم گفته : به نظر من هم اینکار خیلی درسته چون خیلی وسایل بچه ها گرونه و در عین حال مدت استفاده اشون خیلی کمه یعنی گل پسر شما نهایتش 6 ماه استفاده می کنه بعدش شما باشد با روروئک چیکا کنین... به نظر منکه خیلی کار خوبی کردین... بچه راننده اس بابا....دست فرمونش بیسته....

 

 

خیر و شر پول

+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد 1391 ساعت 10:15 شماره پست: 738

 

وقتی من گفتم که خدا رو شکر که بنیامین فهمیده پول چیز خوبیه . اصلا شوخی نکردم چون هنوزم که هنوزه ، من واقعا با عمق وجودم مطمئن نیستم که پول چیز خوبیه یا چیز بدیه ؟! یعنی خیر هست یا شر؟ یه همچین تضادی در من هست !!

اما دیروز مقاله ای از دکتر صادق زیبا کلام خواندم که عجیب به دلم نشست . یادم بود که در دوران مدرسه به ما توضیح می دادند که اقتصاد سرمایه داری سراسر شر و سودجویی و اقتصاد کمونیستی سراسر تنبلی و بیکارگیست . اما اقتصاد اسلامی هم خوبی های اولی را دارد و هم دومی و هم این که از بدیهای این دو مبراست . یعنی آن چه همه خوبان دارند ما تنها داریم . با این که ما آن موقع دانش آموزانی بودیم که درسها را می خواندیم و نمره ای از معلم می ستاندیم و می رفتیم ولی این کلمات و جملات حتی اگر به آنها باور چندانی نداشتیم در جان و دل ما رسوخ می کرد و رد باقی می گذاشت که کودک این گونه است . که ثمره اش را من نوعی هنوز که هنوز است تکلیف خود را با اقتصاد نمی داند . که گاهی به این طرف می غلطیم و گاهی به آن طرف .

می خواهم بگویم یک ایده غلط چگونه می تواند نسلی را تباه کند و به بیراهه کشاند .

زیبا کلام همین معنی را چه خوب در این مقاله بیان کرده که " اقتصاد اسلامی (توحیدی )، اقتصاد سرمایه داری نبود یا آنرا قبول نداشت. در عین حال اقتصاد سوسیالیستی هم نبود. اما اینکه «چه بود»، دیگر مشخص نبود! مثلا اقتصاد اسلامی نه مالکیت بی حد و حصر سرمایه داری را به رسمیت می شناخت و نه به رسمیت شناخته نشدن مالکیت را در نظام سوسیالیستی. نه سرمایه داری بود، نه سوسیالیزم. اما خود چه بود؟ پاسخ آن بود که اقتصاد اسلامی ، مالکیت را در حد »تعادل» و «انسانی» به رسمیت می شناخت. هرگز هم پاسخی داده نمی شد که آن حد  »تعادل» و «انسانی» چقدر است؟

به عنوان مثال، فرض بگیریم که حکومت اسلامی حد و حدود مالکیت «متعادل» و «انسانی» را تعریف نموده و گفته باشد که فی المثل هر خانواده 50 متر مربع مسکن می تواند یا می بایستی داشته باشد. و در عمل نه مالکیت بی حد و حصر سرمایه داری را پذیرفته و نه فقدان مالکیت سوسیالیزم را. حال اگر فردی یا خانواده ای تلاش نماید و از «راه حلال» 50 متر مربع مسکن اش را خواسته باشد افزایش دهد و آنرا به یکصد متر مربع برساند، آیا او می تواند یا درست تر گفته باشیم از این حق برخوردار است که دو برابر همسایه کناری اش مسکن داشته داشد؟ اگر بگوییم که آری و در نظام اقتصاد توحیدی هر فرد مشروط بر آنکه به حقوق دیگری تجاوز نکند می تواند بیش از 50 متر مربع مسکن داشته باشد، در آنصورت اگر یکی از شهروندان با تلاش فردی موفق شد 50 مترش را به 500 متر برساند آیا این 10 برابر شدن هم به رسمیت شناخته می شود؟ اگر در عمل حد و حدودی نتوان برای مسکن قائل شد و علی الدوام افراد مختلف در نتیجه تلاش های فردی شان یا در نتیجه استعداد و توانایی هایی که دارند منظما از آن 50 متر فراتر بروند و در مقابل خیلی از افراد نتوانند به همان 50 متر هم برسند، در آنصورت چه تفاوتی میان این نظام با سرمایه داری وجود دارد؟ اگر هم بگوییم که نه همه انسانها صرفنظر از آنکه چه میزان تلاش می کنند، یا چه میزان استعداد و توانایی دارند نمی توانند از 50 متر مربع بیشتر مسکن داشته باشند، در آنصورت چه تفاوتی میان اقتصاد اسلامی با اقتصاد دولتی یا سوسیالیزم است؟!!"

گرفتاری عمده ای که در ایران بعد از انقلاب ایجاد شد که اقتصاد ما شترمرغی شد که وقتی به او گفتیم بار ببر گفت مرغم و وقتی گفتیم بپر گفت شترم ! نه خیری از آزادی سرمایه داری بردیم و نه خیری از رفاه کمونیستی.

....

کامنت برگزیده

ز گفته : ببینید باید ببینیم این واژه اقتصاد اسلامی اساسا از کجا اومده؟ کی اینو سر زبون ما انداخته؟ اینکه اسلام نظریاتی در مورد اقتصاد داشته و میشه اونها را از قران و احادیث استنباط کرد یه حرفه و سخن روندن از اقتصاد اسلامی در مقابل اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی که یک نظام اقتصادی با معیارهای تام یک"سیستم" هستند، یه چیز دیگه ...البته نمی خوام بگم اسلام چیزی از این دو کم داشته، اما اسلام یک دینه! و اتفاقا دینی هم هست که در حوزه اجتماعی حرفهای زیادی داره اما همه رو موجز و کلی گفته، بنابراین این وظیفه علمای دینی، البته از نوع باسواد و خردمند و غیر غرض ورزش هست که زحمت بکشند و سیستمی اقتصادی رو بر پایه های این رهنمودهای کلی تدوین کنند همونطور که مارکس در سوسیالیسم می کنه یا ادام اسمیت در سرمایه داری و ... که متاسفانه طی این 1400 سال ظاهرا چنین کسی پیدا نشده!!می خوام بگم این نقصی هس که به ذات اسلام برنمی گرده.در مورد فردی هم که ازشون نام بردید ضمن احترامی که برای این استاد عزیز قائلم اما فکر می کنم دیدگاههای ایشون چندان منظر علمی دقیقی نداره، اینو بعنوان کسی که در این رشته درس خونده عرض می کنم.

 

 

 

همه این ها در عرض این 6 سال برای کشور پیش آمده ، از 1384 تا 1390

+ نوشته شده در شنبه هفتم مرداد 1391 ساعت 9:28 شماره پست: 737

 

 اول این که المپیک شروع شد و حیف است این پست بامزه بابک جوگیریات را نخوانده به استقبال مسابقات بروید .

و اما پست امروز این است که امروزه روز در دنیا برای کشوری که رشد اقتصادی خوبی داشته باشد رشد اقتصادی 8% عالی است . یعنی در عرض 6 سال مثلا نسبت به سال قبل 50%یا 1.5 برابر رشد کرده باشند خوب و مطلوب است که این نرخ در اکثر کشورها حدود 3 یا 4 است اما . . .

همین هفته گذشته ، دولت در یک جلسه بزرگ که همه کارگزاران نظام بی استثناء در آن دور هم جمع شده بودند  آمارهایی از رشد علمی و اقتصادی کشور اعلام کرد که بسیار جالب

نکته : کلیه آمارهای دولت مقایسه سال 84 (ابتدای سر کار آمدن ایشان ) با سال 90می باشد . متن دولت به شکل خطابه ای بود .من برای سهولت مطالعه شما ، خلاصه و دسته بندی کردم و در ضمن اعداد اعشاری دار ،غالبا گرد شده اند .

 پیشرفت های علمی

افزایش چند برابری سرعت رشد علمی به متوسط سرعت رشد علمی در جهان،

افزایش 7برابری ظرفیت پذیرش دکترای تخصصی در بخش بهداشت و درمان،

افزایش 8برابری تولیدات علمی در بخش پزشکی،

افزایش 4برابری سهم کشورمان در تولیدات علمی پزشکی در منطقه،

افزایش 3برابری تعداد مراکز تحقیقاتی پزشکی

افزایش 12برابری تولید داروهای با فناوری بالا  

افزایش 2برابری داروهای گیاهی ثبت شده 

 

افزایش 2.5 برابری تعداد دانشجویان دکترای تخصصی  

افزایش 2.5برابری تعداد دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی

افزایش 3.5 برابری تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی 

افزایش 3.5 برابری تعداد مقالات نمایه شده در مجلات معتبر بین المللی

افزایش 3 برابری تعداد نشریات علمی کشور ،

 

افزایش 2 برابری پارک های علم و فناوری،

افزایش 3 برابری مراکز رشد ،

افزایش 4 برابری واحدهای فناوری مستقر در پارک ها و مراکز رشد ،

افزایش 5 برابری فناوران شاغل در این واحدها

ارتقاء 4برابری سهم ایران از تولید علم  

 

افزایش 5برابری انجمن های علمی دانشجویی 

افزایش 4برابری تعداد کانون های فرهنگی دانشجویی ر

افزایش 2برابری تعداد نشریات دانشجویی

 

افزایش 3برابری تعداد پایگاههای اورژانس جاده ای

افزایش 13برابری تختهای اورژانس 

کاهش 30 درصدی تلفات جاده ای با وجود افزایش 2 و نیم برابری تعداد خودروها و حداقل 2برابر شدن سفرها،

استقرار نظام پزشک خانواده در تمام روستاها و تکمیل آن در شهرها تا پایان امسال،

افزایش امید به زندگی در بین زنان و مردان


 
پیشرفت های اقتصادی

افزایش 2برابری تولید خودرو  و کسب رتبه 13جهان

افزایش 2برابری استخراج معدن و کسب رتبه 10 جهان

افزایش 2برابری تولید فولاد و کسب رتبه 17جهان  

افزایش 1.5 برابری ظرفیت تولید مس و کسب رتبه 10 جهان 

افزایش 2برابری تولید کاشی و سرامیک و کسب رتبه 5جهان

افزایش 5.5 برابری صادرات غیر نفتی و میعانات و خدمات و کسب رتبه 23 جهان   

 

افزایش2برابری تولید محصولات فولادی

افزایش 2برابری تولید آلومینیوم

افزایش 3برابری تولید پتروشیمی   

افزایش 2برابری تعداد پروانه های بهره برداری

افزایش 5برابری میزان سرمایه گذاری در عرصه صنعتی   

افزایش 5برابری تعداد صنایع بهره مند از گاز

افزایش 8برابری تلفن های همراه

 

افزایش 1.2 برابری تولید محصولات کشاورزی 

افزایش 2.5 برابری اراضی تجهیز شده به سیستم آبیاری تحت فشار

افزایش 2.5 برابری صادرات محصولات کشاورزی 

افزایش 3برابری ظرفیت صنایع تبدیلی 

 

افزایش 3 برابری احداث آزادراه و بزرگراه  

افزایش 2.5 برابری ظرفیت کانتینری بنادر 

افزایش 3 برابری ظرفیت ناوگان هوایی 

افزایش 2 برابری ترانزیت کالا 

 

یعنی که یعنی دیگه !! دنبال چیز خاصی نگردین . همینه که هست و تا کور شود هر آن که نتواند دید . والسلام !

بهترین چیز دنیا

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد 1391 ساعت 11:2 شماره پست: 736

 

با بنیامین رفتم بیرون . یهویی بر می گرده و بی مقدمه می گه : پدر ، من فهمیدم که بهترین چیز دنیا چیه ها .

دستی رو سرش می کشم که چیه پسرم ؟

می گه :پوله .

می گم : پول !؟ چرا ؟

می گه :خب معلومه برای این که اگه پول داشته باشیم هر چیزی رو که دلمون بخواد می تونیم داشته باشیم مثل خونه دوبله ای ، آسانسور ، ماشین بدون سقف ، پی اس پی ، مسافرت ، ....

با خودم می گم که خب خدا رو شکر ، من که بعد این همه سال هنوز نفهمیدم بهترین چیز دنیا چی می تونه باشه ؟  اقلا این بچه ۶ساله فهمید !!

بازی وبلاگی ( آواها و نواها )

+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم مرداد 1391 ساعت 9:58 شماره پست: 734

 

عجب مجلس انس و طربی شد ! ممنون که ما رو در علاقتون سهیم کردین .یه عده ابتدا فکر کرده بودن که باید صداشون رو ضیط کنن و بفرستن ! احتمالا خوش صداها به این فکر افتاده بودن !! البته بماند که این به ذهن من رسید و جالب هم می شد ولی فکر کردم شاید کمتر کسی حال این بازی رو داشته باشه . بالاخره خوندن یا دکلمه کردن و ضبط کردن و آپلود کردن اون صدا کجا و فقط یک اسم رو گفتن کجا! حالا اکه دیدیم مجلس مناسب همچون کاری هم هست شاید بعدها ...

چیز دیگه این که واقعا تنوع و سلیقه ها بسیاره و جالب . اقلا نصف این آهنگها رو من که نشنیده بودم . من برای همه انتخابها لینک دانلود گذاشتم چه اونهایی که لینک فرستاده بودند که کار من رو راحت کردند چه اونایی که نفرستاده بودند و من و گوگولی به کمک هم دیگه براشون لینک دانلودش رو تو وب جستیم و گذاشتیم تا بقیه هم گوش کنن و بدونن چی قراره شنیده بشه . به قول سارا به این پیک نیک وبلاگی خوش اومدین! لینکها کم حجم و حداکثر ۵ مگ هستند .

گلچین شما چیه؟

ترتیب آهنگها به ترتیب زمان ارسالشان است :

۱- سین سین گفته که من آهنگ "گل گلدون من" سیمین غانم را خیلی واسه این جور مواقع می پسندم اینهم  لینک دانلودش !


۲- فرنوش گفته که من عاشششششق آهنگ "جان مریم" هستم .خیلی دوستش دارم . اینهم لینک دانلودش!


۳-مریم گفته که اهنگ "تن رود همهمه آب "معین رو خیلی دوست دارم این هم  لینک دانلودش !


۴-خیره سر  گفته که آهنگ "بزرگراهی به سوی جهنم"  (Highway To Hell) از گروه AC DC رو می پسنده . و اضافه کرده یکی زیر این آهنگ تو یوتیوب نوشته دوست دارم این آهنگ در مراسم ختمم نواخته بشه! که منم باش موافقم . زیادن آهنگهایی که دوست دارم ولی امروز این رو مخمه. اینم  لینک دانلودش


۵- شیوا  گفته که "فتح بهشت" آهنگ فیلم کریستف کلمب و چندتای دیگه رو دوست دارم  و و...من هزارهزارتا آهنگ دوست دارم ولی این روزها این رو خیلی گوش دادم . اینم لینک دانلودش!


۶-مهدیه گفته که ترانه ی "بارون " یا صدای مهران مدیری که منو یاد دوران کاردانیم توی شمال که پرهیچان ترین دوران زندگیم بود میندازه . من انقدر این ترانه رو دوست دارم که اونو تقدیم یه تمام مشتری های کافه و علی الخصوص صاحب کافه که باعث خوشحالی مشتریان میشه میکنم اینم لینک دانلودش !


۷-مریم گفته که آهنگ "ناتمام" (Incomplete) از گروه بک استریت بویز رو دوست داره این هم  لینک دانلودش !


 ۸-ستاره گفته که آهنگ "وطن ای هستی من "رو دوست داره اینم لینک دانلودش!


۹-نسیم گفته که آهنگ "امشب شب مهتابه " رو دوست دارم:  امشب به بر من است آن مایه ناز /یارب تو کلید صبح در چاه انداز /ای روشنی صبح به مشرق برگرد /ای ظلمت شب با من بیچاره بساز /امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام/ ...اینم لینک دانلودش !


۱۰-کاتیوشا  گفته : تصنیف "یاد تو" از جمال الدین منبری رو دوست داره . ( هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت .)اینم لینک دانلودش !


۱۱-لیلی  گفته بازی قشنگیه .خیلی پسندیدم.ممنون. آهنگ "شهزاده قصه من" البته با صدای گلشیفته فراهانی نه اصلش که خیلی قدیمیه. یه شب تو خواب وقت سحر... این هم لینک دانلودش


۱۲- بولوت گفته که منم بازی. منم بازی.  من "ساری گلین" رو دوست دارم. از تصنیفای فولکلور آذربایجانه. این لینک  اجرای اصلیه مال رشیدبهبودوف و این لینک اجرای جدیدتر مال حسین علیزاده و ژیوان گاسپاریان (علاوه بر متن ترکی یه قسمت فارسی و ارمنی داره) و گروه آوازی تهران یه آلبوم به صورت آکاپلا(بدون استفاده از ساز فقط با اصوات انسانی موسیقی رو به وجود بیارن) خونده که اسمش وکاپلاس در این لینک .

این رقص مراسم آزاد کردن خورشید از اسارت است . همچنانکه در تصویر سنگ نگاره دیده می شود، انسانی در سمت چپ دستی بر شانه به نشانه ایثار و اهریمنی در سمت راست خورشیدِ اسیر را در دست دارد. رقص ساری گلین، رقص مبارزه برای رهایی خورشیدی است که اهریمن آن را به اسارت برده است. انسانی که برای رهایی آن آمده، چنان شیفته خورشید است که حاضر به فدای جان خویش در راه رهایی آن است

اینم متنش(منظور از ساری گلین خورشیده): ساچین اوجون هؤرمزلر؛/ گولو سولو (قونچا) درمزلر/ ساری گلین /بوسئودا نه سئودادیر ؟/سنی منه وئرمزلر/نئیلیم آمان ، آمان/ساری گلین/بو دره نین اوزونو،/چوبان قایتار قوزونو،/نة اوْلا بیر گون گؤرم/نازلی یاریمین اوزونو/نئیلیم آمان ، آمان/ساری گلین/عاشیق ائللر /آیریسی،/شانا تئللر آیریسی،/آیریسی بیر گونونه دؤزمزدیم؛/اوْلدوم ایللر آیریسی/نئیلیم آمان ، آمان/ساری گلین/ساچین اوجون هؤرمزلر؛/گولو سولو (قونچا) درمزلر/ساری گلین/بوسئودا نه سئودادیر ؟
سنی منه وئرمزلر/نئیلیم آمان ، آمان/ساری گلین/بو دره نین اوزونو،/چوبان قایتار قوزونو،/نة اوْلا بیر گون گؤرم/نازلی یاریمین اوزونو/ نئیلیم آمان ، آمان/ ساری گلین/ عاشیق ائللر آیریسی،/شانا تئللر آیریسی،
آیریسی بیر گونونه دؤزمزدیم؛/اوْلدوم ایللر آیریسی/نئیلیم آمان ، آمان/ساری گلین

ترجمه فارسی: سر گیسوها را نمی بافند /غنچه گل را نمی چینند /این چه حکمتی است /که تورا به من نمی دهند/ *ای چوپان گوسفندها را در طول دره /باز گردان ای خورشید من /چه می شود روزی من صورت یارم را ببینم /چه کار کنم ساری گلین /عاشقی را که از معشوقش جدا کنند /مثل این است که با شانه موها را از فرق باز کنند /من که نمی توانستم یک روز دوری یارم را تحمل کنم/ سال ها از او دور ماندم/ چه کار کنم ساری گلین


۱۳- نیره گفته که آهنگ "دلارام" از جمال الدین منبری رو دوست داره این هم لینک دانلودش


۱۴-گلابتون بانو  گفته که ایده خیلی جالبیه. خوشمان آمد! راستش انتخاب یه کم سخته ولی آهنگ "به سوی تو" و این هم  لینک دانلودش


۱۵-بلوط  گفته که یه لحظه فک کردم الان باید صدامو ضبط کنم بفرستم!!خاطره انگیزترین برای من ، "سیمین بری" زهره جویا هستش.. اینم لینک دانلودش !


۱۶-یاس گفته که سلام. چند وقتی هست اینجارو می خونم اما این بار اولی هست که کامنت میذارم. سر اون بازی قبلی هم خیلی دوست داشتم شرکت کنم اما متاسفانه دیر رسیدم.و اما ترانه مورد علاقه من هست راز دل از علیرضا قربانی این هم لینک دانلودش


۱۷-زینب هم آّهنگ مرا ببوس گل نراقی رو انتحاب کرده این هم لینک دانلودش


۱۸- باران گفته که همیشه موسقی متن از کرخه تا راین رو خیلی دوست داشته و تاثیر خاصی رویش می کذاشته این هم لینک دانلودش


۱۹- سارا گفته که ما با بچه های دانشکده یار دبستانی می خونیم. این آهنگیه که هممون بلدیم ....دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه ....کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه ؟...این هم لینک دانلودش


۲۰-شمع خاموش  گفته که اولین باره که به وب شما میام خوشحالم از آشنائیتون اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود آهنگ شب به گلستان تنها منتظرت بودم از داریوش رفیعی ..این هم لینک دانلودش !


۲۱- شیرین پیروز  آهنگ مرغ سحر شجریان رو انتخاب کرده این هم لینک دانلودش   


۲۲- سارا  گفته که سلام . منم دقیقا!!! مثل گلدونه اولش گفتم ای بابا این آقای رگبار میخواد ما بخونیم و بفرستیم؟! چه کارها! اما بازی وبلاگی در واقع، "پیک نیک وبلاگی"ه. منتظرم کلی آهنگ احیانا نشنیده یا قدیمی رو بشنوم!

آهنگ انتخابی من گل رز از فرزانه است : در نگاهِ گرمِ تو / دیده ام صدها رویا / عاشقِ رویت شدم / مجنونتم به خدا عشقِ من یک قلبِ پاک / جانم فدای تو باد / ای دلبرِ خوبِ من / عاشقتم به خدا /مِلیون مِلیون مِلیون گُل رُز / دارم هدیه بَهرِ رویِ تو / دسته دسته گُل برات دارم / کِی تو دانی عاشقت منم؟/ عطرِ دو گل، پیشِ هم / خلوتِ اُنسِ هَمَند / دانم داری عشقِ گُل / ریزم به پایت گُلم /بهتری از گُل رُز / خوابِ نازَت می بَرَم / رویای خوبِ منی / کاش بدونی دوسِت دارم

سالها پیش، برای اولین بار شنیدمش. شاید آخرین بار که گوش دادم، 4 سال پیش باشه.
با این مسابقه، یادش افتادم. برای من یادآور دل بی آلایش و سفیده. امیدوارم خانومهای خواننده وبلاگتون، شنیدن و آرامش این ترانه آروم و ساده رو تجربه کنند . این هم
لینک دانلودش !


۲۳- زینب گفته که منم میخوام شرکت کنم.اجازه هست؟؟ خب و اما نوای منتخب من: چشمای خیس از رضا اردشیری اینم لینک دانلودش !


۲۳- دارچین هم آهنگ نوایی برای الی اثر آندریا باور رو انتخاب کرده . این نوا تیراژ پایانی فیلم درباره الی هم هست این هم لینک دانلودش !


۲۴- ترمه آهنگ تصور کن از سیاوش قیمشی رو انتخاب کرده اینهم لینک دانلودش!


۲۵- مهتاب  گفته که من این اهنگ تو ذهنم اومد وخیلی هم دوسش دارم. اهنگ خدا با ماست از ابی . این هم لینک دانلودش !


۲۶- سرگردان گفته که سلام!! اهنگ "به سوی تو، به شوق روی تو..." خواننده مهران زاهدی. البته اگر وقتش تمام نشده باشه! بازی جالبیه! این هم لینک دانلودش !


۲۷- افشین قطعه "رقص چوب" از آلبوم ناشکیبا همایون شجریان رو انتخاب کرده و این هم  لینک دانلودش !


۲۸- مینا آهنگ شادی( la ageria) از یاسمین لوی رو انتخاب کرده این هم لینک دانلودش ! 


۲۹- پرنده گولو  گفته که این اولین ملاقات من با وبلاگ شماست انشالله که مشتری میشم.اهنگ من اینه: بهار اومده از صادق نوجوکی اینم لینک دانلودش ! 


۳۰- گلدونه  گفته که من ترانه شهر سکوت عارف رو خیلی دوست دارم خیلی برام خاطره برانگیزه و معمولن هم این آهنگ رو برا خودم زمزمه میکنم اینم لینک دانلودش!


۳۱- هتی  گفته که من اهنگ gela mu دسپینا وندی رو دوست دارم .این خواننده یونانیه وبیشتر اهنگهاش رو خواننده های ایرانی باز خونی کردند. اینم لینک دانلودش !!


 ۳۲ - سهیل گفته که کار جالبی بود بنده از کار بگذر از کوی ما مرضیه خوشم می آید اینم لینک دانلودش!


