1- جمعه ،کتاب فروشی کردم . مشتریانم بچه ها بودند و به نظر من هیچ شغلی بهتر از کار فرهنگی ای که مشتریانش بچه ها باشند نیست . می آمدند و می رفتند و قیمت می گرفتند و آستریکس ها را ورق می زدند .بعضی ها مشتری قدیمی بودند و سراغ چاپهای جدید را می گرفتند و بعضی هم با کنجکاوی به کتابها و نقاشی ها نگاه می کردند و قیمت می پرسیدند و می خریدند یا نمی خریدند و می رفتند . همه شان خوب و بامزه بودند .
2- حکومت برای کتاب و کتاب خوانی ارزشی قائل نیست . می گوید روزی نیم میلیون نفر بازدید کننده دارند ،بیش از بزرگترین نمایشگاه کتاب اروپا در فرانکفورت آلمان .اما کتاب در سبد خرید مردم اولویت 26 ام است و سرانه مطالعه در ایران 1 دقیقه در روز ! اما هنوز که هنوز است یک نمایشگاه کتاب قابل نداریم .هنوز که هنوزاست عمده انتشاراتی ها زیر چادرها غرفه دارند و در گرمای زیر چادرها خودشان را باد می زنند . ارکیده می گفت که تعداد فروششان در این دوره نصف شده . از بقیه غرفه دارها هم کم و بیش همین چیزها را شنیدم . کتابی که سال قبل چاپ کرده بودند و درآمده بود 5هزار تومن با چاپ امسال شده بود 15هزار تومان ! چندتا مشتری هم بحث کرده و به گران فروشی متهمشان کردند.
3- در نمایشگاه کتاب بلندگوها جزوه های درسی را تبلیغ می کنند . بیش از نصف نمایشگاه کتب درسی است و همه چیزهای دیگر، غیر از کتاب، در نمایشگاه به نحو چشمگیرتری عرضه می شود، از اسباب بازی های کودکان تا انواع خوراکی، اشتراک اینترنت، افتتاح حساب بانکی، مشاوره روان شناسی و هر چیز دیگری که نمایشگاه کتاب را به یک کارناوال تفریحی عوامانه تبدیل می کند. چند درصد این نیم میلیون نفر برای خود کتاب آنجا هستند و نه برای اجبار خرید کتاب درسی و نه برای گذراندن اوقات فراغت؟
4- کتاب در ایران کالایی لوکس و فانتزی است . اصلا تا غم نان هست ،کتاب و کتاب خوانی دیگر چه صیغه ای است؟ کتاب در سبد خرید مردم اولویت 26 ام است و سرانه مطالعه در ایران 1 دقیقه در روز ! یادمان نرود آمازون، سالی 45هزار میلیارد تومان کتاب به خلق الله می فروشد ، یعنی 15برابر گنده ترین اختلاس تاریخ ایران .
من چندساله نمایشگاه نمی رم. مثل بچه ادم میرم انقلاب هرچی میخوام میخرم! تازه چاپ های قبلی با قیمت مناسبتر هم گیرم میاد!
نمایشگاه چیزی جز خستگی و ازدحام نداشته برام
به نظرم بهتره که همین کار رو همه بکنن . البته این نمایشگاه برای ناشرین بد نیست . فکرش رو بکن که ناشری که مجبوره باید کتابش رو ۴۰٪ تخفیف بده و ا زمغازه دار چک ۶ماه بگیره . اون جا ۱۰٪ تخفیف می ده و نقدی ! خب این امتیازیه که ناشر ازش برخورداز میشه
سلام. روز به خیر ..
از دیدگان به خانه تان سر می زنم ..
گویا مقصد من و شما در نمایشگاه کتاب مشترک بوده و آن هم غرفه ی ارکیده ..
ما حالا توی خانه مان یک دوره از آستریکس ها را داریم که با اشتیاق خواهر زاده ام در کمتر از یک هفته همه شان خوانده شد ..
و نمایشگاه ؟ هر سال دریغ از پارسال !