 ۳۳ - مهربون هم سوسن خانوم رو از گروه بروبکس پسندیده اینم لینک دانلودش !


۳۴-رگبار که این جانب باشم که هم آّهنگی براش خاطره انگیز و تاثر برانگیزه . موسیقی متن فیلم بوی پیراهن یوسف از مجید انتظامی .شاید باورتون نشه هر باری که موقعیتی شده و فیلم رو دیدم و آهنگ پخش شده ناخودآگاه چیزی در من غلیان کرد و چشمانم مرطوب و اشکبار شد. تازه من آدمیم به گفته اطرافیانم که چندان احساساتی نیستم . نمی دونم چرا ؟ شاید برام یادآور لحظات تلخ بعد از جنگه که تازه بعد از جنگ خودش رو به ما نشون میده و اسارت ها و معلولیت ها و یتیمی ها و شیمیایی هایش . اینم لینک دانلودش !

 

خواب خرسی سازمان ملل...

+ نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد 1391 ساعت 9:59 شماره پست: 735

 

اول این که آدم از این همه تنوع سلیقه کیف می کنه . جامعه فوق العاده متکثری داریم ها . بله آهنگهایی رو که فرستادین عرض می کنم . تا الان استقبال خوبی شده و تا الآن ۲۰نفرتون برام آهنگهاشون رو فرستادند . برای اطلاع اونایی که هنوز نفرستادند بگم که تا فردا صبح وقت حضور در این بازیه و حدودای ۹ یا ۱۰ صبح پست آهنگهای شما رو می ذارم . آدم از این آهنگها کیف می کنه !

دوم این که ستاره متنی رو در حمایت از مردم میانمار (برمه سابق ) نوشته که از من خواسته بازنشرش بدم . برام نوشته که سلام آقای رگبار... شما مخاطبان زیادی دارید من خواهش می‌کنم ازتون که یه پست رو به حمایت از مردم بیچاره میانمار اختصاص بدید... می‌دونم که خودتون کاملا در جریان ریز اتفاقات میانمار هستید پس بیاین واقعا به دور از اختلافات و عقیده‌های سیاسی و فقط و فقط به خاطر برداشتن حتی یه قدم از دفاع از بی‌گناهانی که اون طور وحشتناک به آتیش کشیده می‌شن شما هم یه کاری انجام بدید . حرفش حسابه و حرف حساب هم جواب نداره . واضحه که این نوشته نوشته ستاره است و من با همه جزئیات نوشته اش ۱۰۰٪موافق نیستم ولی کلیتش رو قبول دارم .این شما و این هم نوشته این دفعه ستاره :

نویسنده مهمان : ستاره

خیلی جالبه که این سازمان ملل و سازمان‌های حمایت از حقوق بشر و کشورهای به ظاهر طرفدار حقوق بشر با این فجایعی که در میانمار داره اتفاق می‌افته حتی صدایی ازشون در نمی‌آد!!!!

خیلی جالب و البته دردناکه که هی اجلاس می‌زارن برای اتفاقات سوریه و برخی از شورشی‌هایی که با سلاح‌های حاصل غرب و ... دارند ظاهرا انقلاب می‌کنند، اما وقتی یه عده آدم رو توی میانمار به سیخ می‌کشند و زنده زنده می‌سوزونند، هیچ کس، نه ترکیه، نه کشورهای عرب و نه ... صدایی ازشون در نی‌آد!!! خیلی دردناکه که در حال حاضر غیر از کشته‌ شده‌های میانمار فقط ۱۲۰۰ نفر ناپدید شدند و اصلا جنازه‌ای هم ازشون پیدا نشده...

برای اطلاع دوستان می‌گم: مسلمانان میانمار از حداقل‌های قانونی در کشورشون برخوردار نیستند، فرزندان اونها حق تحصیل ندارند، هر سال باید عکس خانواده و فرزندان خود رو در اختیار دولتشون بزارند تا تحت نظر باشند، با مسلمانان این کشور به بدترین صورت ممکن رفتار می‌شه و حال اینکه مسلمانان این کشور از ۷۰۰ سال پیش در اونجا ساکن بودند...

و حال بشنویم از سازمان عفو بین‌المللی: سازمان عفو بین الملل با اذعان به قتل عام مسلمانان میانمار که با اطلاع کامل دولت این کشور صورت می پذیرد، در گزارشی اعلام کرد: تعداد کشته شدگان در جریان حملات بوداییان به مسلمانان به ۲۰ هزار نفر رسیده است. در ادامه این گزارش آمده است: مسلمانان در ایالت راخین در غرب میانمار با حملات و بازداشت های خودسرانه طی هفته هایی که خشونت ها جریان داشته، مواجه بوده اند.

عفو بین الملل در این گزارش تقاضا کرد که طرف های ذیربط با اتخاذ تدابیر مناسب، موجبات توقف این قتل عام ها و اقداماتی که بر خلاف اصول اساسی حقوق بشر است را به وجود آوردند. این سازمان همچنین نیروهای امنیتی میانمار این کشور را در کشتار، تجاوز و شکنجه مسلمانان متهم دانسته است.

اصلا فکر می‌کنیم که اون‌هایی که دارند در میانمار این طور کشته می‌شن، مسلمون نیستند، اما آدم که هستند...نسل‌کشی و از بین بردن مسلمانان در جهان یعنی تا اینجایی پیش رفته که درست مثل زمان قرون وسطی بشینیم و شاهد شکنجه‌های وحشیانه یه مشت افراد رذل و پلید باشیم؟؟؟؟

تجمع مردم روزه دار تهران در اعتراض به نسل کشی مسلمانان مظلوم میانمار

سه شنبه 3/5/91  ، ساعت 17

مقابل دفتر سازمان ملل در تهران

آدرس : خیابان دکتر شریعتی، بالاتر از حسینیه ارشاد، خیابان قبا، جنوب بلوار شهرزاد، دفتر سازمان ملل متحد

 

 برای دیدن اخبار بیشتری از میانمار می‌تونید به لینک زیر مراجعه کنید. لطفا به دور از هر گونه اختلاف سیاسی و فقط به چشم یه انسان به اونهایی نگاه کنید که دارند توی اون کشور قتل عام می‌شن!!! 

www.iran4myanmar.ir

 

اضافه شد :  گزارش بیبی30فارسی از میانمار (برمه )

دعوت به بازی وبلاگی ( آواها و نواها )

+ نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد 1391 ساعت 7:34 شماره پست: 733

 

ماه قبل که بازی میزها و کامپیوترها رو راه انداختم و خوب بود و خوش گذشت ،تصمیم گرفتم هر از گاهی یه بازی راه بندازم . (آدم کم جنبه رو می بینین؟ تا دو نفر بهش می خندن پر رو می شه !! ) برای این دفعه فکر کردم بریم سراغ آواها . دیدین یه وقتی به یه عده از رفقا دور هم نشستین و فضا هم مناسب باشه به نوبت هر کسی می زنه زیر آواز ؟ خب من می دونم که هر کسی یه نوایی ، یه آهنگی ، یه آوازی براش خاص و خاطره انگیزه ، رد خور هم نداره .

بازی این دفعه ما اینه : اسم اون نوا رو به من بگین و اگه براتون مقدوره لینکش رو بذارین . لینکش رو هم نداشتین عیب نداره فکر کنم بتونم خودم لینکش رو پیدا کنم که اگه کسی خواست بهش گوش بده بتونه . آهنگ خاص شما رو با اسمتون توی پست مربوطه اش قرار میدم . محدودیتی هم در نوعش نداره که این آوا می تونه  پاپ باشه ، کلاسیک باشه ، مذهبی باشه ، انقلابی باشه ،سنگین باشه ، سبک باشه ، نوحه باشه ، بزن برقصی باشه ، .....

یه جور دور همی وبلاگی . فکر کنم جالب بشه . همین جا کامنت بذارین . کامنتهایی که در اون آهنگ رو معرفی کردین الان نشون داده نمی شه و مجموعا در پست روز چهارشنبه رونمایی خواهند شد .مهلتش هم تا همین سه شنبه ساعت 12 شبه . چهارشنبه هم رونمایی می شه .

فعلا رخصت !

بعدا نوشت : قابل توجه دوستانی که چندتا آهنگ معرفی می کنند : لطفا فقط یکی معرفی کنید . اونی رو که بیشتر دوست دارید .ممنون

 

شکر نعمت

+ نوشته شده در یکشنبه یکم مرداد 1391 ساعت 10:50 شماره پست: 732

 

صبح که می اومدم سرکار کمی کسل و کمی اندوهگین بودم . دیشب که خسته از سر کار برگشته بودم خونه با یه باران خانوم له و لورده و اندوهگین مواجه شده بودم که می گفت از صبح تا الآن نتونسته نیم ساعت برای خودش باشه . همه اش باید یا به این کوچیکه سرویس می داده که دیروز بدخلقی می کرده و تا ولش می کرده دست می ذاشته به گریه یا به اون بزرگه که وقتی اون دومی گریه زاری می کرده غر می زده و اذیت می کرده که این از بس گریه کرد خسته شدم !! خب به این ترتیب من هم دیشب خسته بودم خسته تر هم شدم و بچه ها هم جفتشون تا دلتون بخواد دیر خوابشون برد .

امروز صبح همون جور که گفتم کسل و اندوهگین بودم و به سختی قدم از قدم بر می داشتم که یهویی تو ایستگاه مترو چشمم به بچه 12 یا 13 ساله ای افتاد که نمی دونم عقب مونده ذهنی بود یا جسمی یا چیز دیگه و پدرش توی یه کالسکه بزرگ بچه این طرف و اون طرف می بردش . یعنی راه هم نمی تونست بره . پاهای بچه که لاغر لاغر بود از کالسکه آویزون بود .یه نگاهی به بچه کردم و نگاهی هم به بابای اون بچه که ریش نتراشیده و موهای ژولیده داشت . بنده خدا چه قیافه خسته و مستاصلی داشت . دلم هری ریخت پایین . قطار رسید و اینها هم سوار شدند و رفتند .

تا قطار بعدی برسه از فکرشون خارج نشدم .نفسهای عمیقی می کشیدم و خدا رو شکر می کردم که بچه های ما اگه گاهی شیطونی هم می کنند عوضش سالم اند و سرحال .

 ....

کامنت برگزیده

نیره گفته : سعدی جکایت جالبی داره:هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم

تیر 1391

 

درنگی کوتاه در احوالات نیکی کریمی

نوشته شده در سه شنبه ششم تیر 1391 ساعت 8:0 شماره پست: 707

 

حالا که فرصتی شد و پس پریروز درباره اکبر عبدی مطلبی نوشتم ،دوست دارم تا تنور سینما هنوز داغ است ،مطلب دیگری هم درباره هنرپیشه خوش قریحه ، با استعداد و زیبای سینما بنویسم . مطلبی که مدتها بود تمایل به بیانش داشتم و موقعیتش مهیا نشده بود .

زمستان بود . شب بود . 22سال قبل بود . زمستان 1369. جشنواره فیلم فجر . قرار بود فیلمی نمایش داده شود که نه کارگردانش را می شناختم نه بازیگرانش را . اسم کارگردان را چرا ، فقط شنیده بودم . بهروز افخمی که یک سریال ساخته بود اما بازیگرانش را نه .  اسم فیلم ، عروس بود .

سالن سینما اما پر بود و من هم نشسته بودم . فیلم شروع شد . تفاوت فیلم با فیلمهای مرسوم آن دوران از همان اولین سکانسها خودش را نشان داد . مرا جذب کرد . من 19ساله بودم . فیلم درباره پسر خوش قیافه ای بود که تازه لیسانسی گرفته بود و شغل و درآمد خاصی نداشت ولی عاشق دختری بسیار جذاب و زیبا می‌شود که خانواده او از وضعیت مالی خوبی برخوردارند و این اختلاف طبقاتی باعث می‌شود که پدر عروس با ازدواج آنها مخالفت کند. پسر برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش وارد قاچاق دارو می‌شود و کلی پول به دست می آورد و همچنین رضایت پدر عروس را . عروسی می کنند . فیلم از همین صحنه عروسی شروع می شود . عروس و داماد برای ماه عسل به شمال سفر می‌کنند و ....

فیلم که تمام شد . ساعت 11شب بود و منِ مسحور فیلم ،کیلومترها زیر باران نم نمی که می بارید ، پیاده رفتم و غرق در داستان فیلم و بازیگرانش بودم . یادتان نرود سال 1369 بود . صحنه های عاشقانه در آن دوره واقعا نایاب بود و همچینین انتخاب بازیگرانی زیبا .

نقش اصلی فیلم ، همان جوان خوش قیافه ، که 10سالی از من بزرگتر بود ، به عهده ابوالفضل پورعرب بود که بسیار خوش درخشید و ستاره سینمای ایران شد و تا 2سال بعد از آن هم فیلم های خوبی بازی کرد .استعداد بازیگری خوبی داشت .مهاجران، قربانی و از همه بالاتر نرگس رخشان بنی اعتماد با فریماه فرجامی و عاطفه رضوی ،اما خیلی زود افول کرد و تن به بازی در فیلمهای درجه 2 و 3 داد و تمام شد . ابوالفضل پورعرب بسیار زود تمام شد .

نیکی کریمی که دقیقا همسن من بود ، به نوعی در عروس بازی خاصی نکرد و استعداد خاصی از خودش نشان نداد . هم این که بار فیلم بیشتر روی دوش پورعرب بود و هم این که نقشش چندان جای کار نداشت . بیشترین چیزی که آن موقع معروفش کرد صورت زیبایش بود . اما نیکی کریمی که با استعداد و تیزهوش بود و بعد از این که سیل فیلمنامه ها به سویش سرازیر شدند گزیده کار کرد و دست به انتخاب زد . او کار با کارگردانهای نامی و مطرح را برگزید . اول از همه با کیمیایی کار کرد در ردپای گرگ ، بعد با دو فیلم مهم مهرجویی ،سارا و پری . بعد با حاتمی کیا در بوی پیراهن یوسف و برج مینو  و دوباره با افخمی و می شود گفت که فیلم به فیلم کارش بهتر و بهتر شد و نقشهای خاص تری گرفت . با نقشش در پری خیلی نزدیک بودم و دوست داشتم .

در موقعی که دیگر کمتر نامی از پورعرب بود ، نیکی کریمی با چهره دلنشینش و با ظرافتش و دقتش می تاخت و عرصه ها را از آن خود می کرد . حالا نوبت به فیلمهای خوب تهمینه میلانی رسید ( دو زن ، نیمه پنهان ، واکنش پنجم ) که در همه شان بسیار خوب یود و به یادماندنی . نقشش در نیمه پنهان را هم خیلی دوست داشتم .

اما و اما که این روند افول برای نیکی کریمی هم شروع شد و چه حیف و افسوس . زمانی بود که دیدن اسم نیکی کریمی مرا به این سمت می کشاند که ختما آن فیلم را ببینم ولی الآن ؟!! لطفا یک نگاهی به فیلمهایی که او در این چند سال بازی کرده بیاندازید . دو خواهر ، آقای هفت رنگ ، شکلات داغ ، سلام بر عشق ، در امتدادشهر.... . انسان متاسف می شود .

واقعا برای من یکی جای سوال است که یک بازیگر مطرح هنوز هم بسیار زیبا مثل نیکی با آن کارنامه درخشان ، با بیشترین جایزه بازیگری یک هنرپیشه ایرانی در جشنواره های داخلی و خارجی ،با آن سوابقی که در ساخت فیلم ، در ترجمه کتاب ، در عکاسی ، در دستیاری کیارستمی ، در داوری جشنواره های فیلمی مثل کن و لوکارنو و رن دارد ، چرا باید تن به بازی در یک چنین فیلمهای بی سر و ته و ضعیفی بدهد؟ واقعا چرا؟

 

 

طلوع دوباره اکبر

نوشته شده در شنبه سوم تیر 1391 ساعت 10:52 شماره پست: 710

 

جاتون خالی دیروز رفتیم فیلم خوابم میاد که اکبر عبدی نقش یه پیرزن رو بازی کرده بود و چقدر هم قشنگ . این فیلم منو دوباره یاد اوج و درخشش اکبر عبدی در کل سالهای دهه  60 و ابتدای دهه 70 انداخت که یکه تاز و ستاره سینمای کمدی ایران بود و نیمی از فروش فیلمها به خاطر اسم اکبر عبدی بود .

من عبدی رو وقتی که 13ساله بودم با بازی تو مجموعه محله برو بیا شناختم که با حمید جبلی ،آتیلا پسیانی ، فردوس کاویانی و .. هم بازی بود ولی درخشش اصلی اش به نظرم دو سال بعد با مجموعه بازم مدرسه‌ام دیر شد، شروع شد . فیلمهای خاصش که نقشهای خاصی داشت کم نبودند . اجاره‌نشین‌ها از داریوش مهرجویی،  ای ایران از ناصر تقوایی، مادر از علی حاتمی ، دلشدگان از علی حاتمی ، هنرپیشه از محسن مخملباف، سفر جادویی از ابوالحسن داودی ،دزد عروسک ها از محمدرضا هنرمند ، ناصرالدین شاه آکتور سینما ار محسن مخملباف ، مدرسه پیرمردها از علی سجادی ، روز فرشته از بهروز افخمی  و آدم برفی از داود میرباقری .

اما نمی دونم چی شد که یهویی اکبر عبدی محو شد ؟ البته عبدی کلا هنرپیشه ایه که خیلی خیلی در تیپ سازی و فرو رفتن در نقشهای عجیب غریب مختلف موفقه و اگه یه نقش معمولی بهش بدن چندان درخششی نداره ولی بازم نفهمیدم که چرا بعد از بازی در آدم برفی تو سال 73 که خیلی خیلی هم موفق بود و اکبر در اون درخشید دیگه نشونی از اون عبدی ندیدم که ندیدم . حالا چی شد و چه اتفاقی براش افتاد معلوم نیست والا . فیلم و سریال هم کم بازی نکرد ولی یا فیلم ،فیلم بدی بوده یا نقش اون چیز بیخودی .

به هر حال دیروز من دوباره اکبر عبدی آشنای خودمون رو بعد از 20سال رو پرده دیدم و می تونم بگم که با این که نقش اصلی فیلم رو بازی نمی کرد ، نیمی از نمک و زیبایی فیلم رو به خودش اختصاص داده بود . اکبر عبدی عزیزم ،دمت گرم و پاینده باشی . ما منتظر این جور نقش آفرینیهات هستیم ها .

راستی جهت حسن ختام اگه خواستن می تونین تیتراژ سریال خاطره انگیز بازم مدرسم دیر شد رو از ( این جا )  ببینید و دانلود کنید .

 

 

این برزیلی های ندید بدید

نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر 1391 ساعت 8:0 شماره پست: 711

آهای برزیلیهای ندید بدید ، آهای دیلما خانوم روسف، که شدی رئیس جمهور برزیل ، حالا یه دیپلمات ما یه کاری مربوط به تفاوت فرهنگی تو استخرتون کرد.  بشر جایز الخطاست . این چه معنی می ده که حتی یه نفر رو نفرستادی فرودگاه که از هیئت ایرانی به ریاست احمدی نژاد استقبال کنه ؟ نگفتی اینا تو اون شلوغی برزیل کجا برن و وسیله از کجا گیر بیارن تا هتل؟ والا مهمون نوازی هم خوب چیزیه به خدا .

حالا نفرستادی که نفرستادی . چرا ستونهای مشابه تخت جمشید رو که بهتون دادیم رونمایی نکردین ؟ چرا مراسمش رو لغو کردین ؟ آدم هدیه رو رد می کنه ؟

از همه اینها گذشته ، بگو ببینم چرا درخواست ملاقات دو جانبه احمدی نژاد رو که این همه راه کوبیده بود اومده اونجا رد کردی ؟ پیش خودت چی فکر کرده بودی ؟ نکنه از یه چیزی ترسیده بودی!؟ ما که شنیده بودیم شما برزیلیا آدمای ریلکسی هستین . معلوم شد که شمام آدم فناتیک و دگمی هستین .

اصلا می دونی چیه خانوم جان ، ما که داریم به این نتیجه می رسیم که کار اون دیپلمات جان برکف کار درستی بوده و حقتون بوده .با شماها که احترام به مهمون سرتون نمی شه باید همون جوری رفتار کرد .تمام .

 

 

تپلو ها

نوشته شده در یکشنبه یازدهم تیر 1391 ساعت 8:0 شماره پست: 712

 

خواستم یه خبر خوب بهتون بدم و برم .می دونین که ما تو یه سری شاخصهای کلان در دنیا رتبه های خوبی داریم .

مثل کشور اول در مصرف نان ، دوم در مصرف دارو  ،مصرف نوشابه به میزان 4برابر میانگین جهانی ،مصرف انرژی به اندازه یه کشور 750میلیون نفری ، رتبه دوم در تعداد کشته شده های جاده ها ، نفر دوم از آخر از جهت بهره وری ، همین رتبه برای اعتبار پاسپورتمون ، ....

حالا اینا رو ولش که یه رتبه خوب دیگه به دست آوردیم که البته جای کار داره و ایشالا بتونیم چند سال دیگه روی سکو بریم . گفته اند که مردم ایران جزء ۱۰کشور چاق و پرخور دنیا می باشند . حالا با این گرونی ها و فقر و فاقه ای که ظاهرا هست چجوری ما عین بولدوزر می خوریم رو خدا عالمه .

خب برین حالش رو ببرین .

....

کامنت برگزیده

زویا گفته : تنها تفریح بی بگیر و ببند باقی مانده در ایران " خوردن"

 

اندر حالات تحریم سه روزه + بازی وبلاگی

نوشته شده در دوشنبه پنجم تیر 1391 ساعت 8:0 شماره پست: 713

 

1- رفتم خونه سر یخچال ، می بینم شیرپاستوریزه نداریم . به باران می گم چرا بهم نگفتی که سر راه شیر بخرم ؟

بهم می گه مگه یادت رفته که شنبه تا دوشنبه تحریم خرید شیر و نونه ؟

یادم رفته بود . در یخچال رو می بندم و دانیال رو از بغلش می گیرم و روی مبل می شینم . ماچش می کنم که خیلی می چسبه و اون هم به من می خنده . بعد به باران می گم راستی اگه تحریم باشه، یعنی تو این سه روزه دیگه نمی خوای به این بچه هم شیر بدی!؟

....

2- سال پیش یه بازی راه انداختم که استقبال بدی ازش نشد و با یه عده دوست جدید هم آشنا شدم . دیدم که بد نیست امسال هم به مناسبت آغاز تابستون گرم ، یه بازی وبلاگی فضولچه ای راه بندازم که خرجی هم نداره جز عکس گرفتن با موبایل و دوربین عکاسی از میز و کامپیوتر یا لپتابتون و ارسالش به ای میل کافه تا در یه پست جداگانه همه رو با هم با اسمهای خودتون به نمایش بذارم . شرایط خاصی این عکس گرفتن نداره فقط باید از همونجایی که به اینترنت وصل می شین یعنی از پشت همون میز و همون کامپیوتر یه عکس بندازین و برای من سندش کنید .تمام

فقط سه نکته : خواهشا میز رو مرتب و آنکادرش نکنین و بذارین همون جوری که همیشه هست باشه، به نور دهی عکستون توجه کنین تا عکس شفاف و واضح گرفته بشه ، وقت شرکت در این بازی هم امروز دوشنبه ، فردا سه شنبه و پس فردا چهارشنبه است . من هم عکسها رو پنجشنبه روی نت می ذارم . محض یادآوری ای میل کافه هست caferagbar@yahoo.com

همه خواننده ها و مشتری های کافه هم به این بازی دعوتند . بشتابید تا فرصت باقی است !

 

اول رجب طیب اردوغان، حالا محمد مرسی

نوشته شده در شنبه دهم تیر 1391 ساعت 10:36 شماره پست: 717

 

اول این که بازی ۵شنبه بازی خوبی شد و ازش راضیم گرچه فکر می کردم بیش از ۱۲ نفر برام عکس بفرستند ولی همین هم خوب بود و ازتون ممنونم . بین میزها یکی میز کاتیوشا خیلی مورد توجه واقع شد  یکی میز آقای صفر و نیم . میز معصومه هم طرفدارای خاص خودش رو داشت . این از این .

دوم این که شنیدین که محمد مرسی نامزد اخوان المسلمین مصر پیروز انتخابات مصر شد ولی چیزی که تاسف بار برای منافع ملی ما ایرانیانه اینه که بر خلاف تمام شادی هایی که رسانه های داخلی برای پیروزی اسلامگرایانی مثل مرسی در مصر انجام می دهند باید گفت که این فقط یک عشق یه طرفه است و هیچ کشورمسلمانی حتی اگه لقب اسلامگرا رو یدک بکشه با حکومت ایران سر سازکاری نداره و خوب نیست . (کشورهایی مثل سوریه و لبنان رو که منافع کلانی از رابطه با ایران نصیبشان می شود را فاکتور بگیرید)

یادم هست وقتی حزب اسلامگرای اردوغان در ترکیه پیروز شد، اینها چه دست افشانی هایی کردندو خوشحالی هایی که ،بله اسلام نفوذ کرد و سکولارهای ترک و میراث داران آتاتورک شکست خوردند و ال و بل و حالا و بعد از چندسال به جایی رسیدند که شده اند دشمن اردوغان. شادی نهفته در این تیتر روزنامه کیهان رو ببینین . بشار اسد از اردوغان زهر چشم گرفت !

و جالب این جاست وقتی که مرسی در مصر برنده انتخاب و رئیس جمهور شد، اینها باز دوباره کلی شادی و دست افشانی کردند که این بهار اسلامی عجب گلهایی داده و یه مصاحبه هم با مرسی پخش کردن که گویا گفته بوده که درقراردادش با اسرائیل تجدید نظر و روابطش را با ایران گرم از قبل خواهنمد کرد که گویی مصاحبه از اصلش تکذیب شده که مرسی به عنوان رئیس جمهور تا کنون مصاحبه ای نداشته !

و اون وقت همین آقای مرسی عزیز اسلامگرا با رفیق فابریک اینا چی کار کرد؟ پیام تبریک بشار اسد رو نپذیرفت و گفت که ما حکومت فعلی سوریه را قانونی و نماینده مردم نمی دانیم بلکه ارتش آزاد سوریه نماینده قانونی مردم سوریه هستند. قیافه اینها رو موقع شنیدن این خبر می تونین تصور کنین!!؟

....

کامنت برگزیده

مهتاب گفته : ای بابا آقای رگبار مثل یک شهروند نمونه چشماتونو ببندید تکرار کنید ما خیلی خوشبختیم قدرت اقتصادی برتریم همه کشورها ارزو دارن با ما ارتباطات گسترده داشته باشند(البته به همشون رو نمی دیم)الگوی همه کشورهای جهانیم و داریم کوتاه مسیر ممکن را به طرف پیشرفت و ترقی طی میکنیم

 

 

ای ول ای ول عمو دل بوسکه رو ای ول

نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر 1391 ساعت 9:35 شماره پست: 718

 

چه می کنه این وینسنته دل بوسکه . اسپانیا با سه قهرمانی متوالی در سه تورنمنت معتبر بین‌المللی (یورو 2008، جام جهانی 2010 و یورو 2012) تاریخ‌ساز شد و یه رکورد تاریخی از خود بر جای گذاشت. پیش از این، هیچ تیمی نتونسته بود به چنین موفقیتی دست پیدا کنه .

و همه اش رو مدیون کیه ؟ همین عمو سیبیلوی تصویر فوق .

آقایون ماتادورها بازی دیشبتون رو خوب حال کردیم . چهار تا گل تو فینال؟ اونم به اینالیا؟! بابا دمتون گرم . خدا اجرتون بده . آقا کاسیاس تبریکات من رو به نمایندگی از بقیه بر و بچس دفاع و فوروارد و هافبک بپذیر .

بفرما این لینک خلاصه ۴ دقیقه ای بازی دیشبه برای اونایی که خواب بودن و ندیدن و یا دوست دارن دوباره گلها رو ببین و صفا کنن و این لینک هم مجموعه عکس جالب از قبل و حین و بعد بازی .

 ....

کامنت برگزیده

تیلا گفته : آخی عزیزم شما هم اسپانیا بودین .
من که از شروع بازی ها پیش بینی کرده بودم که جام رو اسپانیا میبره و یه
bet ، حسابی هم گذاشتمو، دیشب کلو هوم رو گرفتم ، و حسابه بانکیم ، بسی توپول شد . وقتی تیمم بارسلونا باشه ، و کلی از بچه های بارسا تو تیم باشن ، معلومه میبره دیگه.
چه جالب :)) من بش میگم ، عمو شیره { شبیهه شیر دریایی استش }....الهی بگردم ، بنده ی خدارو که اینو بش میگم . ولی شما هم گفتین عمو سیبیلو واسم جالب بود . همیشه به برد و موفقیت!

 

ایران پیشتاز علم

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم تیر 1391 ساعت 8:19 شماره پست: 719

در پی خبرهای نامید کننده درخشش ما ایرانی ها در جهان (پست ماقبل آخر) و قهرمانی غرور آفرین اسپانیا برخود لازم می بینم که کمی تجدید روحیه نموده و با نگاهی به یه سری آمارهای علمی که همین هفته قبل به وسیله دکتر جعفر مهراد، سرپرست پایگاه استنادی علوم جهان اسلام اعلام شد، روحیه مون رو ببربم بالا . خداییش آمارهای زیر غرور آفرین نیستند ؟

تولید 16% از کل تولید علم جهان در رشته نفت و کسب جایگاه اول منطقه و دوم جهان

تولید 3.5% از کل تولید علم جهان در رشته ریاضی و کسب جایگاه اول منطقه و دهم جهان

تولید 2.5% از کل تولید علم جهان در رشته شیمی و کسب جایگاه اول منطقه و سیزدهم جهان

تولید 2.7% از کل تولید علم جهان در رشته کشاورزی و کسب جایگاه اول منطقه و چهاردهم جهان

تولید 3% از کل تولید علم جهان در رشته کامپیوتر و کسب جایگاه اول منطقه و چهاردهم جهان

تولید 2.8%از کل تولید علم جهان در رشته مواد و کسب جایگاه اول منطقه و پانزدهم جهان

تولید 2% از کل تولید علم جهان در رشته فیزیک و کسب جایگاه اول منطقه و نوزدهم جهان

راستش برای این آمارها هیچ توضیحی ندارم و کلا بدون شرح می باشند !

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : من اتفاقا به این آمار مشکوک نیستم. دانشجویان دوره ی فوق لیسانس می دونن که بخشی از نمره ی پایان نامه به مقاله اختصاص داده شده. دوره ی دکترا هم حتما همین طوره. در ضمن داشتن مقالات علمی در مجلات ISI در گرفتن پذیرش در دانشگاه های معتبر خارجی اثر داره. با توجه به جمعیت جوان کشور و این همه دانشجو که مشتاق ادامه ی تحصیل به خصوص در دانشگاه های معتبر اروپا و آمریکا هستن، باید هم همین تولید علم رو داشته باشیم.
البته تولید علم هم در کشور ما روش های خاص خودش رو داره! موسساتی وجود دارن که پول می گیرن، مقاله می دن! خیلی ها همین طوری دکترا گرفتن!
در ضمن به عنوان کسی که در جریان این فرآیند تولید علم در رشته های فنی هست باید بگم که این تولید علم اصولا به درد ایران نمی خوره. مقاله هایی برای چاپ پذیرفته می شن که همگام با پیشرفت های علمی دنیا باشن. این در حالیه که ایران خیلی از این پیشرفت ها فاصله داره.

 

تغییرات در وبلاگم

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر 1391 ساعت 8:4 شماره پست: 720

 

فرصتی شد و دیروز دستی به سر و گوش کافه کشیدم و کمی گردگیری اش کردم .

اول این که تو لینکای وبلاگها نگاه کردم و بعضیهاشون رو که دیگه آپدیت نمی شدن یا دیگه خوندنشون برام جالب نبود حذف کردم و وبلاگایی تو لیستم موندن که دوستشون دارم یا نوع نگاه نویسنده رو یا نوع نوشتنش رو یا خودش رو !

دوم این که برای اولین بار هم در تاریخ این کافه وبلاگی ،از یه نوع تک نوازی پیانو به عنوان موسیقی متن برای فضای کافه استفاده کردم که کدش پایین سمت چپه و اگه نخواستین روش کلیک کنین تا خاموش بشه ! اگه هم کلا به نظرتون خز بازیه بگین که نوازنده رو بفرستم بره دنبال کارش . خودم فعلا نظر خاصی ندارم به نظرم فقط چیز جدیدیه .

سوم این که بخش پر بیننده ترین نوشته ها را هم بروز کرده و اون پستهایی که اخیرا بیشترین بازخورد رو داشت اون جا قرار دادم که اگه کسی فی المجلس خواست بیاد سراغ ما از یه جایی بتونه شروع کنه .

و چهارم این که دوست داشتم یه هدر سبک و جمع و جور و شکیل که به فضای کافه هم بیاد برای سر در وبلاگ مهیا کنم که بلد نیستم و نشد !

خب همین دیگه . فعلا این از دست ما برمیاد . امیدوارم این تغییرات این وبلاگ رو کمی بهتر کرده باشه .

رخصت .

....

کامنت برگزیده

تیراژه گفته : سلام جناب رگبار .خسته نباشید برای اینهمه کار!
من هم مدتهاست لینک دانی گودری ام را از وبلاگم برداشته ام تا سر و سامانی بدهم و لینکهایی را اضافه و لینکهایی را هم حذف کنم که فعلا چند ماهه وبلاگ من لینک دانی ندارد و بنده هم تنبل تر از آن چه که باید تشریف داشته ام و بی خبر بودم!!!
آهنگ وبلاگتون رو دوست نداشتم. کلا خیلی کم پیش میاد آهنگ وبلاگی به دلم بنشینه و حتی اگر دلنشین باشه هم تمرکزم برای مطالعه رو میگیره بنابر این اکثرا کمی از آهنگ رو گوش میدم اگر باب طبعم بود که سایلنتش میکنم و بعداز تمام شدن خوندن متن دوباره آهنگ رو گوش میدم اگر باب طبعم نبود هم که هیچ! فقط متن رو میخونم و بعد زحمت رو کم میکنم!

جوابیه دیلما روسف به پست این برزیلیهای ندید بدید !!

نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر 1391 ساعت 9:36 شماره پست: 722

 

می گم این کافه رگبار ما بین المللی شد رفت ها . یادتونه تو این پست از دیلما روسف انتقاد کردم که چرا با هیئت ایرانی خوب برخورد نکرده و غیره غیره ؟ حالا امروز اومدم می بینم خود دیلما خانوم روسف جوابیه ای به زبون برزیلی که پرتغالی باشه برای من ارسال کرده و ازم خواسته که بذارمش تا شماها هم بخونین . ایناها این هم متن اصلی نامه و ترجمه فارسی اش هم در ادامه اش . بی هیچ توضیح اضافه ای از سمت من !

Supremo do Brasil Presidente da República Federal da Dylma Rousseff
Caro café adorável para gerenciar Ragbar
A paz esteja com você e todos os seus leitores e clientes. Meu cliente há alguns anos que você e cafés interessantes e Hvandny pura e análise de suas porcas e eu realmente gosto de lê-los e eu geralmente uso.Mas recentemente li algo no blog que eu estou arrependido e quero que meus leitores para virar a opinião pública e opinião particular do general pode fazer sozinho.Sr. Ragbar
Essencialmente, de acordo com a Conferência Rio +20, Conferência Mundial das Nações Unidas eo Governo do Brasil tem sido o único lugar que parece razoável que o presidente brasileiro se reunirá com todos os presidentes dos participantes nesta conferência? Visita oficial do presidente iraniano ao Brasil foi recebido oficialmente pelo governo brasileiro está exigindo.Outras formalidades relacionadas com a delegação iraniana está a participar na conferência. Formalidades relacionadas com as delegações participantes das Nações Unidas e do Governo do Brasil havia sido arranjado e hotéis também foram reservados pelo governo brasileiro. O presidente iraniano disse depois de chegar no Rio de Janeiro pausa de algumas horas a partir do especial "a ser gasto, e depois" com uma escolta de cinco carros, seis motos e um helicóptero, um hotel de luxo, o Tvlyp Royal "Esta cidade é bastante acordo com o plano patrocinador da conferência.Além disso, é necessário mencionar o fato de que o meu interesse principalmente para questões políticas e conflitos em outros países nãoRagbar Sr., mas você gosta de um problema complexo para mover imprudentemente e os diplomatas têm ligado o abuso de crianças dentro da alienação seria que nós não estamos dizendo que era Colônias em Balkh Poder forja foi para o pescoço latoeiro. Então, essas duas questões são separadas e auto-serviço, quando ele vai chegar diplomatas.No final do tempo que deixei e eu li nas urnas.
07
de julho de 2012, Brzilia, em 20:00

واما ترجمه فارسی اش :

از دیلما روسف رئیس جمهوری فدرال کشور معظم برزیل

به مدیریت محترم کافه دوست داشتنی رگبار

سلام بر شما و بر کلیه خوانندگان و مشتریان محترم شما . من چند سالی است که مشتری کافه شما و مطالب جالب و حواندنی و تحلیل های ناب و مغزدار جنابعالی هستم و از خواندن آنها واقعا احساس لذت کرده و کلی استفاده می نمایم . حتی می خواهم بگویم علت علاقه من در جهت ورود به کاخ ریاست جمهوری برزیل مطالب خواندنی و قشنگ وبلاگ کافه رگبار و انگیزه ای بود که این وبلاگ وزین در من ایجاد نمود  .

ولی متاسفانه چندی پیش مطلبی را در وبلاگتان خواندم که متاسف شدم و خواستار آن هستم که جواب مرا جهت روشن شدن افکار عمومی خوانندگانتان و افکار خصوصی خودتان در همان وبلاک منتشر کنید .

دوست عزیز جناب آقای رگبار

شما در نوشته ای سراسر خشم و غضب ،کشور و مردم خونگرم مرا بی فرهنگ و به دور از آداب مهمان نوازی قلمداد کردید به خاطر این که درخواست ملاقات رئیس جمهور شما را نپذیرفتم . وقتی رئیس جمهور شما به ریودوژانیرو تشریف آورد سر من بابت هماهنگی فعالیتهای در دست انجام کنفرانس توسعه پایدار ملل متحد بسیار بسیار شلوغ بود و و خودتان اذعان فرمایید که امکان انجام ملاقات بین روسای کشورها در حاشیه اجلاس ریو ۲۰+با حضور مقامات ۱۸۸ کشور جهان کار ساده‌ای نبوده و نیست . اساساً با توجه به اینکه کنفرانس ریو، کنفرانسی جهانی مربوط به سازمان ملل بوده و دولت برزیل صرفا برگزار کننده آن بوده است آیا معقول به نظر می‌رسد که رئیس جمهور برزیل بخواهد با همه روسای جمهوری شرکت‌کننده در این کنفرانس دیداری داشته باشد!؟ سفر رئیس‌جمهور ایران دیداری رسمی از کشور برزیل نبوده است که مستلزم استقبال رسمی از طرف دولت برزیل باشد.

نکته دیگر مربوط به تشریفات هیات ایرانی شرکت‌کننده در کنفرانس می‌باشد. تشریفات مربوط به هیات‌های شرکت‌کننده از طرف سازمان ملل و دولت برزیل ترتیب داده شده بود و هتل‌ها و اقامتگاه‌های آن‌ها نیز توسط دولت برزیل رزرو شده بودند. رئیس‌جمهور شما پس از ورود به ریو دوژانیرو ساعاتی را در یک «مجموعه استراحتی ویژه» به‌سر برده و سپس «با اسکورت پنج خودرو، شش موتورسیکلت و یک هلی‌کوپتر، راهی هتل مجلل رویال تولیپ» این شهر شد.

علاوه بر این ذکر این نکته هم لازم است که من ،اصولا علاقه‌ای به ورود به مسائل و اختلافات سیاسی در دیگر کشورها نداشته و ندارم . به عنوان مثال چندی پیش هم خانم شیرین عبادی به دعوت فعالین حقوق بشر برای شرکت در کنفرانسی به برزیل سفر کرده بودند و درخواست دیدار با بنده را داشتند با این دیدار موافقت نکردم.
 
آقای رگبار ، متاسفانه شما این مسئله را به حرکت نابخردانه و عقده ای وار آن دیپلمات بچه آزار ربط داده اید که باید خدمتتان عرض کنم که ما ضرب المثلی نداریم که گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری . بنابراین این دو موضوع جداگانه است و به موقع خودش خدمت آن دیپلمات خواهیم رسید .

در پایان از همه ممنونم که وقت گذاشتند و جوابیه من را خواندند . اگر حضرت مسیح یاری کند و پایم را تهران گذاشتم حتما سری هم به کافه شما خواهم زد و قهوه ای هم با شما و دوستانتان خواهم خورد .

                                                                           7 جولای 2012 ،برزیلیا ، ساعت 8شب   

....

کامنت برگزیده

لیزی گفته :  خانوم واسه رئیس جمهوری وقت نداره ولی وقت واسه وب گردی داره!

 

داستان دو تخت !

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم تیر 1391 ساعت 9:39 شماره پست: 723

 

وقتی دنیل دنیا اومد ما براش تخت جدا نخریدیم . تو اتاق بچه ها یه تخت دو طبقه هست که فعلا بنیامین رو پایینی می خوابه و بالایی خالیه و توش اسباب بازی ها رو گذاشتیم . منتظریم که بنیامین یه کمی بزرگتر بشه و بتونه رو تخت بالایی بخوابه بعد دانیال رو بذاریم روی تخت پایینی .

اما ...

پریروز دانیال رو گذاشته بودیم روی تخت خودمون که دونفره است و اومده بودیم این طرف .دو طرفش هم بالش گذاشته بودیم که اگه غلتی زد به بالش بخوره و برگرده سرجاش . یهو می شنوم که باران داد می زنه رگبار بدو بیا . منم میدوم توی اتاق و می بینیم آقا، بالش ها رو دور زده و اومده لب لب تخت و سرش رو به پایینه و نزدیکه که بیافته .

دیدم که نخیر صرفه جویی به ما نیومده . رفتم از چهارراه امیر اکرم یه تخت بچه خریدم به 200هزار تومان و بردم خونه و نصبش کردم که فسقل دیگه هر چقده می خواد غلت و واغلت بزنه و سینه خیز بره ، وروجک 6ماهه من!

 ....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : کلی انرژی گرفتم.
اما چقدر زود می گذره. انگار همین دیروز بود به دنیا اومد. فکر کنم چند وقت دیگه پست بزنید عروسی آقا دانیاله. گفتم باشم باید همه ی مشتری های کافه رو دعوت کنید!

 

آخرین مهلت اظهارنامه مالیاتی تا 31تیرماه !

نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم تیر 1391 ساعت 9:11 شماره پست: 724

 

رفته بودم اداره دارایی برای تسلیم اظهارنامه مالیاتی امسال و پرداخت مالیات مربوطه مان(اونایی که شغلشون آزاده و کارمند جایی نیستن می دونن که تیرماه این کار انجام می شه ) . ممیز ما که آقای نازنینی است ،اسمم را پرسید و بعد ورقه ای جلویم گذاشت و با لبخند عریض گفت که آقای فلانی  مالیات سال گذشته شما قبول نشده که. بنده نیز با تعجب گفتم که ولی ما که توافق کرده بودیم و من هم همه اش را پرداخت کرده بودم . دوباره ایشون دلبرانه لبخندی دیگر زد و گفت ولی دولت شما رو نمونه قلمداد کرده و گفته که باید مالیات پارسال شما 3برابر بشه !!!

مغزم سوت کشید و وا رفتم . کاعذی را که به دستم داد خیره خیره نگاه کردم و عددی را که می دیدم باور نمی کردم . آقای ممیز نازنین یعنی چه ؟ مگه ما توافق نکرده بودیم ؟مگه شما تو این مملکت زندگی نمیکنی ؟مگه نمی بینی که اوضاع کسب و کار بد و برتر داره میشه ؟ حالا به جای این که کم بکنین اومدین 3 برابرش هم کردین ؟ من که اصلا و ابدا نمی تونم همچین مالیاتی رو بدم .

دوباره ممیز نازنین لبخندی زد و ابراز داشت که البته به مالیات امسال شما هم 15% اضافه می شه عزیزم . سرتون رو درد نیارم . کارمون کشیده به شکایت و اعتراض به سر ممیز و به رای اونها و نهایتا به من لطف کردندو سر ما منت گذاشتند و مالیاتی که پارسال داده بودیم رو از 3 برابر به 2 برابر کاهش دادند و ما را بسی مشعوف نمودند .

یعنی من الان مجبورم 3 برابر اون چیزی که فکر می کردم ، مالیات بدم ، به اینا پول زور بدم و یکی نیست که به داد آدم برسه تو این مملکت و بگه از کجا واقعا باید بیارم ؟ برم دزدی !؟ برم بشم مثل اکثریت این ملت ؟ برم جنس تقلبی ،جای اصلی بفروشم ؟ برم با مامورخریدها زد و بند کنم و دولا پهنا بفروشم ؟ کم فروشی کنم ؟ از ناآگاهی مشتریها سوء استفاده کنم ؟ اون وقت می گن چرا تو این مملکت دزد زیاده؟

بخوای ندی هم ، بهش جریمه تعلق می گیره و بهره و ربا و نزول (هر کوفتی اسمش هست) بالاخره تا قرون آخر ازت می گیرن و ریشت یه جورایی گیرشونه .آخه آقای دولت که این جوری اوضاع کار و کسب و درآمد سالم رو ذلیل کردی و هزینه ها رو تا تونستی رشد دادی  ،من از کجا بیارم بدم!؟

 ....

کامنت برگزیده

شیوا گفته: راستی رشوه و زیر میزی نمی خواست آقاهه؟؟احیانا؟؟

نسل آینده

نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر 1391 ساعت 10:20 شماره پست: 727

 

نویسنده مهمان : کاتیوشا

چند وقتیه که به دور و برم رو که نگاه می کنم، می بینم تمام اطرافیانم ,همکارانم,  که اکثرا هم قشر تحصیلکرده جامعه هستند یا از بچه دار شدن سر باز می زنند یا خیلی همت کنند یک بچه دارند اون هم در  سن بالا.یا منتظر رفتن از ایران هستند تا بچه دار بشوند.

من تمام مشکلات جامعه رو قبول دارم.قبول دارم بچه داشتن آمادگی روحی و فیزیکی می خواد.مبلغی پس انداز می خواد.باید بتونی از پس هزینه هاش بر بیای.باید بتونی حداقل های مادی و اجتماعی رو براش فراهم کنی.باید از خودت تا حد زیادی بگذری.

این رو قبول دارم که باید به این درجه از شعور بالا دست پیدا کرده باشی که نخواهی با اضافه کردن نفر سوم یا چهارمی به این دنیا, گرفتارش کنی در همان مشکلاتی که خودت درگیرشانی.می مانی در جواب این سوال که چرا من رو به این دنیا آوردی.

اما این رو هم بپذیریم که فقط قشر با فرهنگ و تحصیلکرده جامعه ما به این چیزها فکر می کنند.فقط آنها هستند که این قدر وسواس گونه نگران آینده بچه نیامده اند.تا 30 سال آینده رو فکرمی کنند برایش.از ترس خدشه دار شدن روحیه بچه ,کل مساله رو زیر سوال می برند.یا این قدر راحت طلبند که نمی خواهند خوشی هایشان را فدای آمدن بچه کنند.اما آیا قشر نیازمند هم این قدر به فکر هستند؟

با این اوصاف نسل آیندمون رو در نظر بگیرید که از چه قشری خواهند بود؟جمعیت غالب رو چه کسانی تشکیل می دهند؟ دسته ای که از سر اجبار یا بیسوادی و یا عدم کنترل به جامعه اضافه شدند که خانوادشون توان حمایت نداشته اند. عقده ای و تو سری خورند.فرهنگ درستی ندارند.

یا در تعداد بسیار کمتر قشری که به علت توان مالی فراوان والدینشان لوس و ناز پرورده بار آمده اند که باز هم فرهنگ درستی در پرورششان به کار نرفته است.اصولا تک فرزندند و خواهر و برادری ندارند که دلشان گرم باشد. که تاب رویارویی با مشکلات رو ندارند و زیر فشار دسته اول به سرعت می شکنند.

من در ترسم از اینکه با این شرایط در پیش رو اگر در فامیل و دوستان قابل اعتماد, فرزندم هم سنی نداشته باشد,دوستان آینده کودک من نوعی چه کسانی خواهند بود!؟

 ....