چه حالب . شما رو دیدم اون روز؟
دقیقا
جمله آخرت خدا بود
پر از معنی و مفهوم
منم سه ساله که نرفتم نمایشگاه
خنده داریش اینه که رفتن به نمایشگاه یک وظیفه شده برای برخی ها
دوازده ماه سال توی حرف و بحث و صحبت یکبار از کتاب حرف نمی زنیم و در مورد کتابهای خوبی که خوانده ایم و تازه های نشر بحث نمی کنیم
اما اردیبهشت هر سال مثل یک وظیفه ملی میهنی همین که به هم می رسیم می پرسیم :
نمایشگاه رفتی ؟
دقیقا . من آدمایی رو می شناسم که تو خونه شون یه دونه کتاب حتی حافظ نیست و این موقع پا میشن می رن اون جا
من از وقتی جای نمایشگاه کتاب عوض شد نرفتم. حسم می گفت این نمایشگاه دیگه نمایشگاه کتاب نخواهد بود. در مورد سبذ مطالعه ، من خودم خوره کتابم. همون کرم کتاب معروف. و زجر می کشم وقتی می بینم در بهترین حالت 3 درصد کسانی که باهاشون معاشرت دارم کتاب واقعی می خونند.
در مورد اینکه چرا آمازون اونجور فروش می کنه برای کتاب، اولین برخوردم با بچه مدرسه ای های فرانسوی ، این بود که بعد از تعطیل مدرسه توی پیاده رو ها از هر سه تا ، دو تاشون کتاب دستشون و در حال مطالعه بر می گشتند خونه، مقایسه کن با فضای خیابون بعد تعطیلی مدارس خودمون. اینجا شرح کامل را البته نوشتم :
http://farab22.blogfa.com/post-542.aspx
البته بگم ی دلیل کتابخون شدن غربیها ، کتابخونه های عالی شهر هستند که با حداقل هزینه حداکثر خدمات را می دهند و همین باعث میشه که اگر پول خرید 5 تا کتاب را نداری ، 4 تا را تو کتابخونه بخونی ، فقط پنجمی را بخری
منم مثل تو هستم فرناز عزیز . شدیدا اهل مطالعه و کتابم ولی منکر نمیشه شد که به قول تو ۹۷٪ مردم اهلش نیستند .
اون مطلبت رو که خوب و جالب هم نوشته بودی خوندم . تا اونها این جوری به مطالعه و یادگیر یاهمیت میدن و ما نه وضهمون همینه که هست .
البته شرایط عضویت در کتابخونه های ایران هم ساده است ولی کسی نمیه عضو شه
از نظر منم نمایشگاه یعنی خستگی, شلوغی و کاتالوگ!!!
البته برای جمع های دانشجویی و دوستانه یه جور اردوی یه روزه به صرف ساندویج و خنده و ولو شدن تو چمنای اطرافه که ااای تو این روزهای بی تفریحی تجربه بدی نیست و من خودم هم تو همون دوران در این خصوص دلی از عزا درآورده م!
راستی خسته نباشید. تجربه کتابفروشی انهم برای بچه ها باید تجربه شیرینی بوده باشه...
بله عشق و حال و صفا !
مرسی . بله تجربه خوبی بود واقعا شارژ شدم
من هر ماه سعی می کنم یه بار برم شهر کتاب و یه کتاب بخرم که به جیبم خیلی فشار نیاد و بقیه ی نیازم و پی دی اف دانلود می کنم و می خونم هرچند سوزش چشم و کمر درد داره اما می ارزه . یکی از فکرهام اینه که اگه پولدار شدم
یه دونه ازین تبلتها بخرم که بتونم راحت تر کتابهای پی دی افم و بخونم . اما خیلی وقته پولدار نمیشم
منم اتفاقا دنبال یکی از این ریدرها هستم و من هم پولدار نمیشم !
اینا منو یاد این جمله میندازه : ملتی که کتاب نمی خوانند باید تاریخ رو دوباره تکرار کنند . عکسها قشنک بود مرسی
یه چند نفر باید پیدا بشن یه آمار بگیرن ببینن دکه های سیب زمینی سرخ کرده فروشی و امثالهم چقدر در آمد دارن تو نمایشگاه. بد مقایسه کنن با فروش غرفه های کتاب.