کامنت برگزیده

تازه وارد گفته : مطلب جالبی بود. راستش نظر من اینه که هرچند آدمیزاد از لحاظ تفکر از بقیه موجودات متمایزه اما یک واقعیت وجود داره و اون طبیعی بودن بچه دار شدن و نیاز به ادامه نسله...(جالبه که بطور غریزی در شرایط دشوار و مثلا جنگ ها میزان تولید مثل زیاد تر میشه) بچه دار شدن تا حدی یه نیازه.. نیاز به پدر یا مادر بودن و محبت کردن به بچه خودت.. جزیی از وجودت... حتی از نظر اخلاقی در جوامع نمیشه کسانی که بیماری های ناتوان کننده یا ارثی دارند رو از بچه دار شدن محروم کرد به خاطر اینکه بچه ای بیمار خواهند داشت... اما از این جنبه بگذریم...
فکر نمی کنم این تصور که فرزند ما باید در یک کشور پیشرفته و با بهترین شرایط بزرگ بشه کاملا درست باشه... البته کاملا درسته که امروزه باید هر کاری با فکر و برنامه باشه و تلاش بشه بهترین شرایط فراهم بشه.. اما آیا همه بچه هایی که الان در کشور های پیشرفته بزرگ میشن موفقند و هیچ بزه کاری در نسل نوجوان و جوان نخواهند داشت؟؟ البته که نه!!!
به نظرم بهترین کاری که پدر و مادر میتونن انجام بدن اینه که با آگاهی و در بهترین شرایط در حد توانشون فرزندشونو بزرگ کنن... سعی کنن بهترین تربیت رو داشته باشن و تفکر خلاق و پشتکار و در فرزندشون رشد بدن... همه می دونیم که موفق ترین افراد از شرایط نه چندان ایده آل به جاهای بالا رسیدن... البته وقتی دو نفر فکر میکنن شرایط بزرگ کردن یک بچه رو ندارن خوب بهتره بچه دار نشن! نه احساس نیاز به وجود یه بچه میکنن نه میتونن به نحو شایسته بچه رو بزرگ کنن...!
به نظرتون این تفکر درسته که چرا منو به دنیا آوردی؟؟؟ قطعا این فرد از شرایطی که بزرگ شده شاکی نیست ، از اینی که هست شاکیه! اونایی که در بهترین شرایط اقتصادی بزرگ شدن به این چالش نمیرسن؟؟

 

از طهران تا پاریس

نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391 ساعت 13:27 شماره پست: 729

 

اول این که پست و نظر کاتیوشا خیلی مخالف داشت ولی من با حرفش موافقم و برای آینده این مملکت نگران . راستش حرف خیلی منطقی و پخته و ساخته و پرداخته ای هم ندارم که بتونه افراد رو قانع کنه ولی به نظرم این نظر کاتی می تونه فتح بابی باشه و افراد بیشتر به این موضوع از اون زاوبه نگاه کنند . این نگرش نوی کاتیوشا چیزی بود که من از کامنتهاتون متوجه شدم .

و اما این پست ....

به همین زودی 10سال گذشت؟! این جمله ای بود که دیشب چندبار بین من و باران در ماشین رد و بدل شد . بچه ها رو گذاشته بودیم خونه عمه شون و در حال رفتن به رستوران برای دهمین سالگرد عقد ازدواجمون بودیم . این که می گفتیم 10سال زود گذشت اصلا اغراق نیست ها واقعا به نظرم این سالهای با هم بودنمون به ده سال نرسیده .باران که می گفت خیلی به نظر بیاد 4 یا 5 سال !

ما توی تابستون 81 عقد کردیم و توی زمستون 81 عروسی و همیشه دو تا سالگرد داریم . این دیشبیه مربوط به تابستونمون بود و در نظر داریم که امسال زمستون که دهمین سالگرد عروسی و شروع زندگی مشترکمونه هم یه جشن درست حسابی بگیریم ولی این مراسممون خصوصی و خودمونی تربود دیشب .

تصمیم گرفته بودم به یه رستوران شیک و پیک بریم و پولی خرج کنیم و بریزیم و بپاشیم ! بالاخره که آدم همیشه دهمین سالگرد ازدواجش نیست که و نه این که من آدمی اهل رستوران نیستم و اطلاعاتم محدود بود پس سایت فیدیلیو به دادم رسید که امکان جستجوی خیلی خوب و عکس اون رستوران و منوی غذا و خیلی اطلاعات خوب دیگه رو از اون تو پیدا کردم و فهمیدم که رستوران طهران پاریس برای دهمین سالگرد ما می تونه مکان خوبی باشه .

رسیدیم و نشستیم و پیانویی نواخته می شد و شام خوب بود و فضا و پرسنل هم خوش برخورد و ما هم دست آخر که 88چوق بابت شام دادیم اصلا بهمون برنخورد که مگه آدم چند وقت یه بار دهمین سالگرد ازدواجش می شه ؟ و موقع خروج هم خدای مهربون لطفی کرد و بارونی دل انگیز باریدن گرفت و هوا لطیف و تر و تازه و دلپذیر شد .

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : همین دیگه. آدم نمی دونه ضجه ها و ناله های بی پولی در پرداخت مالیات رو باور کنه یا این ریخت و پاش ها رستوران رفتن ها و 880000 ریال پول دادن رو!
من با این 880000 ریال دو تا خانواده رو می چرخونم. بعد شما مرفهان بی درد ...!
به جای اینکه پول یارانه رو توی بورس سرمایه گذاری کنید، تشریف می برید رستوران خرج می کنید. همینه که مملکت پیشرفت نمی کنه دیگه!
هی وای من. اعصاب برای آدم نمی ذارید. یادم رفت سالگرد تابستونی ازدواجتون رو تبریک بگم

 

 

ایران را آپگرید کردن

نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر 1391 ساعت 9:18 شماره پست: 730

 

اگه خواننده قدیمی تر من بوده باشین ،یادتونه و اگه هم که جدیدا مشتری کافه من شدین بدونین که من برای رفتن به یه زندگی بهتر و اقامت در یه کشور خوب و ایجاد رفاه و آرامش برای خودم و خانواده ام ،چندسال قبل برای مهاجرت به کانادا اقدام کردم که از مجموع نمرات لازم 1 نمره کسر آوردیم! و نتونستیم اقدام کنیم و پرونده ما برگشت خورد و بعد هم شرایط این قده سخت شد که قید رفتن به کانادا رو زدم و مثل میلیونها میلیون ایرانی دیگه چسبیدم به همین زندگی ای که درش هستیم . در همین سختی ها ،در همین گرفتاری ها ، در همین آلودگی ها و در همین نامردمی ها .

خب ، طبیعیه که اصلا حس خوبی نبود چون براش تلاش زیادی کرده بودیم و همه اش پوچ شده بود و حس این رو داشتم که این جا گیر کرده و گرفتار شدم . گاهی این حس زندانی شدن و در قفس بودن قوی تر بود و گاهی ضعیف تر. بی رو دربایستی بهتون بگم که مدتها افسرده شده بودم چون همه برنامه هام رو برای اونور تنظیم کرده بودم . بعد از چند ماه یواش یواش زندگیمون به روال قبلیش برگشت و ما هم مشغول زندگی در ایران شدیم مثل بقیه دیگه .ولی نه چندان با رضایت و از اجبار و از روی اکراه ...

اما چندی پیش ایمیلی برام رسید که تونسته من رو به فکر فرو ببره . این نوشته با دلمشغولیهای من نزدیکه و به دغدغه های من پاسخگو .گزیده ای از اون رو بخونین که توسط کسی نوشته شده که دارای 2 فوق لیسانس از آمریکا بوده و 5 سال هم در بانک جهانی در واشنگتن کار کرده ولی به کشور برگشته و الان ساکن ایرانه . اون نوشته :

"من ۵ ساله که کارم رو تو بانک جهانی واشنگتن ول کردم و اومدم ایران. از این پنج سال ۱۵۳ روزش رو تو اوین بودم. از اون ۱۵۳ روز نزدیک به ۵۰ روزش رو تو انفرادی. حالا که شرایط کشور داره سخت تر و سخت تر می شه، حالا که صحبت از جنگ و قحطی و مردنه ،خیلی ها از من می پرسن که نمی خوای برگردی اونجا؟ و وقتی بهشون می گم فعلا نه ،حالشون بهم می خوره.

اونا می خوان برن.بهم می گن که نمی خوان بچشون تو این جهنم بدنیا بیاد. نمی خوان بچه شون تو این هوا استنشاق کنه. می خوان پاشون را که از اینجا بیرون می ذارن احترام داشته باشن و از این حرفا... حرفاشون اینقدر انسانیه که نمی شه باهاشون مخالفت کرد. به نظرم فرقی نمی کنه آدما چی بخوان و بخوان کجا باشند. باید هر طور شده جایی باشند که دوست دارند، با کسی باشند که واقعا دوستش دارند، تو کاری باشند که واقعا عاشقشند مخصوصا اونایی که زمینه شکوفا شدن استعدادشون اینجا مهیا نیست، حتما باید برن.

اما این مطلب رو می نویسم برای اونایی که مجبورند اینجا باشند و در این حیرت مانده اند که من چرا برگشتم و موندم: خب من تو این "جهنم" بزرگ شدم. ولی می خوام اینجا بمونم. بچه ام هم دوست دارم اینجا بزرگ بشه! اشتباه نکنید، به هیچ وجه آدم ناسیونالیستی نیستم .7سالی هم که تو آمریکا بودم شاید 5 بار هم دلتنگ ایران نشدم. تو شیکاگو، نیویورک و واشنگتن بهم خیلی خوش می گذشت و مردمشون را مخصوصا مردم شیکاگو را مثل مردم خودم دوست دارم، اینقدر که ماهند! آمریکا خونه دوم منه حتی اگه دیگه دولتش بهم ویزا نده.آمریکا زندگی خیلی راحت، منظم و بی دردسره. برای من ارزش آمریکا، راحتیش، وال استریتش، هالیوودش، قانونگرایی اش، ...اینا نیست.

وقتی من به آمریکا نگاه می کنم الیس پاول و لوسی برنز و یارانشون رو می بینم که برای اینکه برای زنان آمریکا در ابتدای قرن بیستم حق رای بگیرن تا دم مرگ رفتند. در حالی که در زندان اعتصاب غذا کرده بودند لوله های غذا را به زور به دهانشون بستند و به زور در حلقشون غذا ریختند. به روزا پارکس، دختر سیاه که در مونتگومری آمریکا در سال 1955جلوی راننده سفید پوست که بهش گفت جاش رو تو اتوبوس به یک مسافر سفید بده ایستاد و حاضر نشد اطاعت کنه و سلسله جنبان جنبشی شد که باعث شد خانم کاندالیزا رایس که در بچگی حق نداشت حتی از آبخوری سفید پوست ها آب بخوره بعدا وزیر خارجه آمریکا بشه. من به مارتین لوتر کینگ فکر می کنم.

خیلی ها می توانستند به خاطر این جور فشارها و تبعیض ها آمریکا را ترک کنند و خیلی ها هم ترک کردند. ولی بسیاری ماندند، موقعیت و کار خود را از دست دادند ولی جانانه از خوبی، از صداقت، و شرافت دفاع کردند و یکی یکی بت های جهل و سیاهی را شکستند تا آمریکا شد آن چیز که الان هست.

می دونم که خیلی ها برای ایران سعی کردند و نشده، نذاشتن که بشه! من هنوز به اونجا نرسیدم.اینجا اگه جهنمه، مسئولش منم. اگه هواش آلوده است، من کمتر هوا را آلوده می کنم. اگه اعتماد از بین رفته، من کمتر دروغ می گم. اگه کار کمه، من بیشتر شغل تولید می کنم. اگه آدمای بد زیادند، به اونایی که بهترند کمک می کنم. اگه شرکت خصوصی موفق نیست، من یکیش رو درست می کنم. اگه دولت رادیکاله من معتدل و خردمند می شم، نه اینکه منم همه چیز رو سیاه و سفید ببینم و رادیکال فکر کنم و وقتی رفتم سرکار دوباره همین آش بشه و همین کاسه.

درسته که هزاران محدودیت هست ولی کاری که اصغر فرهادی کرد و امثال او می کنند نشان میده چطور می شه تو زمستون یک گل به بار آورد.و اگر هزینه ای قراره داده بشه، اگه من که می تونم ندم، کی می خواد بده؟ موقعی که من و هزاران نفر مثل من، موقعی که خرد جمعی تایید کرد می شه کاری کرد، کار خودمون رو کردیم. وقتی موقع اعتراض شد اعتراض خودمون رو کردیم. هزینم دادیم، بی منت. حالا انگار تنها کارهایی که می شود کرد، اینست که بمانی یا بروی. من می خواهم بمانم، ولی نمی خواهم بمونم و غر بزنم. می خواهم بمونم و جسارتم را جمع کنم تا کمتر دروغ بگم، می خواهم بمونم و به آدم هایی که کمتر دروغ می گویند کمک کنم.می خوام بمونم و تو کارم موفق بشم. می خواهم بمانم و به شهرداری کمک کنم کمپین کاهش آلودگی هوا درست کنه. می خواهم بمانم و به کارآفرینان جوان کمک کنم رشد کنند و پولدار شوند. می خواهم بمانم، شاد باشم و شادی کنم . می خواهم بمانم و برای آنهایی که آزادی و زندگی شان را برای یک کلمه حرف خوب تقدیم می کنند، سر تعظیم فرود آورم. می خواهم بمانم و سیاهی لشکر خردمندان و معتدلان باشم.

می دانم که اینها همه سخت است، ولی چیزی که خیلی از جوان های سرزمینم فراموش کردند اینه که راه درست همیشه راه آسون نیست.و این همه نه به خاطر کشوردوستی و حس فداکاری و... است. برای من زندگی اینگونه رضایت بخش تر است.می دونم، می خواید بگید سیستم اینقدر خرابه که همه اینا نقش بر آبه! تازه اگرم بشه، با یک گل بهار نمی شه! آره با یک گل بهار نمیاد. ولی من می خوام همون یک گل خودم را بپرورونم. درسته با یک گل بهار نمیاد ولی بودن گل، امید بهار را زنده نگه می داره. این سرزمین پر آدم های خوبه که اگه ببینند می شه یک گل پروروند، اوناهم گل خودشون رو می پرورونند. اونوقت یهو چشات را باز می کنی می بینی زمستونم بهاره. ممکنه این بهار به عمر من نرسه. ولی جنگیدن براش لذت بخشه.

قبل از اینکه نافرمانی روزا پارکس در اول دسامبر 1955 جرقه جنبش حقوق مدنی آمریکا را بزنه، بسیار قبل از او این کار را کرده بودند. لیزی جنینگ 1854، هومر پلسی 1892، ایرن مورگان 1946، سارا لوئیس کیز 1955 و کلاودت کالوین در آوریل 1955 کارهایی شبیه روزا پارکس کرده بودند. هیچ کدام از اینان، حتی روزا پارکس که در سال 2005 فوت کرد فرصت این را نداشتند که ببینند روزی یک پسر سیاه که در زمان زندگی آنها حتی حق معاشرت با سفیدپوستان را نداشت، رئیس جمهور آمریکا می شود. ولی جسارتشون و اینکه اسیر زمونه خودشون نبودن زندگی شون را احترام انگیز و رضایت بخش می کنه.

نگرانی من از جنگ و بمب و موشک کمتره. بیشتر نگران اینم که آیا مردمم اینقدر جسور و بزرگوار شده اند که کمتر دروغ بگویند، راه آسون را به راه درست ترجیح ندند، کمتر سیاه و سپید کنند، کمتر متنفرباشند و بیشتر مدارا کنند و مسئولیت بپذیرند؟ باید از خودم شروع کنم روزهای سخت در پیشند، ولی اونایی که امید و عشقشون فراتر از محدودیت ها و سیاهی هاست"

....

کامنت برگزیده

مریم گفته : راستش خیلی حال کردیم با این آقا و عقایدش و شما که همیچین پستی گذاشتی برادر....
من هم کاملا موافقم... درجامعه ای مثل ایران که دولت کار خودش رو می کنه و اهمیتی کلا برای انسانها قائل نیست خیلی ها رو می بینی که هنوز منتظر اینن که حقشون بهشون داده شه و وقتی داده نمی شه می گن اینچا چای زندگی نیست و میرن.... مخصوصا بعد از سال 88...
اما این طرز تفکر به نظر من زایده فرهنگ مصرف گراییه... ما از محصولاتی که دولت خودمون ارائه می کنه خوشمون نمیاد میریم دنبال یه دولت دیگه که محصول بهتر تولید کنه ما مصرف کنیم ... کاری هم نداریم به اینکه اونها این تولیدات خوب رو در پی چه فداکاریها و خونها و حبسهایی داده اند....
ببین حتی در مورد مایحتاج زندگیمون هم همینطوریم.... یکی تو شیر وایتکس میریزه مردم نمی رن در اون کارخونه رو ببندن میرن ازون یکی کارخونه که نمی دونن وایتکس می ریزه یا نه خرید می کنن....
چند وقت پیش با یه دوستی همین بحث رو داشتیم که دولت و مردم در همه جوامع مکمل همدیگر هستند.... دولت میاد به زور می گه کمربند ایمنی ات رو ببند راننده چلوی پلیس می بنده میاد این ور باز می کنه و صد تا فحش می ده.... فرهنگ چیزیه که در توده مردم ساخته می شه و اجباری نیست ... واقعا ما خودمون هستیم که می تونیم فرهنگ جامعه امون رو تغییر بدیم...
درین حد بگم که اگر ما فرهنگی داشته باشیم که درون دروغ اینقدر مصلحتی وسفید و سیاه وکلا انواع مختلف نداسته باشه و همه جورش زشت باشه اینهمه دروغگو هم نخواهیم داشت...
اگر ما به پسرهامون یاد بدیم که با زنها چطور رفتار کنند دیگه هر روز زنها حرص قوانین دولت درمورد خودشون رو نمی خورن....
اگر ما حق همدبگر رو به هر عنوانی بالا نکشیم یارو نمی تونه 30000000000000 پولمون رو بالا بکشه چون دیگه ذهنش مدام دنبال اینکار نیست....
اگر من بقال جنسم رو درست بفروشم کم نفروشم دیگه خریدار من لازم نیست وقتی میره خونه به ابن فکر کنه که چه روزگار بدی شده باید ازین خراب شده رفت....
می تونم با همین کارم هم رونق کار خودم رو افزایش بدم هم سطح امید رو در کشورم...

 

انتقاد در لغت یعنی خالص کردن، یعنی جدا کردن سالم از معیوب

نوشته شده در شنبه سی و یکم تیر 1391 ساعت 11:0 شماره پست: 731

 

اول این که باید بگم  از خوندن کامنتها و بازخوردهای پست سه شنبه گذشته ام در ۲۸تیر یعنی ایران را آپگرید کردن  بسیار بسیار بسیار مشعوفم و شادمان . می دونین از چی؟ از این که می بینم خاک دل های جمعیت قابل توجهی ازما آماده است تا بذر امید و سازندگی رو بپرورونه و کشورش رو از نو بسازه و از ناامیدی بهره ای کم داره . درود بر شما و بر همه امیدواران این مملکت .

خب خالا بریم سر موضوع امروز این نوشته . آدم یه وقتا از کسایی که اصلا توقع نداره چیزایی می بینه و می شنوه که کلا مات و مبهوت میشه که وا !! فلانی داره همچین چیزی می گه !؟ 

حالا جریان چیه ؟ فکر کنم بیشتری خواننده های این وبلاگ ، وبلاگ گیلاس خانومی هستم رو هم بشناسند و عده ای تون هم خواننده مطالبش باشین . به طور میانگین روزی 4هزار نفر خواننده مستقیم خود وبلاگ اند و 2500نفر هم فید وبلاگش رو می خونن یعنی دست کم 6هزار نفر در روز ،که برای یه وبلاگ شخصی آمار بسیار بسیار خوبیه . اون قلم خوب و پر جون و گاهی طنازی داره و روح نوشته هاش عصیانگر و مهاجمه . البته معمولا حز در مواردی اندک با اجتماع و سیاست و این جور چیزها کاری نداره و این تهاجم گاهی متوجه چیزهای دیگه ای مثل افراد دور و بر خودشه . 

گیلاس خانومی 32ساله که اخیرا هم دانشجوی فوق لیسانس روانشناسی شده ، امسال هم رمانی به نام شکرآب که 8سال قبل نوشته بود رو روانه بازار فروش و نمایشگاه کتاب کرد . من در نمایشگاه کتاب امسال به دیدنش رفتم و گپ کوتاهی هم باهاش زدم و فوق العاده با اون چیزی که در ذهنم ازش تصویر جدی و خشن و مهاجم ساخته بودم متفاوت یافتمش که مهربون و لطیف و خوش برخورد بود و هر چیزی هم فکر می کردم اسمش باشه جز محدثه خالو! یعنی می خوام بگم که آدم چی فکر می کنه ،چی می شه ! 

از این حرفا بگذریم . من رمان 340صفحه ای اش رو خوندم ولی ازش خوشم نیومد . مشخص بود که زحمتش رو کشیده ولی روابط بین آدمها و اتفاقات بینشون و روند کلی داستان به دلم نمی نشست و نمی تونستم باورشون کنم که جاهایی به نظر واقعی نبودند این توالی باطل ،خسته ام کرده بود و دوست داشتم وسط های کتاب دیگه نخونمش ولی به خاطر وبلاگ گیلاسی و قدرتی که در قلمش در صفحات اون وبلاگ دیده بودم ادامه دادم و تمومش کردم ولی نظرم عوض نشد . انگار نویسنده این کتاب و اون وبلاگ دو نفر مجزا بودند!  

بعدا به این نتیجه رسیدم که کتاب مال 8سال قبل هست و وبلاگ مال امروز و مشخصه که قلمش قوی تر شده و توقعی نباید می داشتم که کتاب هم مثل وبلاگش باشه . دوست داشتم ببینم بقیه راجع به این کتاب چه نقد و بررسی ای انجام دادند چون ظاهرا چاپ هزار و صد نسخه ای اولش تموم شده و دست خیلی ها این کتاب رسیده بود . اما وقتی هیچ نقدی در اینترنت پیدا نکردم .کامنتی براش گذاشتم تحت این مضمون :  

گیلاسی ، پیشنهاد می کنم بخشی در همین وبلاگت راه اندازی کنی درباره کل نوشته ها و انتقاداتی که راجع به شکرآب می شه . به طوری که اگه کسی خواست اطلاعات درباره کتاب بگیره مستقیم به همونجا مراجعه کنه .من تو این چند ماه نتونستم حتی یه نقد که واقعا برای ادامه کار بهتر از قبل یه نویسنده لازمه رو بخونم . پس یا تا به حال نقدی نشده و یا این که شده و ما نمی دونیم . فرهاد جعفری (کافه پیانو) و رضا امیرخانی ( من او ، قیدار ، ….) برای کتابهایشان همچین کاری کرده اند و خیلی خوب جواب داده . 

گیلاسی اول جواب داد که : برا این کار اولم زوده هنوز ها ! 

که من پاسخ دادم :نه اصلا زود نیست . فرهاد جعفری هم همین یه کتاب رو نوشت . اگه تونستی سری به سایتش بزن و ببین . ببین گیلاسی خیلی مهمه که ازت انتقاد بشه تا نقاط ضعفت رو پیدا کنی چون تو استعداد خوبی داری و باید رشد کنی . این چند وقت هر چی تو کامنتات دیدم تعریف و تمجیدهای مهربانانه دوستان گیلاسی بود . اما انتقاد و پیشنهاد اصلا . خودت بابش رو باز کن از امکانات وبلاگ پر مخاطبت بهره گیری کن . 

و در کمال تعجب من ، گیلاسی این دفعه پاسخ داد : می دونی نظر من در مورد انتقاد چیه؟ یکی می شینه یه کاری رو می کنه. بعد دیگران هر کدوم با نظر شخصی خودشون بدون اینکه زحمت و دردسرهای اون طرف رو درک کرده باشن می شینن نظرشون رو می گن. من با انتقاد مخالفم و اصلا این حق رو برای دیگران قایل نیستم. خیلی طرف بلده بره خودش یه خوبش رو انجام بده!

 

فروردین 1391

 

بالاخره تکرار مکررات

نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین 1391 ساعت 9:55 شماره پست: 654

 

بعد از این تعطیلی طولانی و طولانی و طولانی که هیچ جا و مسافرتی نرفتیم و هیچ کار مفید به فایده ای هم نکردیم که مناسبتی داشته باشه با این فصل بهار و آفتاب درخشانش و بارانهای گاه به گاهش و صب تا شب یا تو خونه بودیم پیش زن و بچه ها و مهمون اومد خونه مون برای عید دیدنی و دیدن فسقل ما و یا ما رفتیم خونه این و اون و دیده بوسی عید و از این جور کارها ،

امروز با خوشحالی بالاخره برگشتیم سر کار معمولمون و با صدای بلند به خودمون می گیم که برای آدمی که نمی تونه و بلد نیست از تعطیلاتش عین آدم استفاده کنه همون بهتر که اصلا هیچ تعطیلی ای نداشته باشه !!

داستانی که منتشر نشد

نوشته شده در سه شنبه پانزدهم فروردین 1391 ساعت 14:6 شماره پست: 655

 

سالها پیش (حدود ۱۰سال قبل ،همون وقتهایی که تازه با باران ازدواج کرده بودم) دست به نوشتن داستانی زدم که نوشتنش برای من یه سالی طول کشید . تو اوقات فراغتم این داستان رو نوشتم و یه سالی بعد از نوشتنش همین جوری گوشه ای افتاده بود . باران تشویقم کرد که اگه بشه چاپش کنم . دادم رمان رو چند نفر آدم اهل ادبیات و داستان و رمان خوندند و اون ها هم تشویقم کردند بنابراین ازش ۱۰نسخه پرینت شده تهیه کردم و ۵تا فایل ورد روی سی دی و راه افتادم توی انتشاراتی های تهران و به خیلی هاشون سر زدم .

ازم می گرفتند و می خوندند و بعد از مدتی مثلا چند ماه می گفتند که یا نمی خواهند و یا می گفتند اگر خودم سرمایه گذاری کنم حاضر به چاپش هستند و من هم ویرم گرفته بود که حتما خود اونها روش سرمایه گذاری کنند ( که الان فکر میکنم چه فکر بیخودی! کی حاضره برای یه نویسنده ناشناس سرمایه خودش رو به خطر بندازه اون هم با این آمار درخشنده مطالعه ایرانی ها ؟!) و این جوری بود که نشد که نشد .

حتی داستانم رو برای چندین و چند سایت ادبی فرستادم و به کسانی دادم که معتقد بودند آشناهایی در این زمینه دارند و این قدر این طرف اون طرف رفتم و فرستادم که الان یادم نیست دیگه کجا رفتم و نرفتم و این داستان به دست چه کسایی رسید ! ولی بازهم نشد و همون موضوع بیان می شد . یعد از مدتی دیگه بی خیالش شدم و مدتها بود که از ذهنم خارج شده بود و الان هم دیگه توی این مود نیستم و اگه بخوام الان چاپش کنم باز هم باید روش کار کنم چون بعد از این همه سال ضعفهایی رو در اون می تونم ببینم و .... در ضمن پولش رو هم ندارم !!

اما امسال فکر کردم حالا که قرار نیست ظاهرا چاپ بشه بد نیست که برای شما دوستای عزیزم خواننده های گرامی کافه رگبار یه منوی تازه داشته باشم و گاه به گاهی فصلی از اون رو بزارم روی میزتون و اگه دیدم علاقمند شدین و دوستش داشتین این روند رو ادامه بدم و همه داستان رو بخونین . ناگفته نمونه که پیرارسال که با دوستی از اهالی وبلاگستان که دستی هم در انتشار داره باز قراری برای چاپ گداشتم و یماند که اون تلاش هم ابتر موند! دستی به سر و گوش داستان کشیدم و کمی به روزش کردم و بنابراین اگه دیدین عناصری از داستان رو که امروزی هستند نیایین بگین ده پانزده سال قبل که این خبرها نبود !

بعدا نوشت :فعلا بنا به دلیل تصمیم به چاپ اثر داستان را ادامه نمی دهم  و قسمت اول از روی نت برداشته شد .

گالن آمریکایی و لیتر ایرانی

نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین 1391 ساعت 12:55 شماره پست: 656

 

آخه شمایی که میایی و با مسرت و تیتر درشت و عکس گنده تو روزنامه ات اعلام می کنی که بنزین تو آمریکا رسیده به 5دلار ، چرا دقیق و درست نمی گی ؟ بله 5 دلار شده ولی برای هر گالنش که  تقریبا 4 لیتره بنابراین اگه بخواهیم با اوضاع کشور خودمون مقایسه دقیقی بکنیم و اگه این خبر برای مردم عادی داره پخش می شه باید بگین الان بنزین در آمریکا لیتری 1.5 دلاره که مردم ما بتونن مقایسه دقیقی بکنن .

عین این می مونه که الان دمای هوا رو که در نیویورک هست 56درجه فارنهایت (مقیاسی که خودشون دارن ) برای مردم ایران بگیم و مردم با خودشون فکر کنن وای تو چه جهنم گرمایی اونا زندگی می کنن ! ولی خب شما که این کار رو نمی کنی و تبدیلش می کنی به درجه سلسیوس که مال ماست و میگی 13درجه است .  

ای داد بیداد ، صداقت و امانت داری در انتقال خبر واقعا در رسانه های این سرزمین کیمیاست .

 

این شاخه ها را باید جای اصلی اش کاشت

نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین 1391 ساعت 11:33 شماره پست: 657

 

بعد از بخش اول رمانی که براتون گذاشتم شیما که یکی از خواننده های  گرامی من هست  برایم نوشت :« یه پیشنهاد بدم؟بجای اینکه اینجا بگذاریدش،دوستانه پیشنهاد میدم،خودتون اگه هزینه ش خیلی سنگین نمیشه چاپش کنید.کسانی هستند درهمین فضای مجازی که ببخشید اراجیفی رو به اسم شعر و معرواینطورچیزها کتاب کردندوبه به چه چه راه انداختندو ازهمینجا تبلیغ کردند برای کتابشون و اینکه حالا به جایی رسیدندیانه؟بماندهرنویسنده ای یکروز ناشناس است.هرکسی از یه جایی باید شروع کنه.بعدشم شما شغل داریدونویسندگی فعلا شغل شمانیست پس همینطوردرکنار کاروزندگیتون نوشتن رو ادامه بدیدوازهمینجا شروع کنیدالبته جسارت منو ببخشید.اینرو به شما میگم چون خودم تا ده دوازده سال پیش،برای دل خودم مینوشتم.یک داستان رو کامل کردم،ولی درمحل کارم ازم دزدیده شد.این انگیزه ی خوندن و نوشتن رو کلا در وجود من از بین برد تا پارسال.حالاجسارتا من میگم شماهم زحمت رو کشیدیداگرخیلی ها تائیدش کردند که صلاحیت نظر داشتند،پس حتما ارزش سرمایه گذاری داره.بعد از نت و طرق مختلف میتونید تبلیغ کنید.باز هم هرطور خودتون صلاح می دونید.گاهی لجبازیهای ما آدمها به قیمت از دست دادن زمان و فرصتهای زیادی میشه.
براتون موفقیت روز افزون آرزو میکنم وامیدوارم روزی کتاب چاپ شده تون رو ببینم و همینطور خودم و دوستانم هم موفق بشیم در رسیدن به این آرزوی نوشتن.
به امیدفرداهایی بهتروشادتر»

این نظر رو باز هم کسانی دیگه تایید کردند و تشویقم کردند که اول چاپش کنم تا خوندنی تر بشه و اثری ازم باقی بمونه تو رمان و داستان . من با اجازتون و با عرض معذرت می خوام  یه بار دیگه تلاشم رو برای چاپ این اثر بکنم . بنابراین فعلا از قراردادن ادامه اون تو نت معذورم . دعا کنید که بتونم اون رو چاپ کنم . اگه راهنمایی به نظرتون رسید از من دریغ ندارین . همون طور که تو این دو روز چند تا راهنمایی خوب و کاربردی به دستم رسید . 

فعلا رخصت

 

برج مکه

نوشته شده در یکشنبه بیستم فروردین 1391 ساعت 11:17 شماره پست: 659

 

وقتی پول زیاد باشه و عقل و ذوق نباشه نتیجه اش این میشه که عربا درست بغل دست یه اثر منحصر به فرد تاریخی یعنی کعبه میان و یه برج هیولا می سازن که از جهت بصری کاسه کوزه قبلییه رو بالکل به هم بزنه و جوری بشه که هر کی این دو تا بنا رو کنار هم ببینه یاد فیل و فنجون بیافته !

خداجون وقتی به من پول زیاد دادی باهاش بهم ذوق و عقل هم بده . الهی آمین !

 

 

شام بیرنگ

نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم فروردین 1391 ساعت 13:47 شماره پست: 660

 

مشتری دائم برنامه بفرمایین شامی که از شبکه من و تو پخش می شد نبودم ، گهگاه چرا . برام جالب بود و نوع جدیدی از مسابقه بود که داخل خونه شرکت کننده ها می شد و از تهیه مواد اولیه تا آخر و امتیاز دهی رو می تونستیم ببینیم . به نظر من نصف بامزگی اون برنامه مربوط به راوی اون برنامه ، طغرل نامی ، بود که تیکه های خیلی بامزه و درجایی استفاده می کرد .

وقتی خبردار شدم که دارن در ایران هم بفرمایین شام می سازن اصلا خوشم نیومد چون به نظرم رسید که اینها که محبوبیت این برنامه رو دیدن و حالا دارن از رو دست اونا کپی می کنن . انتشار اسامی شرکت کنند ه های این مسابقه هم که رامبد جوان و سروش صحت و اشکان خطیبی و مهدی پاکدل بودن هم نتونست منو علاقمند کنه . بنابراین ندیدم که ندیدم .

اما چند روز پیش با اصرار آشا که کل چهار شب رو به من داد همراه با باران هر چهار قسمت رو در چهار شب دیدم و برایم یادآوری شد که همه چیز واقعا اون چیزی نیست که از دور به نظر میاد . بفرمایین شامی که بیژن بیرنگ ساخته و اون چهارتا توش شرکت کرده فوق العاده بامزه و مفرحه و بی اغراق بگم تو بخشهایی از اون از ته دل خندیدم ، به رغم این که مدتهاست خنده از ته دل کمتر داشته ام ، خندیدم و لذت بردم .

از خدا پنهون نیست از شمام نباشه رفقا ، چندتا چیز رو کشف کردم: اول این که سروش صحت یه آدم واقعا بامزه و خوش مشربه ، رامبدجوان آرشیو فیلم خیلی خیلی بزرگی داره ، مهدی پاکدل خیلی بچه مثبته  و اشکان خطیبی آدم کمروییه و این که  موسیقی تیتراژش  که شهرام شکوهی خونده خیلی حس خوبی به آدم منتنقل میکنه !

ما که طرفدار این برنامه شدیم . آقایونا دمتون واقعا گرم و نرم که ما رو شاد کردین تو این دوره اسف بار .

 

 انرژی هسته ای و عقلانیت ما

نوشته شده در شنبه بیست و ششم فروردین 1391 ساعت 11:14 شماره پست: 662 

در این صبح بارانی باز هم و برای بار n  ام مذاکرات هسته ای ایران و گروه چند به علاوه چند در سایه تحریمهای سنگین و رکود تورمی وحشتناک حاکم بر ملت ایران ، داره برگزار می شه و این دفعه تو استانبول و فکر نکنم نتیجه بدردبخوری هم بدست بیاد حدقل برای ملت که این جوره .

 این انرژی هسته ای کذایی هم عجب برای این ملت داستانی طولانی شده در حد داستانهای هزار و یکشب . و این که دستیابی به این دانش و این نوع از انرژی چه هزینه هایی رو برای من ایرانی به همراه داشته ، هزینه هایی که می تونست نباشه و دستیابی به این انرژی به سهل الوصولی حاصل بشه همون جوری که برزیل و کره جنوبی مشغولندو کسی هم مانعشون نیست .

همیشه راه دستیابی به حق ما ، داد زدن و هل من مبارز طلبیدن نیست . سینه سپر کردن و دشمن سازی نیست . عقلانیت و نرم خویی و زیرکی، ابزارهای بسیار مناسبتر و برنده تری اند برای دستیابی به حق مسلم ما.

اشتباهی که ملت ما 60سال قبل در اون نوع گرفتن حق خودش در بدست آوردن سهم مناسب از نفت از طریق ملی کردن صنعت نفت انجام داد که باعث شد دوران تلخ و سیاهی رو تا سالها بعد داشته باشیم و نتونیم باز هم به حقوق حقه خودمون برسیم و باید درسی باشه که یه اشتباه رو دوبار تکرار نکنیم . در اون مقطع ملت ما و دولتمردای ما سوار بر موج تنفر از انگلیس شدند و رفتند به جایی که نباید می رفتند . به جای این که به منافع اقتصادی کشور توجه کنند فقط و فقط فکر سیاسی کردن و پوزه انگلستان رو به خاک مالیدن بودند که سکه رایج اون روزگار شد .

یک اشتباه رو دوباره تکرار نکنیم .

 

جبر و اختیار در انصراف از دریافت یارانه

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم فروردین 1391 ساعت 10:7 شماره پست: 663

وقتی در آخرین ماه سال گذشته دولت برام اس ام اس فرستاد که آقای رگبار نظر به تمکن مالی ای که داری لطفا جهت انصراف از دریافت یارانه به فلان جا مراجعه کن ، کلی برام اسباب شادی و خنده شد که شنیده بودم قراره برای 10میلون ایرانی پولدار این اس ام اس فرستاده بشه و شکر الحمدالله منم جز طبقات بالای جامعه قرار گرفتم برای همین هم سریع زنگ زدم به باران و بهش گفتم که ما منبعد تو چه طبقه اجتماعی ای هستیم و خودش رو یه وقت دست کم نگیره ها! و تو چند روز بعدش از آدمهای مستمند گرفته تا کسی که تا الان یارانه دریافت نکرده بود شنیدم که براشون این اس ام اس خوشحال کننده ارسال شده بود . انگاری که یه سند تو آل کرده بودن !

اما چند روز بعدش رئیس یارانه ها در تلویزیون ظاهر شد و گفت که تخیر نگران نباشین که انصراف از دریافت یارانه به هیچ وجه اجباری نیست و کاملا اختیاری است و اگه خواستین انصراف بدین و وارد سایت ما شدین و چنانچه موافقید این گزینه خودانصرافی را انتخاب کنید و اصولا این امر اختیاری است.

من هم نه این که کاملا اختیاری بود پامو تو اون سایت نذاشتم و کماکان یارانه بگیر دولت باقی موندم اما هنوز یه  ماه از حرفای اون آقا رئیسه نگذشته بود که برگشتند و گفتند که نخیر اختیاری درکار نیست و شما باید برین تو سایت و گزینه انصراف رو انتخاب کنین وگرنه از نظر ما شما منصرف تلقی می شین .

ای بابا گرفتاری شدیم ها . خب ما هم به ناچار رفتیم اونجا و جالبش می دونین کجا بود ؟ بعد از تیک گزینه عدم انصراف به من پیغام دادندکه : عدم انصراف شما مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه به اطلاع شما خواهد رسید!! یعنی شاید موافقت بکنیم و شاید هم نکنیم .

خب آقای رئیس یارانه ها اون حرفت چی بود پس که گفته بودی ؟ این بود معنای انصراف اختیاری؟!

 

تاثیر مثبت گفتگوهای استانبول بر اقتصاد ایران

نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1391 ساعت 12:32 شماره پست: 664

 

این کاهش قیمتهای کاذبی از شنبه و در پی جلسه رضایت بار استانبول از مذاکرات هسته ای، شروع شده به ما نشون می ده که ملت ما چه گرونی هایی رو بی دلیل ، واقعا بی دلیل ، باید به جون بخرند . در حالی که با کمی نرمش و مصالحه و زیرکی می تونستیم این گرونی های وحشتناک و این رکود مرخرف رو نداشته باشیم و در این چند ساله سطح زندگیمون بالاتر از قبل باشه .

دو کالایی که در بلبشوی چندماه اخیر و در سایه تحریمهای به عمل اومده به طور کاذب رشد کرده بودند رو به افول اند . یعنی سکه طلایی که در هفته گذشته بوده 7.440.000 ریال، الان با کاهش 750.000ریالی مواجه شده و به قیمت 6.690.000 ریال معامله می شه و به نظر من پایین تر هم خواهد اومد و دلاری که به 20.000 ریال هم رسیده بود الان با 17.000 ریال داره معامله می شه و به علاوه شاخص کل بورس تهران 320 واحد صعود کرده و رونق خوبی در انتظارشه .

همه اینها ایجاد شده و بهتر هم خواهد شد اگه حکام ما بتونن درایت بیشتری رو همراه خود کنند و در مذاکرات آتی روند مناسب و رو به بهبودی رو شاهد باشیم .

سرمایه و اقتصاد سالم و رو به رشد نیاز به آرامش داره نه داد و بیداد و قیل و قال .

منوی جدید : نوبت شما

نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین 1391 ساعت 9:35 شماره پست: 665

 

چند وقت پیش که پستی درباره کار و فعالیت دو برابری کره جنوبی ها رو نوشتم ، نیره عزیز برام نوشت : «برادر عزیز سیستم معیوبه! خود من سال هاست دارم دنبال کاری که به رشته م بخوره می گردم ولی نیست. وقتی کار نیست چه جوری دو برابر دیگران کار کنم آخه؟» و بعد از اون بین من و نیره ، چندتا کامنت درباره کار و فضای مناسب کارکردن رد و بدل شد و در اون بین ترمه گرامی برای ما نوشت :«این کامنت نیره ی عزیز و جواب شما رو که دیدم یادم افتاد که از وقتی پامو توی این کافه گذاشتم ، منوی پیشنهادی شما رو با کمال میل خوندم و خودم چیزی سفارش ندادم. اما هرچی باشه اینجا کافه هست و ما مشتری ها هم باید گاهی یه چیزایی سفارش بدیم. نه؟ کاش می شد یه پستی هم راجع به کار و بیکاری و ... می ذاشتید. اون وقت فرصت و جای بررسی این مسئله بود. بالاخره نیره دوست خوب ماست. درسته که نمی تونیم بهش کمک کنیم اما همفکری و درددل که ازمون برمی آد.» که به نظرم واقعا فکر خوبی بود و تصمیم به گسترشش دارم .

و همین طور چند روز قبل هم مهدیه خواننده دیگری که خبری درباره تجاوز مردی به دختری در داخل ماشین شخصی دختر و در نهایت ازاله بکارت دختر بخت برگشته و فرار مرد متجاوز داشت و از خوندن این موضوع ناراحت بود از من خواسته بودکه در این باره هم مطلبی بنویسم .

دوستای خوبی که زاویه دید من رو به موضوعات تا حدودی می پسندین و دنبال می کنین ، از این به بعد جزء منوی کافه رگبار ، منوی پیشنهادی شما خواننده گرامی رو هم خواهیم داشت . اگه مطلبی به نظرتون می رسه که دوست دارین این جا من شروع به شرح و بسطش از دیدگاه خودم بکنم و شما هم در غنی سازی اون شراکت کنین خوشحال خواهم شد که همیشه گفته اند حق با مشتری است !

برای همین در پست بعدی اولین منوی پیشنهادی نیره و ترمه رو روی میزتون می ذارم با این عنوان :ترس از کار

نوبت شما (نیره و ترمه ): ترس از کار

نوشته شده در چهارشنبه سی ام فروردین 1391 ساعت 11:57 شماره پست: 666

 

روی صحبتم در باره مشکل بیکاری با طبقه تحصیل کرده است که اکثریت خواننده های من رو تشکیل می دهند. البته واضحه که برای طبقه کم سواد هم می شه صحبت کرد ولی خب چون بحث به درازا می کشه ترجیحم اینه که فعلا برای دانشگاه رفته ها برم بالای منبر !

قبل از هرچیزی این واقعا جای تاسف داره که نسل امروز ما چندان اهل کار سخت نیستند و دوست دارند کار براشون حاضر و اماده باشه . چرایش جای صحبت زیادی داره و باید بگم که نسل امروز ما چندان هم در این رویه مقصر نیست و دلایلی داره که در پستی جداگانه بهش خواهم پرداخت .

خب ، سیستم کاریابی در مملکت ما معمولا این جوریه که شمای نوعی که دیپلم می گیری سعی می کنی در دانشگاه هم قبول بشی و اکثرا هم علاقه و استعدادت در انتخاب رشته در مراحل بعدی اهمیت قرار داره فقط نیت قبولی در رشته ایه که ترجیحا در دانشگاه بهتر و شهر نزدیک تری به محل زندگیت باشه . به سلامتی قبول می شی و چهارسال دوران زیبا و مشعشع دانشجویی شروع می شه که ورود به دانشگاه همون قیف برعکسه که به سختی از تهش میری تو اما بعد دیگه با کمی خوندن تو شب امتحان، درسها رو پاس می کنی و با یکی دوتا مشروطی بعد از 3 تا 5 سال به درجه شریف کارشناسی و احیانا کارشناسی ارشد (همون فوقش لیسانس!) نزول اجلال می کنی به جامعه .

خب حالاست که اکثر آدمها می فهمن که باید دنبال کار هم بگردن و این جا دو حالت پیش میاد :

1- یا آدمی هستی که به رشته ای که درسش رو خوندی علاقه داری و استعدادش رو هم حتما داری پس حتما خوب هم خوندی و تا تونستی پاره وقت کار مرتبط انجام دادی که طبیعتا از جهت کار پیدا کردن نباید مشکلی داشته باشی چون حتی اگه کار مناسبی بهت پیشنهاد نشه این توانایی در تو هست برای خودت کار ایجاد کنی و یه کارآفرین باشی  که روی صحبت من با تو نیست .

2- یا آدمی بودی که رشته ات رو دوست نداشتی و طبیعتا چندان هم نخوندی و باری به هر جهت گذروندی و حالا تقریبا بی سواد اومدی بیرون و سوادت با دوره دیپلمت چندان فرقی نکرده ولی چون یه مدرک لیسانس یا فوق لیسانس دستت دادند عارت میاد که سراغ هر کاری بری (متاسفانه غالب افراد جویای کار ما از این قشر هستند) .

تو دوست داری کارهای نون و آب دار رو تو یه فضای خوب و دوست داشتنی مث یه دفتر گرم و نرم با محیط شیک و همکارهای دوست داشتنی که نزدیک به خونه هم باشه به دست بیاری . جالب این جاست که کلی مهندس کشاورزی و دامداری رو می شناسم که حاضر نیستند پاشون رو از تهران و شهرشون بذارن بیرون و طبیعتا این جا روی آسفالت خیابونها هم هم نمی تونن دامداری کنند و کشاورزی .خبر بد اینه که اگه پارتی مناسبی نداشته باشی نمی تونی به اون چه که می خوای دست پیدا کنی و هر روزت به بیکاری خواهد گذشت .

ببین دوست عزیز و محترمم،  الان جای افسوس نیست که چرا چهارسال عمرم رو تو فلان رشته هدر دادم یا بگی که چون من چهار سال قبل به هر طریقی رفتم و وفلان رشته رو خوندم باید توی همین رشته هم کار پیدا کنم . نخیر جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته دوست خوبم . اون رشته بیخود رو فراموش کن و این دفعه با دقت و توجه دنبال تخصصی باش که به دردت بخوره . به حرف این و اون توجه نکن و با نگاه دقیق به بازار کار ، برو تخصصی رو یاد بگیر که دوستش داری و نون آوره . حتما هم نباید بری دوباره دانشگاه .می تونی دوره های کوتاه مدت حرفه ای ببینی ،می تونی پیش خودت معلومات کسب کنی . می تونی زبانت رو بهتر کنی

اما مهمتر از بقیه اینه که نترسی از تغییر، نترسی از حرف اطرافیانت . چیزی رو که دوست داری و توانایی اش رو در خودت حس می کنی اجرا کن حتی اگه کاری باشه که اطرافیانت اخ و تف کنن و فرضا بگن که وااااا نیره این همه درس خوند و کارشناس ادبیات شد رفته سراغ این کار؟ شاید استعداد تو در فروشندگی باشه ، شاید باید وکیل می شدی ، شاید باید نقاش بودی ، شاید می تونستی ورزشکار درجه یکی باشی ، شاید .... می خوام بگم می تونی توانایی اش رو به دست بیاری . تا جوونی و مشغله ات کمتره وقت بهتریه که زمان می خواد و حوصله مقابله با حرف های مفت و یاوه دیگران .

نکته آخر این که تو مطالعه ای که اخیرا شده معلوم شده زنها به این 10شغل بیشتر از دیگر مشاغل اهمیت می دن :بیوتکنولوژی،‌ خدمات مشتری، آموزش، مدیر دفتر، خرید - تدارکات، حسابداری، فاینانس، خدمات اجتماعی غیرانتفاعی، مراقبتهای بهداشتی و حقوق . البته همه گیر نیست و استثنائات زیادی هم وجود داره .

دیگه ببینم چی کار می کنی ها !

 

اسفند 1390

بالاخره چقدر رشد داشتیم ؟

نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند 1390 ساعت 13:25 شماره پست: 633

 

دولت در تیر ماه، در جلسه وزیران ،گفت که رشد اقتصادی کشور پارسال از ۱۰٪ فرا‌تر رفته است.

اما دولت در بهمن ماه ،در مجلس ، گفت که رشد اقتصادی کشور پارسال  بوده    

و چند روز بعدش هم بانک مرکزی دولت گفت که پارسال رشد اقتصادی کشور ۵٪ بوده می باشد .

و البته دیروز هم مجلس گفت رشد اقتصادی پارسال  ۳٪ بوده است .

و این هم بماند که منابع جهانی گفته بودند که رشد اقتصادی پارسال ۰٪ بوده است !

بالاخره چقدر رشد داشتیم ؟

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : با افزایش سرما، نرخ رشد منقبض شده!!.

تمام آلمانی و دوام ایرانی

نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند 1390 ساعت 11:37 شماره پست: 634

 

عنوان یکی  از نوشته های گذشته ام این بود : این پروسی ها  و به این پرداخته بودم که چرا آلمانی ها این جور پیشرفت کرده اند و ما نه و چندتا سوال مطرح کرده بودم که کلا پست خوبی شد و خواننده های زیادی در بحث مشارکت کردند . امروز که خوندم که رئیس جمهور جدید آلمان به نام یواخیم گواگ انتخاب شد به این فکر افتادم که یکی دیگه از دلایل تفاوت ما و آلمانی ها رو به چشم غیر مسلح می شه دید و اون مسئولیت پذیریه .

رئیس جمهور قبلی آلمان استعفا داد چون گویا در گذشته موقعی که هنوز رئیس جمهور نشده بود و پستی در یکی از ایالتهای آلمان داشت از یک نفر یک وام مسکن غیرقانونی کم بهره گرفته بود . (که این درایران از عادی ترین کارهاست!) البته او وام را هم پس داده بود اما این در فرهنگ آلمانی نوعی سوء استفاده از موقعیت شغلی محسوب می شده و رئیس جمهور آلمان استعفا می ده تا بتونن به راحتی محاکمه اش کنن !!!

اما ما در ایران هنوز همچین چیزی رو تا به حال نتونستیم ببینیم و لمس کنیم که یک مسئولی نه در سطح اول مملکت حتی، بلکه یه مسئول رده پایین و غیر مهم بیاد و عذرخواهی کنه و استعفا بده که بله فلان جا من مقصر بودم و مسئولیت خطایش را به گردن بگیره .

این می شه یکی از دلایل تفاوت یک کشور پیشرفته مثل آلمان و یک کشور عقب مانده مثل ایران ، مسئولیت پذیری.

...

کامنت برگزیده

زهرا گفته : شما به نکته ای اشاره کردین که من همین چند روز پیش درک کردم!
یکی از اقواممون توی اداره ای کار می کنه که گاهی در کار از نیرو های آلمانی استفاده می کنن...یعنی این آلمانیا یه ماه اینجان یه ماه می رن وطن خودشون و این قوم ما از زیر دستای آلمانیایه وقتی اینا میان دائم ناله می کنه ازش که دلیلشو پرسیدیم می گه وقتی نیستن راحتیم...اما یک ماهی که هستن لعنتیا اندازه شیش ماه کار می کنن !

 

دردسر نامهای بیگانه !

نوشته شده در شنبه ششم اسفند 1390 ساعت 15:0 شماره پست: 636

 

یادمه اون اوائل که سرمربی اخیر تیم ملی فوتبال ،کارلوس کی روش وارد ایران شده بود ،دردسری شده بود برای خبرنگارها و رسانه ها که اسم این بنده خدا رو چی بگن که مستقیم مربوط نشه به اونجا ! بهش کیروش گفته بودند ، کرش گفته بودند ، کروش گفته بودند و خلاصه گرفتاری ای بود که بیا و ببین . بالاخره خود بنده خداش توی یه مصاحبه گفته بود بابا اسم من کی روشه اگه باهاش راحت نیستین همون کارلوس صدام کنین که نه سیخ بسوزه ونه کباب .

بالاخره همه به این نتیجه رسیدن که ی رو از ر جدا کنن که هم به جایی بر نمی خوره و هم اسم این بیچاره دست کاری نمی شه !

اما اون موضوع !بالاخره خودش رو وارد یه داستان دیگه می کنه!

دو سه روز قبل که توفروشگاهی پنیر فرانسوی کیبی رو دیدم یادم افتاد . خوردین یا دیدین؟ پنیرخوشمزه ایه که تو فروشگاههای زنجیره ای هست و تبلیغاتش از ماهواه هم پخش می شد. گاو ماده قرمز رنگی اونجا نقش داشت .اولین بار که کیبی رو دیدم دقت نکردم و بعد متوجه شدم ای داد بی داد !این پنیر در اصل یه اسم بی حیایی داشته .

مگه میشه آدم اون جور پنیری رو بتونه بخوره و به اطرافیاش بگه آره امروز صبح من پنیر کی..ی خوردم ؟! خدا پدرشون رو بیامرره که اسم این پنیر بی حیا رو عوض کردن و ملت رو از شرمساری رهانیدند ! اینم عکس و مدرک !

   

....

کامنت برگزیده

ندا گفته : ما هم با این بنیر ماجرایی داشتیم این پنیر پنیر مصرفی ما است یادم میاد اون اوایل یکبار از ایران مهمان داشتیم یک روز صبح که این پنیرمون تمام شده بود مهمانمان گفت ببخشید از اون پنیر بی تربیتیا ندارید!!؟همین الان هم بهش میگیم بنیر جهارگوش.واقعا نمیشه اسمش را گفت.

 

طناز مرهم

نوشته شده در یکشنبه هفتم اسفند 1390 ساعت 13:49 شماره پست: 637

مرهم علیرضا داوودنژاد رو روی دی وی دی دیدم . این برنامه که سی دی هر فیلمی چند وقت کوتاه بعد به دستمون تو سوپری سرکوچمون میرسه ما رو تنبل کرده که دیگه دور سینما رفتن رو خط بکشیم و سینما رو دربست بذاریم برای دخترپسرهای بی جا و مکان که دور از چشم اغیار برند بشینند و حالش رو ببرند .

فیلم رئال و خوبیه . یعنی بد نیست و به نظرم به یه بار دیدن می ارزه ولی بازی قدرتمند و حسی این دختر ،طناز طباطبائی، یه چیز دیگه است . قبلا کجا بود ؟ تا حالا ندیده بودمش .  سینمای ایران بازیگر قوی ای پیدا کرد.

راستی اگه خوابتون نیومد و قسمت بود مراسم رو ببینین بدونین که شروع برگزاری مراسم اسکار چهار و نیم صبح فردا دوشنبه 8 اسفند به وقت تهرانه . من یکی که خیلی امیدوارم که اصغرفرهادی با لیلا خانوم حاتمی و پیمان معادی برن اون بالا و اسکار رو بگیرن تو دستاشون و ما حالش رو ببریم . 

....

کامنت برگزیده

گلدونه گفته : خودشم چه نازه این طناز!

 

اصغر دوستت داریم

نوشته شده در دوشنبه هشتم اسفند 1390 ساعت 12:8 شماره پست: 638

 

اصغر فرهادی عزیز

ممنونم . واقعا ممنونم به خاطر این اثر زیبایی که خلق کردی و پارسال و امسال توانست تمام جایزه های معتبر بین المللی سینمایی رو به دست بیاره .

سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره فیلم فجر/ خرس طلایی برلین بهترین فیلم / جشنواره سیدنی بهترین فیلم / جایزه بزرگ جشنواره فیلم ابوظبی / بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب و / شاه بیت تمام این جوایز ،به عنوان اولین ایرانی تاریخ ، اسکار بهترین فیلم خارجی که امروز صبح به دست آوردی .

اصغر فرهادی عزیز ازت ممنونم که دل ما را شاد کردی و گفتی : در این لحظه بسیاری از مردمان کشورم ما را تماشا می کنند و همگی خوشحال هستند؛ نه به خاطراهمیت دادن به ما یا به خاطر فیلم یا سازنده آن، بلکه در این دورانی که ما از جنگ صحبت می‌کنیم و ترس و رعب بین کشورهایمان رد و بدل می‌شود، نام کشورم ایران در این جا با فرهنگ و تمدن بی‌نظیرش برده می شود. سرزمین من فرهنگ کهن و غنی دارد که زیر غبار سنگین سیاست مخفی شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم.مردمی که مخالف خشونت هستند و با تمدن ها و فرهنگ های دیگر سر سازگاری دارند.

و اینک باید بگویم از قول نویسنده ای ،اصغر فرهادی دیگر دست نیافتنی شد .

در ضمن رفقا اگه تمایل داشته باشین که قسمت دریافت اسکار توسط اصغرفرهادی از ساندرابولاک را ببینید می توانید به مدت ۳ دقیقه از ( این لینک ) تماشا کنید  .

....

کامنت برگزیده

شیما گفته : بسیار خوشحال شدم و بسیار تبریک به همه ی اونهایی که به جای جنگ و خونریزی به فرهنگ و شعور اهمیت می دهند(درکل دنیا منظورم نه صرفا این طرفیها) وخوشحالم که نام ایران این بار نه بخاطرمشکلات سیاسی اقتصادی مذهبی اجتماعی یاهرچیز دیگه ای بلکه بخاطر هنر،همه جا پیچید.اینکه بازیهای سیاسی درکار هست یا نیست اهمیت چندانی نداره واینکه چرا بین چندین وچند فیلم که خیلی خیلی بهتر از این فیلم بودند چرا این فیلم به اینجا رسید هم اصلا مهم نیست(چون هزارویک دلیل من جمله شرایط مهیا شده در این مقطع زمانی می تونه دلیلش باشه)مهم اینه که اسکارگرفته شد توسط یک ایرانی بخاطر یک فیلم ایرانی با بازیگران ایرانی. وخوشحال که فرهادی خان،چنین سخنرانی کوتاه و کوبنده ای داشته.به امید فردایی سرشار از مهربانی،صلح و آرامش درتمام دنیا

 

جدایی خوب می فروشه ، خوب!

نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند 1390 ساعت 11:3 شماره پست: 640

می دونین که سر من درد می کنه برای آمار دادن اون هم از نوع اقتصادیش!

یکی از خوشحالی های دیگه ای که برای اصغر فرهادی و نوع سینمایی که اون می سازه دارم ،اینه که جدایی نادر از سیمین نه فقط در جشنواره ها که در گیشه ها هم موفق بود .

گرفتاری که سابق بر این داشتیم این بود که یا فیلمهامون ارزشمند بودند و فروشی نداشتند یا فروش می کردند ولی ارزش چندانی نداشتند .

میانگین فروش یک فیلم ایرانی حدودا ۴۰۰میلیون تومنه ولی فیلم جدایی نادر از سیمین ، جدا از بازار ایران که حدودا 2میلیارد تومان فروخت ، طبق آخرین جدول فروش جهانیش تا اوائل بهمن ، 16میلیارد تومان (برابر با 9میلیون دلار ) فروخته که با توجه به اسکار دیروزش پیش بینی می کنم که به این رقم اقلا دو برابر بشه و در نهایت به رقم شگفت آور 34میلیارد تومان برسه که برای یه فیلم کم خرج ایرانی، رقمی خیره کننده و بیش از ۸۰برابر فروش یک فیلم ایرانی است که شاید حالا حالا ها تکرار نشدنی باشه .

ای جدایی نادر از سیمین هر آنچه خوبان دارند تو تنها داری !

 

 عجائب

نوشته شده در چهارشنبه دهم اسفند 1390 ساعت 13:38 شماره پست: 641

 

پدر مادر بودن یعنی که بچه نوزاد یک ماهه ات که ۶ روز، گلاب به روتون، نتونه پی پی کنه و شبا تا صبح از دل درد و دل پیچه گریه کنه و نتونی براش کارمفید چندانی انجام بدی که نوزاده و هر چیزی نمی تونه بخوره و تو غصه بخوری که ای کاش من این دل درد رو داشتم و اون نوزاد آروم بود  

و

امروز ظهر مادر بچه زنگ بزنه و با ذوق و خوشحالی فراوون بگه مژده بده آقای پدر که دانیال این قده پی پی کرده که از پوشکش هم زده بیرون و تو رو یه آرامش و ریلکسی عجیبی فرا بگیره .

پدر مادر بودن عجب چیز عجیبیه !

....

کامنت برگزیده

گلابتون بانو گفته : بله چیز عجیبیه! آدم برای چیزایی ذوق می کنه که هیچ وقت فکر نمی کرده قابل ذوق کردن باشه!

کتابنت

نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند 1390 ساعت 11:35 شماره پست: 642

این کاریکاتور رو چند وقت قبل تو وبلاگ سوسن دیدم و یه جورایی من رو تکون داد . این حقیقتیه که ماها آدمهای سطحی ای شدیم ، این ماهایی که می گم جماعت کثیر مطالعه نکن نیست ها که از 75میلیون ایرانی 70میلیونش رو تشکیل می دهند .

منظور هم همین جماعت کوچیک مطالعه کن هست که گاهی چیزی می خونه . تودوره فعلی خیلی هامون به محتوای اینترنتی چسبیدیم و بیشتر عمیق نمی شیم . مطالعات ما عمق و غنای خاصی نداره و طبیعتا دردی هم دوا نمی کنه .

محتوای اینترنت برای اطلاع گرفتن خوب هست ولی فقط برای شروع مطالعه یک موضوع . بقیه اش رو واقعا باید از توی کتابها درآورد و چاره کرد .

....

کامنت برگزیده

سارا گفته : خیلی شنیده ایم که کتاب یکی از بهترین دوستهای آدمیزاده. واسه هر کسی، این جمله توی یه سنی ملموس تر میشه. من خاطره های خوبی دارم از غش غش خندیدن موقع خوندن یک کتاب یا شر شر گریه کردن توی نیمه های شب با خوندن یه کتاب یا محکم بستن یه کتاب و داد کشیدن از اینکه باورم نشده عجایبی رو که خونده ام یا عکس گرفته ام از تصاویر داخل کتابی که چندین دقیقه من رو مجبور به درنگ و لذت بردن کرده. و این رو عوض نمیشه کرد با مقالات و گزارشهایی که توی نت دسترسی داشته ام.
این بخش لذت شخصیه.
توی جمعی بودیم، خانومی بیست و چند ساله، معنای وتو رو نمی دونست. شاید برای کشوری مثل ایران با این آمار بد کتابخوانی، مطالعه ای که اسمش رو سطحی گذاشته اید هم بدک نباشه. (این خانوم حتی استفاده از اینترنتش هم بسیار کم و محدود بود!)

 

 

تقلب

نوشته شده در شنبه سیزدهم اسفند 1390 ساعت 10:21 شماره پست: 643

 

پریشب جایی بودم و بحث ها داغ شده بود روی مبحث تخلف و تقلب و از این جور صحبتهای بی انتها ، گفتم یه خاطره ای بگم خدمتتون از تقلب این بنده کمترین که شعرا گفته اند تقلب توانگر کند مرد را !

عرضم به حضور انورتون که بنده دانش آموز دوره راهنمایی بودم و به حکم قدم که همیشه از متوسط قد بچه های هم سن و سالم بلندتر بود معمولا ته تهای کلاس می نشستم . روزی امتحان کلاسی معارف دینی داشتیم و من هم نخونده بودم . معلم دینی هر محصلی رو روی یک صندلی جداگونه نشونده بود و ما هم مشغول نوشتن معلومات داشته و نداشته اش روی کاغذ بودیم  که دیدیم ای دل غافل ،معلم دینی ما کلاس رو ول کرده به امان خدا و یه یاروی ریشوی دیگه به عنوان مراقب راه می ره.

اون یاروی ریشو که ناشناس هم بود کمی که گذشت چشمکی زد که بچه ها تا آقای دینی تون نیست می تونین تقلب کنین ها. هنوز کنین از دهن این یارو بیرون نزده بود که همه کتاب رو از تو کیف و زیرمیزی اش کشید بیرون شروع به رونویسی کرد .منهم مثل بقیه و خوشحال که از دست این امتحان دارم راحت می شم . آقا چند دقیقه ای گذشت یهو سر بلندکرده و دیدم ای دل غافل همون یاروی ریشو یه کاغذ با خودکار دستش گرفته داره از ردیف اول اسم بچه هارو می نویسه و هنوز به من که ته کلاس بودم نرسیده بود. من رو میگی نفهمیدم چه جور ولی کتاب رو دور از چشم اون بابا پرت کردم روی زمین و خیلی بچه مثبتانه مشغول نوشتن شدم .

اون یارو رسید بالای سرم که شما تقلب نمی کنی؟ من هم حق به جانبانه و سربلندانه گفتم نه! اون هم اسم من رو تو کاغذش نوشت .نگو این قده همه تقلب میکردن که نرسیده بود اسم همه رو بنویسه و ترجیح داده بوداسم اونهایی رو که تقلب نمی کردن رو بنویسه . تو کلاس 50 نفری ما اکثرا تقلب کرده بودند . آقا و خانومی که شما باشین ،معلم دینی لبخند زنان و فاتحانه وارد کلاس شد و ورقه رو از اون یارو گرفت و نگاهی بهش کرد و گفت این یه امتحان بود که ببینم چقده صادقین و از این جور حرفا و آخرش هم گفت که من به همه کسایی که تقلب کردن صفر می دم و به اونهایی که نکردن بیست !

جو کلاس واقعا دیدن داشت و ذوقی که من در نهان کرده بودم که منی که تقلب دوبله کردم الکی الکی یه 20اومد تو کارنامه ام ! بله دوستان تقلب توانگر کند مرد را !!

....

کامنت برگزیده

سحر گفته : من هیچ وقت تو تقلب شانس نداشتم...
تو دوره فوق لیسانس یه بار " عسلم" و با خودم برده بودم سر جلسه چند تا نکته کلیدی رو رو دیوار نوشتم چند وقت بعد داشتم می گفتم من هرگز تقلب نکردم که دختر گل صاف گذاشت تو دستم که " مامان " یادت نیست یه بار رو دیوار نوشتی من خودم دیدم!!

 

دیدار با ویولت

نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اسفند 1390 ساعت 14:1 شماره پست: 644

دیروز در غروب بادخیز و سرد آخر زمستان پایتخت ،در سالن گرم و نرم خانه هنرمندان ، تونستم فیلم مستند زن در سایه ام اس رو ببینم . کمی زودتر از موقع رسیده بودم و خودم رو با تماشای عکسهای بیرون تالار سرگرم کردم تا وقت نمایش شد .

مستند بدون فوت وقت می ره سر اصل مطلب که نقطه قوت خوبی براشه . با ویولت (نوسنده وبلاگ من و ام اس) شروع می کنه و با اون هم تموم می کنه . ضرباهنگ خوب و نگاه صریح و بی پرده ای به مقوله زنان مبتلا به این بیماری داره . مخصوصا نگاهش به شوهران این زن ها جالب و بی واسطه است .

اطلاعاتی هم داده شد که فهمیدم در جنوب اصفهان تعداد مبتلایان به ام اس فوق العاده بالاست و رشد ام اس در ایران بسیار بیش از حده و ...

درد بخشی از فیلم رو هم نتونستم تحمل کنم . صحنه ای که زنی رو نشون می داد دو بچه دو قلوی 2ساله داشت و مبتلا بود و شوهرش به همین خاطر ازش جدا شده بود و حالا یکیشون پیش پدر بود و یکیشون پیش مادر . در حین ضبط این برنامه ،بچه ها هم رو دیده بودند و بازی کرده بودن ولی زمان جداییشون رسیده بود و بچه ها رو می کشیدن تا ببرن و چه گریه ای می کردند ...

نمی تونم بهتون بگم وقتی فیلم تموم شد و خود ویولت رو از نزدیک دیدم ، از دیدن و گپ کوتاهی که با این دختر زدم چقده انرژی گرفتم از بس این آدم انرژتیک و مثبت بود. حیف که سرش شلوغ بود و نشد بیشتر صحبت نموده و کسب انرژی کنیم !

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : باید جالب باشه دیدن فیلم از زندگی کسی که هر روز با روزنوشت های وبلاگیش تو رو در جریان زندگیش قرار می ده. یه جورایی انگار اون چیزی که با خوندن نوشته ها تصور می کردی، حالا توی سینما می بینی.

 

 

کمربندها بسته ، سفت تر از قبل !

نوشته شده در دوشنبه پانزدهم اسفند 1390 ساعت 13:29 شماره پست: 645

 

مخاطب این پست آدمهایی مثل خود من اند . آدمهایی که دستشون تو جیب خودشونه .نه پولشون از پارو بالا می ره و نه ارث پدری تو وااسفای تنگنای اقتصادی به دادشون می رسه . پس اگه مجردی و خرجت رو بابا داره می ده یا این که تو ادارات دولتی پست خوب و نون و آبداری داری ( دو تا داری شد !) بااین که نمی تونی پولهات رو درست بشماری از بس زیادن ،به دردت نمی خوره ( به نظرم کسی که این جوری باشه اصلا وبلاگ نمی خونه که !)

اوضاع اقتصادی مملکت روکه می بینین.  علی رغم نظری که می گه همه چی آرومه ما چقدر خوشبخیتم،  مشغول تلاطم بسیار شدیدیه که آدم از یه هفته بعدش ،یه هفته چیه؟ آدم از روز بعدش خبر نداره. نمی دونه فردا این موقع مایحتاج زندگیش چقدر گرون شده ؟ نمی دونه درآمدش کمتر می شه یا همین می مونه؟ نمی دونه که ارزش همین درآمدش به پول ثابت چند درصد افت کرده ؟ نمی دونه تورم چقدر قراره حال بده بهش؟ تورم سر به فلک نهاده و خلاصه در دریایی از نمی دونم ها داریم دست و پا می زنیم و اصلا هم چقدرخوشبخت نیستم .

وضع مملکت رو هم که می بینین .هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تازه تری می رسد . تحریم ها روز به روز تنگ تر می شن و بدبختانه این حلقه تحریم های این اجنبی ها می افته درست روی گردن من و شمای آدم عادی و دست از همه جا کوتاه وگرنه که کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟  فردا پس فردا که زمزمه نفروختن نفت به این کشور و اون کشور بزنه بیرون اوضاع قمر در عقرب تر هم می شه .

خب حالا غرض از این همه آیه یاس خوندن این نبودکه چیزهایی که دیگه هر عبدالهی می دونه رو یادآوریتون کنم که همه هم می فهمن ولی نکته ای به که به نظرم رسید این بودکه حالا که این شرایط پیش اومده و چیکار باید بکنیم تا از این بحران جون سالم به سر ببریم ؟ به نظرم تو این هاگیر واگیر یکی دو تا کار بکنیم بد نباشه :

اول از همه باید انضباط مالی داشته باشیم . دوره خرج بی حساب کتاب سراومده . ینی که باید حتما بشینیم حساب کتاب کنیم ببینیم چقده درآمدمونه چقده هزینه هامون . دقیق بنویسیم و درصدش رو بگیریم . این جوری وضع فعلیمون رو بهتر درک خواهیم کرد ،

و بعد این که دور خرجای فانتری و لوکس رو قلم گنده بگیریم . بیشتر روی صحبتم با خانمهای عزیز نازنینه . چند روز دیگه عید نوروزه . به خدا آسمون به زمین نمیاد اگه خرید عید نکنیم . اگه میوه شیرینی اون جوری تو خونه مون نباشه ، اگه عیدی گنده ندیم ، یعنی چی که تو این دوره زمونه بریم گوشیمون رو عوض کنیم یا لباس شیکی بخریم . با همون قدیمی ها یه مدت سر کنیم به هیچ جایی بر نمی خوره که هیچ یه پولی هم می مونه ته جیبمون .

گرفتاری بزرگ ما این جاست که هنوز پول نفته هست برای همینه که هنوز خیلی این گرفتاری رو جدی نگرفتیم. خودمون رو آماده کنیم برای وقتی که دیگه این هم نیست و به نظر میاد اون روز چندان هم دور نیست!

....

کامنت برگزیده

شیما گفته : موافقم و بسیار خوشحالم که من اصولا جزءاین خانمها(والبته آقایون مشابه باخانمهای ولخرج و چشم و هم چشم بین)نیستم.
چه پول نفت باشه چه نباشه،چه تورم بالاتربره چه نره،اگر مدیرومدبرباشیم،تحت هرشرایطی میشه زندگی خوب و نرمالی داشت.من چه وقتی سرکارمیرفتم چه حالاکه یکسال ونیم بیمه بیکاری میگیرم و باهاش زندگیم رو میگذرونم،همیشه عادت داشته ام حواسم به خرج کردنم باشه.
مثلامانتویی که الان میخوام فلان قدر بدم برای خریدش،سه ماه پیش خریدم که به درد عید و غیرعیدمیخوره.بین یک عالمه مانتو و پالتوی فصل،مانتویی پیداکردم که به درد بهارمیخوره خیلی هم ساده ست و تنخور قشنگی هم داره.کی گفته حتما باید خریدهای عید رو گذاشت یکی دوهفته به عید انجام داد؟این سنتهای لوس رو کی میخواهیم بذاریم کنار؟
خوردوخوراک هم به نظرم دلیلی برای هفتادجورنیست،دونوع میوه ولی خوبش رو آدم کمی بخره برای روز اول دوم،بعدش کم کم برای مهمونهای بعدی خریدمیکنه.وقتی هجوم برده میشه سمت مغازه ها،صاحب مغازه هاذوق میکنندوطعم برشون میداره و دوبله سوبله حساب میکنند.اگرهمه یادبگیریم بیشترخریدهامون رو دوسه ماه به عیدیاخردخرد،تهیه کنیم،باورکنید هم فشارمالی کمتری خواهیم داشت هم فشارروانی کمتر.
انشاءالله خانم وآقا،متاهل و مجرد،جوون و مسن،همه و همه وهمه یادبگیریم خوب بخوریم خوب بپوشیم خوب بگردیم ولی در حداعتدال.این چشم و هم چشمی های پوچ و بی معنی رو هم توروخدا بذارید کنار.

 

تن تن مدل 90

نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اسفند 1390 ساعت 11:22 شماره پست: 646

 

شیش هفت ساله بودم . با مادرم در مطب دکتر نشسته بودیم منتظر تا نوبت ما بشه و بریم تو . یادم نیست من باید دکتر می رفتم یا مادرم ؟ اما مدت زیادی بود که منتظر بودم و حوصله ام کلا سر رفته بود .

کنار دست من ،روی صندلی بغلی ، پسر بزرگتری نشسته بود و دستش کتاب بزرگ مصوری بود که ورق می زد و می خوند و جاهایی هم می خندید . توجهم جلب شد و من هم به تصویرها نگاه کردم . احتمالا شیش ساله بودم چون از نوشته ها سر در نمی آوردم . اون صفحات یه مرد ریش سیاه عصبانی رو نشون می داد که خودش رو به شکلهای مختلف در می آورد تا یه مرد ریش پرفسوری عینکی رو بترسونه . صفحات بعد یه پسر جوون با موهای بور رو به بالا و یه سگ سفید کوچیک و صفحات یعد هم یه موشک سفید و قرمز ، بعدها فهمیدم سفر به ماه بود ...این جوری بود که من وارد داستانهای تن تن شدم .

بعد از انقلاب چاپ داستانهای تن تن ممنوع شد . می گفتند نویسنده اش نژادپرست و ناشرش صهیونیسته برای همین دیگه چاپ نمی شد . همون کتابهای چاپ قدیم دست به دست می شد و من هم سه چهارتاش رو داشتم . پرواز 714 ،کوسه های دریای سرخ ، سفر به ماه ، روی ماه قدم گذاشتیم . داستانهای دیگه اش رو هم از این ور اون ور خونده بودم . مثل تن تن در آمریکا ، تن تن در کنگو ، ستاره اسرارآمیز و یه سری دیگه رو .

این ممنوعیت چاپ یواش یواش از بین رفت و چند وقت قبل حدودا 10سال قبل ، دوباره داستانها چاپ شد و من به تدریج خریدمشون. نه تنها کتابها رو بلکه کارتونهایی که از روی کتابها ساخته شده بود رو  و این روند ادامه یافت تا همین پارسال که اسپیبلبرگ بزرگ کارتون اون رو ساخت و دوباره تن تن رو در اذهان نسل امروز زنده کرد .

بچه های این دوره و ، بنیامین من هم همچنین  ، بیشتر اسپایدرمن رو دوست دارند و بن 10رو . ولی حالا با این انیمیشن ماجراهای تن تن اسپیلبرگ که دوبله شده اش هم چند وقتیه به بازار اومده و ما گرفتیم دیدیم بنیامین هم علاقمندش شده و کتابهاش رو گهگاه ورقی می زنه .

استیون جون مچرکم .

 

 

صرفا جهت اطلاع

نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند 1390 ساعت 12:45 شماره پست: 647

 

طبق اعلام منابع رسمی در وزارت کشور و ستاد انتخابات (لینک منبع ) ، در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 (دو سال قبل) تعداد واجدین شرایط در تهران پنج میلیون وچهارصدهزار (5.400.000) نفر بود و تعداد رای دهنده ها پنج میلیون وصدهزار (5.100.000) نفر .  که درصد شرکت کننده ها می شود ۹۴٪ .      

در انتخابات مجلس سال 90( چند روز قبل ) تعداد واجدین شرایط رای دهی در تهران ، پنج میلیون و چهارصد هزار (5.400.000) نفربوده و تعداد رای دهنده ها دو میلیون و سیصدهزار (2.300.000) نفر . که درصد شرکت کننده ها می شود 42% .

که تقریبا ۵۲٪ کسانی که دوسال قبل در انتخابات شرکت کرده بودند در این انتخابات پای صندوقهای رای نیامدند اما در مقایسه با انتخابات سال ۸۶ (مربوط به مجلس فعلی) که درصد شرکت کننده ها بوده ۳۳٪ ، ۹٪ نیز افزایش حضور داشته اند .  

زیاده عرضی نیست .

اسکار هشتادوچهارم با زیرنویس فارسی!

نوشته شده در شنبه بیستم اسفند 1390 ساعت 9:42 شماره پست: 648

 

 

من یه پا اسکار ببین حرفه ای بوده و هستم اما این دفه که اصغر خان فرهادی اسکار رو زد زیر بغلش ، ویرم گرفت که حتما مراسمشون رو با زیرنویس فارسی ببینم که قشنگ شیرفهم شم و بفهمم چی به چیه آخه . خب سواد انگلیسم نم داره و همه چیز ره متوجه نمیشم . چیه مگه ؟ تازه باید کلی اصطلاح امریکایی و اطلاعات هالیوودی هم داشته باشی که خوب دستگیرت شه و بتونی با بیننده ها بخندی .

اما این مراسم رو با زیرنویس گیر نمی اومد که نمی اومد. چندجا هم رفتم که داشتند ولی بی زیرنویس تا این که به مدد چند جوانمرد که انشالله هرچی در این دنیا و اون دنیا میخوان خدا بذاره تو دامنشون ،تو وبسایت فارسیسابتایتل  زیرنویس خوب و عالی ای ازش پیدا کرده و دانلود نموده و کنار فیلم اصلی گذاشتم تونستم تاره بفهمم چی به چیه و چشام به دنیا تازه وا شد !

این قده این مراسمشون قشنگ ، بامزه ، خنده دار ، شریف ، متین ، محترم ، موزیکال بود که نگو و نپرس . فقط باید ببینین و حالش رو ببرین . این قده خلاقیت تو معرفی برنده ها داشتن که ما تا به حال تو ولایتمون نه دیدیم و نه شنیدیم . حتی برای معرفی یه سری فیلمها یه سری کلیپ اختصاصی ساختند .

چندتا حرف خاله زنکی : لباسهای ستاره های سینما همه پیرو مد زمانه دارای دامنهای بلند بلند تا روی زمین و بسیار باشکوه بود . لباس خانوم پاکستانی برنده مستند نجات صورت ها خیلی قشنگ و زیبا و لباس لیلا حاتمی عزیز هم خیلی زشت و املی بود به علاوه بیلی کریستال زیادی چاق شده بود و آنجلینا جولی زیادی لاغر !

اما آقا این مجریشون بیلی کریستال همچین شوخی هایی با این کله گنده های هالیوود می کرد که ما جای اونا جا می خوردیم ولی اونا؟ آقا عین خیالشون هم نبود و قاه قاه می زدن زیر خنده . اگه تو مملکت ما یه دهم این شوخیا رو با یه آدمی بکنی همون جا وسط مراسم پا میشه با مشت و لگد میاد سراغت !

اصلا ما جنبه این شوخی ها رو نداریم . برای همینه که مراسم هامون این قده خشک و رسمی و عصا قورت داده است .اصلا آقا این مراسم اسکار رو بذارین کنار مراسم جشنواره فیلم فجر خودمون . این اولی انگار جشن و عروسیه و دومی ؟ انگار عزاست .

اما بگذریم . براتون یه گزارش تصویری خیلی خوب از مراسم از توی سایت مووی مگ کش رفتم که حتما ببینین . خیلی باحاله :

مورگان فریمن کهن سال به عنوان اولین نفر سر صحنه می آید تا با آن لحن محکم و مستندگونه اش شروع اسکار هشتاد و چهار را اعلام کند(انتخاب مورگان فریمن به عنوان شروع کننده مراسم انتخابی هوشمندانه است،شک نکنید!)

   

بیلی کریستال برای نهمین بار مجری گری مراسم اسکار را برعهده دارد,باز هم بهترین انتخاب ممکن,بیلی کریستال بهترین داور تاریخ اسکار است(این مسئله برهمگان آشکار است!باز هم شک نکنید). بیلی کریستال با حالتی اپرا گونه فیلم های حاضر در جشنواره را معرفی میکند(همه حاضرین از مهارت و نفس بیلی کریستال به وجد آمده اند و بی وقفه او را تشویق میکنند)

                             

تام هنکس اولین به عنوان اولین اهداکننده لنگ لنگان سرصحنه می آید،او بعد از چندشوخی کوتاه (وهمچنین باز کردن پای جنیفر لوپز به مراسم!)جایره بهترین فیلمبرداری را تقدیم به رابرت ریچاردسون از فیلم هوگو میکند(ریچاردسون با این جایزه بیگانه نیست,این سومین جایزه اسکار اوست)

         

کامرون دیاز و جنیفر لوپز که به نظر می آید سلیقه مشابهی در انتخاب لباس دارند و هرلحظه ممکن است لباس های هردویشان مخصوصا جنیفر خانوم در اثر یک بی احتیاطی بیافتد پایین ، سر صحنه حاضر میشوند تا جایزه بهترین طراحی لباس را تقدیم به مارک بریجز از فیلم آرتیست کنند .کامرون دیاز و جنیفر لوپز همچنان در صحنه حضور دارند تا جایزه بهترین گریم و چهره پردازی را تقدیم مارک کولیر وجی.رای هلاند از فیلم بانوی آهنین کنند(بایدیکی از همین اسکار های چهره پردازی را به خانم لوپز هم بدهند!جدی میگم!ضمنا رقابت خیلی سختی برقرار بود،هردو رقیب بانوی آهنین هم به همین اندازه لایق بودند)مارک کولیر و هلاند هردو از مریل تشکر گرمی میکنند و با کنایه خاصی میگویند این حضور مریل استریپ بوده که باعث شده آنها هم سی سال مدوام با علاقه به کارشان ادامه دهند،این جمله خنده غیرمنتظره حاضرین را در پی دارد!

ساندرا بولاک سرصحنه می آید تا جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را اهدا کند؛اینجاست که با خودم میگویم صدای گرم و شیرین خانم بولاک برای به زبان آوردن نام کشور ایران عالی به نظر می آید.

پیمان معادی با خوشحالی دستها رو مشت می کند و اصغر فرهادی را در آغوش می گیرد در سخنرانی کوتاهش بازهم ترجیح داد از مردم ایران سخن بگوید و از فرهنگ غنی و کهن کشورش تعریف کند,او همچنان مردم کشورش را دوست داشتنی و صلح طلب میخواند . دوربین سارینا را نشان می دهد که از شوق اشک بر چشم نشسته و به پدرش خیره شده .

بیلی کریستال به جالب ترین شکل ممکن کریستین بیل را دعوت میکند به صحنه بیاید و  برنده جایزه بهترین بازیگر مکمل زن را معرفی کند,کریستین بیل بدون معطلی نامزدها را معرفی میکند.در این لحظه جسیکا چاستین که به نظر نمیرسید این همه خجالتی باشد بعد از اعلام نامش به عنوان یکی از نامزدها صورتش را پشت مادرش پنهان میکند!(این صحنه دیدن دارد،آن هم فبل از نمایش بازی خانم ملیسا  مک کارنتی در صحنه هواپیما از فیلم ساقدوش ها!)

صحنه جایزه گرفتن اسپنسر یکی از دیدنی ترین صحنه های اسکار بود,برای اولین بار از شروع مراسم همه  به احترام خانم اسپنسر از جای خود برمیخیزند,خانم اسپنسر که مثل همیشه به شدت هیجان زده به نظر میرسد،سرانجام به سختی و به کمک یکی از حضار خود را پشت تریبون میرساند(نمیدانم مشکل از اضافه وزن خودش بود یا لباسش بیش از حد بلند و سنگین بود،به هر به سختی راه میرفت!)همه حاضرین انتظار سخنرانی غیرعادی و خنده دار اکتاویا اسپنسر را میکشند,او ابتدا از اعضای آکادمی اسکار تشکر میکند که نام او را جزو نامزدهای اسکار قرار دادند تا شانس این را داشته باشد در بین مردان جذاب!) جمع حاضر شود!در ادامه هم میخندد و هم در عین حال گریه میکند!چند لحظه سکوت میکند و بعد به سریعترین شکل ممکن نفس زنان از چند نفر از حضار تشکر میکند!صحنه جالبی است خودتان باید ببینید!                       

تینا فی و برادلی کوپر سر صحنه می آیند تا جایزه بهترین تدوین را تقدیم تیم تدوین فیلم دختری با خالکوبی اژدها کنند,این تیم سال گذشته هم همین اسکار را برای فیلم شبکه اجتماعی برده بودند)در حالی که کرک بکستر به نظر میرسد برای سخنرانی حرف کم آورده است؛انشس وال درِگوشی خطاب به او میگوید:ول کن پسر بیا بزنیم به چاک از اینجا!

بردلی کوپر و تینا فی در ادامه جایزه بهترین تدوین صدا را تقدیم تیم صداگذاری فیلم هوگو میکنند,اعضای تیم تدوین صدای مارتین اسکورسیزی واقعا دوست داشتنی هستند و دائم همه حاضرین را به خنده وا میدارند.یکی از آنها از همه کسانی که در مراسم حضور  دارند وهمه آنهایی هم که حضور ندارند؛هر کسی تا بحال به دنیا آمده و شاید قراره به دنیا بیاد,و یا قراره دوباره به دنیا بیاد تشکر کرد!و گفت اگه احتمالا کسی رو فراموش کردم احتمالا فقط خودش میدونه کی هستش!برادلی کوپر و تینا فی که به نظر میرسد قصد ترک صحنه را ندارند!اینبار برنده اسکار بهترین صداگذاری را هم اعلام میکنند,وباز هم اسکار به هوگو میرسد

نمایش عروسکی ماپت ها هم بر صحنه اجرا میشود و آنها هم در مورد فیلم های حاضر در مراسم و هم چنین استیون اسپیلبرگ(چرا امشب اسپیلبرگ سوژه همه ویدیو ها و اجراهای خنده دار شده نمیدانم!)اظهارنظر میکنند

ادامه نمایش سیرکی باشکوه به نام سیرک خورشید برگزار گردید که طی آن به فبلمهای برتر و به یادماندنی تاریخ سینما اشاره شد,راستی در اواخر نمایش هم خانمی از اعضای سیرک پشت سر ژان دوژاردین کله پا شده و نمایش داد!نگاه خیره دوژاردین که کاملا برگشته و این صحنه را تماشا میکند خیلی دیدنی بود!

در حالی که بخش اعطای جوایز مستند همیشه به سردترین شکل ممکن اجرا میشد اینبار رابرت داونی جونیور و گویینت پالترو که در سری فیلم های مرد آهنی همبازی بوده اند؛این بخش را متفاوت از همیشه اجرا کردند,اول این که ابتدا کریستال فقط نام رابرت دوانی را به عنوان اهدا کننده صدا زد ولی این گویینت بود که در برابر حضار قرار گرفت در این هنگام دوربینی قسمتی از پشت صحنه,جایی که رابرت داونی در آنجا پنهان شده بود را به تصویر کشید!ماجرای درگیری لفظی این دو با هم و یقه گیری!خان پالترو هم خودش قصه دیگری بود!راستی چند فیلمبردار آشفته هم سر صحنه آمده بودند و بصورت مماس از آنها فیلم میگرفتند!

نفر بعدی کمدین سیاه پوست کریس راک است؛او که قبلا یکبار داوری مراسم اسکار را هم برعهده داشته حاضر شده بود که جایزه بهترین انمیشن سال را تقدیم وربینسکی برای انیمیشن زیبای رنگو کند,ضمنا او به اندازه ده نفر هم حرف زد,در نهایت یکبار هم از حضار پرسید که خوشتون اومده؟بازم ادامه بدم!؟راستی آقای وربینسکی هم بعد از دریافت جایزه مثل خیلی از برندگان مسیر خروج را پیدا نمیکرد و حسابی گیج شده بود!هر چند بنده به شخصه هر جشنواره خارجیی را که مشاهده کرده ام میدانم محل خروج  همگی آنها در سمت چپ قرار دارد!شاید این گیج شدن برمیگردد به هیجان و استرس.....بگذریم!

تا دیشب برایم سوال بود چرا خانم مک کارنتی برای کمدی ساقدوش ها نامزد اسکار شده است,اما الان که ویدیوی او و بیلی کریستال را که مشاهده کردم دلیل این انتخاب را متوجه شدم!راستی به هیچ وجه این ویدیوی کوتاه که مربوط میشود به همان حرکت معروف خانوم مک کارنتی در هواپیما(البته اینبار با تفاوتی کوچک نسبت به فیلم!)را از دست ندهید!

اما استون وبن استیلر به دعوت خانوم مک مکارنتی و بیلی کریستال(البته در همان ویدیو نه بصورت زنده!)سر صحنه حاضر میشوند تا جایزه بهترین جلوه های تصویری را تقدیم کنند,اما استون که به کفته خودش اولین بار است جایزه ای را تقدیم میکند خود را بصورت غیرعادی هیجان زده نشان میدهد تا جایی که از شدت هیجان شروع میکند به آواز خواندن و در نهایت (البته بصورت ساختگی)از جونا هیل دعوت میکند بیاید و با او برقصد!(اما استون که این روزها رژیم سختی گرفته در لاغرترین وزنی قرار دارد که از او دیده ام،دیگر خودتان حساب رقص او با جونا هیل رو بکنید!)

جایزه بهترین جلوه های ویژه هم در نهایت در یکی از نفس گیرترین رقابتهای امشب تعلق میگیرد به تیم فنی فیلم هوگو(قسمت نهایی هری پاتر،خیزش سیاره میمون ها و...از دستیابی یبه این جایزه ناکام ماندند)

خانم ملیسا لئو برای اعلام برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل پشت تریبون قرا میگیرد،به نظر میرسد انتفادها به خانم لئو  بعد از مراسم اسکار سال کذشته به خوبی جواب داده است!او امشب خیلی مودب بود،شاید مودب ترین فرد مراسم تا به الان!                    

همانطور که فکرش را میکردیم در نهایت اسکاربه کریستوفر پلامر (کاپیتان فیلم به یاد موندنی اشکها و لبخندها)هشتاد و دو ساله رسید،ضمنا او پیرترین بازیگری است که تا به حال اسکار برده است(بالاخره امشب یک رکورد جابجا شد!ضمنا بیلی کریستال بعدا به کنایه گفت ممونیم از کریستوفر پلامر چون الان میانگین سنی برندگان اسکار به 67 سال رسید!)ضمنا کریستوفر پلامر سخنرانی فوق العاده جامع و بی نقصی داشت،نه بیش از حد خشک و رسمی و نه بیش از حد کمدی وار،در ابتدای سخنرانی هم جایزه اش را در دست گرفت و خطاب به اسکاری که بدست آورده بود گفت:عزیزم تو که فقط دو سال از من بزرگتری،پس این همه وقت کجا بودی تو زندگی من؟!(اشاره به سن وسال خودش و گلایه از اینکه چرا هرگز تا به امروز به این جایزه دست نیافته بود)

 ویلسون و پنه لوپه کروز سر صحنه آمدند تا جایزه بهترین موسیقی متن را اهدا کنند(مختصر و مفید،هیچ اتفاق خاصی نیفتاد!)لودویک بورس در نهایت جایره بهترین موسیقی متن سال را برای فیلم آرتیست بدست آورد،لودویک همانطور که انتظارش میرفت با لهجه انگلیسیی فرانسوی جالبش بخاطر اولین جایزه اسکارش(همچنین اولین نامزدی)از اعضای آکادمی و عوامل فیلم تشکر کر

 گالفیانیکس و ویل فرل با یونیوفورم سفیدِ مخصوصِ موسیقی کلاسیک از پشت سر مهمانان به طرف صحنه میروند،البته قبل از رفتن به روی صحنه با آلت موسیقی کِرَش(فارسیش رو نمیدانم!)حسابی از خجالت گوش های برادپیت و آنجلینا جولی در می آیند(صدای این آلت موسیقی از نزدیک بسیار ناهنجار است،بنده یکبار دراثر شوخی یکی از دوستان تا مرحله ناشنوایی پیش رفتم بنایراین میتوانم بفهمم در آن لحظه برداپیت و خانم جولی چه حسی داشتند!)

در نهایت بالاخره ویل فرل راضی میشود آلت موسیقیش را کنار بگذارد تا نام برت مکنزی از فیلم ماپتها را به عنوان برنده جایره بهترین ترانه اورجینال اعلام کند(در این بین زاک گالفیانیکیس هنوز با آلت موسیقی خودش درگیر است!)                     

آنجلینا جولی سرصحنه می آید تا جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را تقدیم کند؛رقابت سختی در جریان است ضمنا جرج کلونی هم برای فیلم نیمه ماه مارس در این بخش حضور دارد اما در نهایت اسکار به تیم فیامنامه نویسی نسل ها میرسد، الکساندر پاین(کارگردان فیلم) هم در بین نویسندگان فیلم حضور دارد،او  دومین باری است که جایزه اسکار را تصاحب میکند،الکساندر پاین در گفته هایش تشکر ویژه ای از مادرش داشت و گفت که میخواهد مانند خاویرا باردم جایزه اسکارش را تقدم مادرش کند؛البته نه مادر خاویار باردم بلکه مادر خودش!وسپاس گزار مادرش باشد که او را وارد حرفه سینما کرد جولی  در ادامه جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را هم تقدیم خواهد کرد(فکرش را بکنید اصغر فرهادی جایزه بهترین فیلمنامه را هم ببرد؛البته باید آن را از دستان خانم جولی دریافت کند!این اسکار هم شده شمشیر دو لبه!فکرش را بکنید فردا بعضی ها چه ها که نخواهند گفت!)جایزه در نهایت به وودی آلن میرسد(نیمه پر لیوان را ببینید!اصغر جان خطر رفع شد،با خیال راحت برگرد تهران!).راستی وودی آلن باز هم مانند جوایز گلدن گلوب در مراسم اهدای جوایز اسکار هم حضور ندارد.

ساقدوش ها شش نفری سر صحنه حضور پیدا میکنند! تا جایزه بهترین فیلم کوتاه را اهدا نمایند!(البته یکی از آنها عروس بود نه ساقدوش! یکی دیگه هم....بگذریم!خودتان باید ببینید!)در نهایت جایزه میرسد به فیلم خانوادگی ساحل (کارگردان وتهیه کننده  فیلم کوتاه ساحل پدر دختر و بودند,بقیه عوامل فیلم هم همه از نزدیکان آنها هستند)                        

در ادامه دو تن دیگر از ساقدوش ها(من جمله خانم مک کارنتی) جایزه بهترین مستند کوتاه را به عجیب ترین شکل ممکن(بدون شرح!باز هم خودتان بایدببینید!) تقدیم میکنند به مستند پزشکی اجتماعیِ «نجات دادن صورت ها» این مستند پاکستانی آمریکایی به بحران اسیدپاشی علیه زنان(رایج در کشور پاکستان) و جراحی های پلاستیک برای بهبود آنها میپردازد

در ادامه دو ساقدوش باقیمانده هم نام انیمیشن «کتاب های پرنده و شگفت انگیز آقای موریس لسمور» را به عنوان برنده جایزه بهترین انیمیشن کوتاه اعلام میکنند(انیمیشن زیبایی بود،فقط ای کاش کوتاه نبود!)                      

مایکل داگلاس با وجود ابتلا به بیمار ی سرطان در ظاهر سالم و تندرست آمده تا جایزه با اهمیت بهترین کارگردان سال را تقدیم کند(از این جهت با اهمیت که بعد از اهدای این جایزه معمولا میتوان درنهایت برنده اصلی اسکار را هم حس زد)

بله در نهایت این جایره با ارزش میرسد به میشل هازانیشوس برای فیلم آرتیست،او که حسابی هیجان زده شده بود و به گفته خودش سخنرانیش را هم فراموش کرده بود خود را خوشحال ترین کارگردان زمین خواند و در نهایت هم با هر دردسری که بود(استرس و لهجه فرانسوی سنگین و...)از همه عومل فیلم حتی سگ معروف و بامزه فیلم!تشکر کرد

               

ضمنا علاوه بر وودی آلن ترنس مالیک خجالتی هم در مراسم حضور نداشت(احتمالا تنهایی در حایی تاریک و خلوت مشغول مشاهده مراسم از تلویزیون بود!)

مریل استریپ که اینبار عینکش را به همراه دارد!بر روی صحنه می آید تا نام آپرا وینفری،دیک اسمیت و جیمز ارل جونز را برای  قدردانی از آنها قرائت کند،همه حاضرین در لحظه ای باشکوه برای این سه اسطوره صنعت مدیا به پا میخیزند و ایستاده تشویقشان میکنند(همانطورکه به احترام کریستوفر پلامر هم برخاسته بودند)

در ادامه در اتفاقی عجیب و برنامه ریزی نشده بیلی کریستال به جای خانم مریل استریپ که در دقایقی پایانی انصراف داده بود از تعدای ازهنرمندان مشهور سینما که طی سال گذشته جان داده بودند نام برد و حضار را به دیدن تصاویری زیبا از آنها دعوت نمود

در این تصاویر نام های بزرگی حضور داشت از سیدنی لومت و  الیزلبت تایلور گرفته تا جین راسل، و ویتنی هیوستون و استیو جابزی که خدمات ارزنده اش انقلابی بزرگ در صتعت سینما و انیمیشن سازی بوجود آورد

ویدیویی پخش میشود و بسیاری از بازیگران شناخته شده سینما از رابرت دنیرو و تام کروز گرفته تا جولیا رابرتز و ادوارد نورتن از تجربه های سینمایی  و همچنین احساس خارق العادشان در مورصنعت فیلمسازی میگویند،پس از پایان ویدیو بیلی کریستال که بعد از سه ساعت هنوزم سرحال است خطاب به جمعیت میگوید:من که هیچ کدوم از این احساسات رو نداشتم!(اشاره به آرمانی و غیرواقعی بودن اظهارات برخی از هنرمندان حاضر در ویدیو!)

ناتالی پورتمن خوشگل بر روی صحنه حاضر میشود تا طبق رسم معمولِ انتخاب بهترین بازیگر نقش اصلی،پس از ارائه توضیخاتی جامع در مورد تک تک نامزدها برنده اسکار بهترین بازیگر مرد سال را معرفی کند

خلاصه ای از اظهارات ناتالی 

ناتالی پورتمن خطاب به دیمن بشیر:تو در فیلم یک زندگی بهتر کاری رو کردی که تابخال کسی جرعت انجام دادنش رو نداشته ....تو به زندگی یک انسان بی صدا،صدا بخشیدی

ناتالی پورتمن خطاب به جرج کلونی:جرج تو تقریبا کاری غیرممکن رو انجام دادی،تو وادارمون کردی باور کنیم تو هم یه آدم عادی و طبیعی هستی ....که همسرش بهش خیانت میکنه(اشاره به جذاب بودن جرج کلونی در دنیای سلبریتی)

ناتالی پورتمن حطاب به  ژان دوژاردین:چیز خاصی نگفت!یعنی زیاد جالب نبود!

ناتالی پورتمن خطاب به گری اولدمن:خیلی احمقانه(دیوانه کننده)است که ما اینجا نشستیم درحالیکه تو بعد از این همه سال اولین باره نامزد اسکار میشی....

ناتالی پورتمن خطاب به برادپیت:براد ما یه داستان بیسبالی رو تماشا نمیکنیم....چه طرفدار بیسبال باشید چه نباشید کاریزما و حس خودباوریِ تو باعش شده اونقدر گستاخ بشیم که انتظار داشته باشیم اون آدم شکست خورده بیاد بالا  ودر صدر قرار بگیره

در نهایت این زان دوژاردین فرانسوی است که اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را تصاحب میکند،ژان دوژاردین که تا اینجا را هم به کمک ترجمه های همبازیش برینیس بژو(همسر میشل هازنیشوس که امشب او هم نامزد اسکار بهترین بازیگر ممکل زن بود) پیش برده سر صحنه می آید تا جایزه اش را دریافت کند                      

ژان دوژاردین خیلی هیجان زده است و مدام  از ته دل میخندد(همه بازیگران تازه وارد شده به اسکار که تابحال دیده ام در این لحظه گریه میکنند،اما بدون شک دوژاردین خنده رو ترین فرد حاضر در تاریخ این مراسم است) او در ادامه چندین دوستت دارمِ شیرین هم خرج عالم و آدم میکند،از کشور آمریکا گرفته تا اعضای آکادمی و در نهایت همسرش!(به نظر میرسد این جمله از معدود جملاتی است که میتواند درست به انگلیسی تلفظش کند!)

ضمنا در آخر هم از زبان جرج ولنتاین(کاراکتر صامتش در فیلم آرتیست) کلماتی را بلند به زبان فرانسوی فریاد میزند!این صحنه هم دیدن دارد!ضمنا ول کن هم نیست دو سه باری هم هنگام خروج  پشیمان شده،برمیگردد که با رقصیدن برای حضار شادیش را با آنها قسمت کند!

در ادامه نوبت کالین فرث است که بعد از ناتالی پورتمن بیاید و بخش بهترین بازیگر نقش اصلی زن را اجرا کند. اظهارات کالین فرث برخلاف سخنان خانم پورتمن بیشتر خشک و رسمی بود،اما ازنکات جالبی که باید به آن اشاره کرد اینکه خانم رونی مارا هم مانند جسیکا چاستین در هنگام معرفی خودش حسابی شرمنده و حجالت زده شده بود(آن هایی که دختری با خالکوبی اژدهایِ او را دیده اند مثل من شگفت زده اند!)

ر که انتظارش میرفت در نهایت این خانم مریل استریپ بود که سومین جایزه اسکارش را هم تصاحب کرد،در حالی که همه حضار در حال تشویق شدید خانم مریل استریپ هستند عده ای از حاضرین که معلوم نیست در کجا قرار دارند مدام فریاد های هیجان انگیز و در عین گوش خراششان را نثار جمعیت میکنند!مریل استریپ هم طبق معمول فوق العاد هیجان زده است . او در سخنرانیش میگوید:وقتی پیش خودم احتمال میدادم که شاید من این جایزه را ببرم با خودم فکر میکردم الان نصف جمعیت آمریکا میگوید«اَه....!نه....!بسه تو رو خدا....!بازم این دوباره....!»بگذریم به هر حال...!میخواستم طبق عادت معمول در آخر از همسرم که مهمترین چیز زندگیمه تشکر کنم ولی چون میدونم  در انتها صدای موسیقی بلند میشه الان اینکار رو میکنم,بعدش میخوام به عنوان نفر دوم از اون یکی شریکم روی هلنت بهترین گریمور سینما که 37 سال پیش باهاش طی ساخت اولین فیلمم در شهر نیویورک (انتخاب صوفی)آشنا شدم تشکر کنم....کسی که هنوزم طی سالهای طولانی همکاریم باهاش ادامه داره و امشب هم بخاطر کار فوق العاده اش در فیلم بانوی آهنین اسکار  رو برد...من همچنین میخوام تشکر کنم از همه آخه میدونم دیگه نمیتونم بیام این بالا و این آخرین باریه که جایزه رو میبرم!.....                     

تام کروز سر صحنه می آید تا آخرین و مهمترین جایزه امشب را تقدیم کند،بله جایزه اسکار بهترین فیلم سال........که در نهایت تعلق میگیرد به فیلم آرتیست

همه عوامل فیلم آتیست در صحنه حاضر هستند(حتی آن سگ معروف)توماس لانگمن و میشل هازانیشوس هم با یک سخنرانی کوتاه و دوست داشتنی پایان بخش مراسم میشوند

بنابراین هشتاد و چهارمین دوره مراسم اسکار هم بدین شکل به پایان میرسد.

فیلم آرتیست و هوگو هرکدام با کسب 5 جایزه اسکار برندگان اصلی مراسم امشب بودند،همانطور که به نظر میرسید امسال هم جوایز تقسیم شد ولی در نهایت این آرتیست بود که با کسب سه اسکار اصلی تر شب خوشی را سپری کرد

ضمنا فیلم تحسین شده درخت زندگی ترنس مالیک(با سه نامزدی) وهمچنین فیلم اسب جنگی استیون اسپیلبرگ(با 6 نامزدی) مانیبال(با 6 نامزدی)و هری پاتر:یادگاران مرگ قسمت دوم (با سه نامزدی)و فیلم سرباز دوره گرد خیاط و جاسوس(با سه نامزدی)و همچننین فیلم به شدت بلند و فوق العاده نزدیک(با دو نامزدی) و هفته من با مرلین(با دو نامزدی) همگی مراسم اسکار را دست خالی ترک کردند!

جالب اینجاست که بدانید بقیه فیلم های حاضر در مراسم هم حداکثر یک جایزه کسب کردند(نسل ها،کمک،نیمه شبی در پاریس،دختری با خالکوبی اژدها،جدایی نادر از سیمین)البته به جز بانوی آهنین که به لطف حضور تیم هنری خانم مریل استریپ دو جایزه اسکار بدست آورد

 

بدون سیمین

نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم اسفند 1390 ساعت 11:4 شماره پست: 650

 

از رفتن سیمین دانشور ناراحت نشدم . سیمین 90سال ،خوب و پرپیمان زندگی کرد و تمام قله هایی را که می شد یک زن نویسنده ایرانی فتح کند فتح کرده بود . اگر هیچ ننوشته بود و هیچ کار هم نکرده بود، باز سووشونش می ارزید به نیمی از ادبیات معاصر ما . چه رسد که  ...

از رفتن سیمین دانشور ناراحت شدم . چرا بلبل 10 تخم می گذارد و فقط یکی از آنها بلبلی خوشخوان می شود و بقیه سره؟ چرا ادبیات و رمان ما نتوانسته نویسنده زنی قدر  مثل سیمین پرورش دهد ؟ نویسنده رمان زن که زیاد داریم ولی ... 

....

کامنت برگزیده

مهرابه گفته :  امروز من با دیدن عکس های خونه جلال و سیمین باورم شد که این زن نیست دیگه.چقدر سووشون رو خوندم. چقدر با هستی به دل حوادث زدم و چقدر نامه های جلال و سیمین را از روی تاریخ نگارششون کنار هم گذاشتم تا ببینم کدوم پاسخ برای کدوم سوال بود.چه جوری میشه که یکی اینچنین مینویسه برای تمام دوران؟

 

وقتی ازچهارشنبه سوری حرف می زنیم ، از چه چیز داریم حرف می زنیم ؟

نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم اسفند 1390 ساعت 12:13 شماره پست: 651

 

می دونین که فردا چهارشنبه سوری است که سالهاست ارکان حکومت ما سعی کردند از اساس نادیده اش بگیرن و به هرشکلی شده باهاش مقابله کنن . اما این نادیده گرفتن و مبارزه با اون به هر نحوی که شده ، واقعا چه تاثیری گذاشته ؟ از هر دری هم که بگین اینا وارد شدند تا جلوی این رسم رو بگیرن :

از در اعتقادات و مذهب وارد شدند مثل همین نظر اخیر جناب مکارم شیرازی که اون را خرافه عنوان کرد و خواستار حذف این رسم غلط شد. از در عقل و منطق خواستند وارد بشوند و پریدن از روی آتش و سلامتی از اون رو خواستن رو خلاف عقل دونستند . از در نصیحت و خطرهای بازی با آتش وارد شدند و نشون دادند اونهایی که گوش ندادند چه بلایی به سرشوون اومده ، از در بگیر و ببند وارد شدند که آی می گیریم آی می بندیم  .

اما چه نتیجه ای عاید شده ؟ این عاید شده که از عصر چهارشنبه سوری خیابونهای شهر، عین میدون جنگ شده و من یکی که جرات نمی کنم پام رو تو خیابون بذارم که هر آن امکان داره نارنجکی ، کپسول گاز پیک نیکی ای ، کاربیتی ، کوکتل مولوتوفی ، آرپی جی هفتی ! جلوی پای من یا روی کله ام منفجر بشه و آدم رو بفرسته اون دنیا . این عاید شده که شهر در اضطراب فرو میره و آتش نشانها در آماده باش کامل . انفجارهای وحشتناک و آتش سوزیهای زیاد .معلولیتهای زیاد تمام عمر و حتی مرگ . این نتیجه عاید شده که هرآدم مریض دار و بچه داری مدام نفرین میکنه به باعث و بانی این سرو صداهای وحشتناک و مخرب.

بله بعد از چند دهه مبارزه با این سنت فقط این نتایج عاید حکومت شده . اما واقعا چهارشنبه سوری این بود!؟ چهارشنبه سوری ای که من یادمه ،چه پیش از انقلاب که بچه کوچیکی بودم و چه حتی اوائل انقلاب که نوجوون بودم ،این چیزهای مزخرف و وحشتناک نبود که .

آتیشش ،چند بوته خشک بود که اهالی محل توی کوچه شون آتیش می زدند و خانوادگی از رویش می پریدند و دست می زدند و دایره تمبکی بود و رقص و شادی ای ، اوج سرو صداش ترقه ای بود که صداش از اگزوز ماشینهای الان کمتر بود ،آجیل چهارشنبه سوری ای بود که تو خونه ها دور هم می خوردند ، قاشق زنی ای بودکه هم دخترا و هم پسرای جووون ، چادربه سر تا شناخته نشن به در خونه دوستا و همسایه هاشون می‌رفتند تا صابخونه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد بیاد و تو کاسه‌هاشون آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول ، بسته به وسع و کرمش ، بریزه ، تو خیابون ایستادنش فال گوش بود که مخصوص دخترا بود نیت می کردن و پشت دیواری می‌ایستادند و به حرفای عابرها گوش می دادند و بعد با تفسیر اون حرفها پاسخ نیت خود را می‌گرفتند . شادی ای بود که بود و آمادگی ای که برای عید نوروز پیدا می کردن. تنها شادی عمومی بیرون از خونه ما بود این جشن . تنها جشن و شادی موجود ما .

اما حیف که حکومت ما نیومد این جشن رو نگه داره خرافاتش رو بپیرایه ، شادیش رو نگه داره ، فشفشه های بی خطر خودش بسازه بده دست بچه ها ، ترقه های کم صدا درست کنه بده دست بچه ها ، خودش مراسم رو قشنگ و دوست داشتنی اجرا کنه و مردم رو یه شب شاد کنه . سالهای سال مقابله کرد و مقابله کرد و هنوز هم این مقابله شون ادامه داره که امسال گفته اند بدانید که ما حتما با کارناوال‌ها و افرادی که اقدام به پایکوبی کنند، برخورد می‌کنیم ! خب برادر من بذار یه شب این ملت جشن و پایکوبی کنه و کارناوال داشته باشه . شمام روشون نظارت داشته باشین . به خدا نه زمین به آسمون میره و نه آسمون به زمین میاد !

 ....

کامنت برگزیده

ماهور گفته : با نظرتون راجع به اینکه‌ای کاش ۴ شنبه سوری را به رسمیت میشناختند و ترقه‌های کنترل شده دست بچه‌ها میدادند کاملا موافقم...اما نکته اینجاست که دولت هیچ کاری را درست انجام نمیده...مطمئنا اگه واردات یا ساخت ترقه آزاد میشد هم حالا نمونه چینی‌ توی بازار بود و همه با اطمینان این دفعه کور و کار و سوخته میشدند...حالا عوضش ترسی‌ هست از خطرش...
دوم اینکه شروع سال نو یه میلادی هم اینجا اهمینجوره...یک عالمه ترقه و فشفشه به فروش میرسه که هر سال میزانش فروشش افزایش داره و پلیس در حال ردفت و آمد در هر کوچه و پس کوچه یی...یک چیزی شبیه ایران به علاوه یک عالمه شیشه آبجو در خیابان و آدمهایی که مست یا نیمه مست و یا هشیار تا بعد از نصفِ شب یا حتا چند روز قبل و بعد ترقه میترکونند...
در این بین خیلی‌ از خانواده‌ها به خاطر بچه‌هاشون بیرون نمیان...چون میدونند این هیجان‌ها هست و باید بیرون ریخته بشه تا جامعه سر پا بمونه... من موافق هرج و مرج نیستم موافق آزار و اذیت نیستم...اینجا هم مبنی بر این هست که کسی‌ به دیگری آسیب نمیرسونه ولی‌ خیلی‌ وقتا بدون هیچ جشنی آدمها توی کوچه داد میزنند...خیلی‌ نایت کلاب‌ها در خییابان‌های اصلی‌ و فرعی شب هست که همه روز‌هایِ هفته تا نصفِ شب و نیمه شب باز هستند و مردمی که مست میکنند و عربده میکشند...اینها هیچ کدام مورد پسند جامعه نیست ولی‌ هست چون به نظر باید باشه و پیلیسی که تذکر میده تا زمانی‌ که کسی‌ به کسی‌ آسیب جسمی‌ نرسونده...
به طور مثال من با چشم خودم دیدم، که یک هفته جشن کارناوال در این شهر‌ها پلیس را آماده باش نگاه می‌داره...یک شب در همون هفته دوچرخه من را دزدیدند و من چون مرکز پلیس همون نزدیکی‌ بود با اینکه میدونستم بی‌ نتیجه است رفتم شکایت کنم. در همون نیم ساعت ۵ نفر را کت بسته آوردند و اگه کسی‌ امتناع میکرد از راه رفتن، با پیچوندنِ کتفش چنان آزارش میدن که از درد زمین گاز می‌گرفت...ولی‌ جشن هر سال برگزار می‌شه و یک هفته مردم بدون مرز مینوشند، مست میکنند و پایکوبی...
نمیخوام قضاوت کنم، ولی‌ می‌خوام بگم، اینکه دولت طرف مردم نیست و به خصوص در شادی‌هاشون شرکت نمیکنه یک طرف قضیه هست و اینکه این موضوع و این جور برنامه‌ها با جوانب نادوست داشتنیش در همه جوامع هست و دوری ناپذیر طرف دیگه قضیه.

 

نوروز بلوچی

نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم اسفند 1390 ساعت 10:50 شماره پست: 652

 

روزگار مو که خانمی جنوبی و دارای 2 دختره و وبلاگ خیلی دوست داشتنی ای هم داره برای پست قبلی من درباره چهارشنبه سوری با لهجه شیرین خودش کامنت گذاشته که : والله دروغ چرا؟ ولایت ما چون نزدیک به کشورهای عربیه بیشتر اداب ورسوم اونا رو گرفته.یادمه تا چند سال پیش ما اصلا سفره ی هفت سین هم نمیدونستیم چیه؟ وعید بزرگمون عید فطر بود.به خاطر همین هم چهارشنبه سوری آخر سال نداریم.
به جاش چهارشنبه آخر ماه صفر رو میریم کنار دریا وشکر میریزیم وتخم مرغ می شکنیم واصلا آتیش بازی وبرنامه های دیگه نداریم.سی همی خاطر نمیتونم خیلی شما رو درک کنم. البته الان دیگه جماعت ولایت ما هم سفره هفت سین می چینن وماهی و ای بند وبساطادارن وکم کم از سنت عربا به سنت اصیل خودمون برمی گردیم.

این من رو یاد این انداخت که ای بابا انگار هنوز هم که هنوزه، هستند جاهایی از ایران که این رسوم رو ندارند و یادم اومد از وقتی که من هم آموزگار مدرسه روستایی در بلوچستان بودم و با ناباوری و شگفتی تمام متوجه شده بودم در اون مناطق اصلا عید نوروز رو نمی شناسن و عیدشون فقط عید قربان هست و عید فطر ،که به اولی عید بزرگ و به دومی عید کوچک می گفتند . بلوچها عربی حرف نمی زنند و گویش بلوچی پر از کلمات اصیل فارسی قدیمه . لباسهاشون هنوز همون لباس سنتی و اصیل ایرانیان کویر نشینه . یعنی می خوام بگم عرب هم نیستند ها اما عید نوروز رو نمی شناختند و به تعطیلات عید می گفتن تعطیلی 14روزه !

واقعا برام عجیب بود که تو ایرانی باشی و عید نوروز رو ندونی چی هست ! چرا ؟ نمیتونستم بفهمم و درک کنم. اول فکر کرده بود به این خاطر باشه که اینها سنی هستند ولی خب کردها هم که سنی هستندو نوروز رو به تمامی برگزار می کنند . شاید به خاطر دور افتادگی از مرکز باشه و شاید ... به هر حال به نتیجه مشخصی نرسیدم  و بهتر دیدم که یه کاری بکنم .

چی بهتر ازاین که یاد این بچه ها اقلا بدم که اصلا عید نوروز چی هست . آقاو خانومی که شما باشین ، اسفند وقتمون رو گذاشتیم برای همین و هر روز یه چیزی از آداب و رسوم ایرانیمون یادشون دادم . که عید نوروز چیه و سفره هفت سین چیه و چی توش می ذارن و چرا می ذارن و حاجی فیروز کیه و عمو نوروز کیه و ننه سرما کیه و تخم مرغ رنگ کردن چه شکلیه و سبزه سبز کردن چجوریه و .... خلاصه کلی از این چیزمیزها یادشون دادم . جالب بود که بچه ها این چیزا رو از درسشون بیشتر دوست داشتن و بهتر هم یاد می گرفتن .

من هم برای این که علم با عمل توام بشه بهشون گفتم که برای امتحان کاردستی آخر سال ،هرکدومشون یه سبزه ای سبز کنن و تخم مرغی رنگ کنن و بیارن و بهشون نمره بدم که بچه ها هم کم یا زیاد این کار رو کردن و گندمهایی رو که سبز کرده بودن و تخم مرغهایی رو هم که رنگ کرده بودن روز آخر سال آوردن و مام به همشون 20دادیم . بماند که تا وسطهای کلاس ، از شیطنتشون ، نصف تخم مرغها شکست و ریخت رو سر و لباسشون و غش غش خنده واینها به راه شد .

خب این بود تلاش ما برای فرهنگ سازی و ایرانیزه کردن بچه های اون روستا که کمی هم فرهنگ ایرانی رو بلد بشن و فقط نبینن این عرب مربها چی کار کردن و همون رو اجرا کنن. بالاخره ما خودمون هم یه فرهنگی داشتیم دیگه .حیف نبود ندونن ؟

 

 

9 تا 5 ؟ 5 تا 9 !

نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند 1390 ساعت 10:20 شماره پست: 653

 

خب رفقا این آخرین پست من در سال ۹۰هست و طبق روال هر سال باید توی آخرین نوشته مون براتون آرزوی سالی خوش بکنم اما چیزدیگه ای رو دلم مونده که می خوام قبل از شادباش های مرسوممون به عنوان یه نکته امروز از من بخونین  .

از چند روز قبل از نوروز رخوت و سستی ای در ارکان جامعه فراگیر میشه و تا چند روز بعد از نوروز هم ادامه داره . دلم می خواد تو این ساعتهای انتهایی سال 90بگم که علت العلل عقب موندگی ما ملت پرافتخار وغیور ایران زمین از ملل مترقی و پیشرفته دنیا ، تنبلی و کار نکردنمونه . با روزی 20دقیقه کار مفید! هیچ ملت و جامعه ای به جایی نرسیده که ما بخوایم برسیم . این تعطیلی های طولانی و بیخود، فقط ما رو عقب و عقب تر می اندازه. نمونه های این عملکرد ما بسیار زیاده . نمونه دم دستش حتی همین وبلاگستان فارسی که مثل همه مملکت به یه تعطیلی بلند مدت 20روزه فرو می ره و اگه توی نوعی هم در این جا حضور داشته باشی دیگه خواننده ای نیست که مطلبت رو بخونه !

وقتی آدم به این فکر می کنه که مثلا کشور کره که قبل از انقلاب ما یعنی حدود ۴۰سال قبل کشوری فقیر و بی چیز بود و عقب تر از ما و اکنون دارای دومین رشد سریع اقتصادی دنیاست و این پیشرفت قابل توجه کره را بدل به کشوری پیشرفته و ثروتمند نمود و علی رغم کمبود منابع طبیعی به عنوان یکی از اقتصادهای نیرومند دنیا تلقی می‌شه و این که اقتصاد کره، چهارمین اقتصاد بزرگ آسیا و سیزدهمین در دنیاست و ... می فهمه که بی خودی به این موقعیت ممتاز و رفاه عمومی نرسیدند . اونها بخور و بخواب نکردندو و تعطیلات طولانی نرفتند. اونها کار کردند و کار کردند و کار کردند.

طرز تفکرشون برای من ایرانی جالبه .برای نمونه چند روز قبل دست نوشته های رئیس سابق دوو (شرکت بزرگ کره ای که محصولاتش مثل اتومبیلهاش و صوتی تصویریش در ایران شناخته شده ترند اما در رشته های مختلف صنعتی از قبیل احداث ساختمان ، کشتی سازی ، ماشین آلات سنگین و سبک ، ربات، دستگاههای مخابراتی و محصولات الکترونیکی ، محصولات خانگی و منسوجات در داخل و خارج کشور کره فعالیت تجاری داشت ) رو می خوندم . اون نوشته بودکه : شرکت دوو در مقایسه با شرکتهای دیگر ۲ برابر کار می کند .دیگران از ۹ صبح تا ۵ عصر کار می کنند ،ما از 5 صبح تا 9شب ! برای همین رشد ما را در ۲۵ سال گذشته معجزه می نامند. هر شرکتی و هر فردی اگر به اندازه ما کار می کرد می توانست جای ما باشد. اگر کسی ۲برابر در هر روز نسبت به شخص دیگری کار کند یا درس بخواند این فرد در هر روز به اندازه ۲روز آن فرد پیشرفت می کند .

اگر منِ آقای رگبار فقط بتونم همین جمله 5تا 9 رو نصب العین خودم قرار بدم چه ها که نمی شه !

رفقای من ، خواننده های خوب این کافه درویشی ، سال جدید محشون از سلامتی ، شادی ، مهربانی ، آزادی ،ثروت و رفاه رو براتون آرزومندم .

هر روزتون نوروز . نوروزتون پیروز .