کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

ملاحظاتی درباره درگذشت عسل بدیعی

 

 

 پس درگذشت نابهنگام عسل بدیعی و پس از شایعاتی که در محافل خانوادگی درمورد خودکشی و .... و اظهار فضل افراد درباره نوع مرگ آن مرحوم می شد می خواستم دست به قلم شده و مطلبی در ذم این صفت جاری و ساری امروزه مان بنویسم که دیدم کیوان کثیری مطلبی خوب و موجز نوشته که همان را انتشار می دهم . به امید آن که هر چیز که نداریم نداشته باشیم . لااقل جوانمرد باشیم .  

«روزگاری در این سرزمین کسی که دارفانی را وداع می‌گفت، جدا از رنگ و‌ نژاد و زبان و جنس و سن و مسلک و مرامش، قدری احترام داشت. می‌گفتند پشت سر مرده - حتی آن‌ها که فسق و فجور اثبات شده و مشهود داشته‌اند - نباید حرف زد چرا که دستش از دنیا کوتاه است.

می‌گفتند مرده نباید روی زمین بماند و یادم هست در گذشته نزدیک - و حتی همین حالا - اگر کسی فوت می‌کرد و تابوتش را در مسیر می‌بردند و دورِ تابوت خلوت بود، مردم کوچه و بازار بی‌آنکه بدانند شخصِ درگذشته کیست و بنشینند اعمالش را حساب و کتاب کنند، سراسیمه به همراهی پیکرش می‌شتافتند و زیر تابوتش را می‌گرفتند.

یا کمتر دیده‌ایم کسی سر مزار تازه گذشته‌ای بخندد و یا به صراحت از مرگش ابراز خوشحالی کند. حتی برخی همین حالا هم وقتی در قبرستان راه می‌روند سعی می‌کنند پا رو قبور نگذارند و از میان آن‌ها عبور کنند که حرمت مرده نشکند؛ هرکس که می‌خواهد باشد.

هیچکس جز خداوند نمی‌تواند به ارزیابی و ارزشیابی عملکرد بنده‌اش بپردازد چرا که هیچکس اطلاعات کاملی از قلب و روح و ذهن و اعتقاد و عملکرد واقعی او که مرده، ندارد و هیچکس نظر خداوند را درباره هیچکس نمی‌داند!

از همین رو آن‌ها که عاقل‌تر و منطقی ترند، سعی می‌کنند با یک «خدابیامرزدش» یا یک «روحش شاد» و یک فاتحه یا یک دقیقه سکوت به او که درگذشته حرمت بگذارند، به بازماندگانش تسلیت بگویند، همدردی کنند و بدون هیچ قضاوتی، بقیه ماجرا را به خداوند وابگذارند، فارغ از مذهب و مسلک. حتی اگر به خدا معتقد نیستند، لااقل مرده را به حال خود‌‌ رها کنند و بگذرند.

اما نمی‌دانم چه بر سرِما آمده که با فوت یک انسان، به جرم سر‌شناس بودن و به بهانه آنکه نابهنگام درگذشته است، به خودمان اجازه می‌دهیم با انواع و اقسام احکام باربط و بی‌ربط، او را و حتی مرگش را قضاوت کنیم بی‌آنکه کوچک‌ترین اطلاعی از زندگی و خلوت آن آدم و جزییات ماجرای فوت او داشته باشیم. تازه به راحتی پیشگویی تخصصی هم می‌کنیم، تو گویی پزشکی هستیم که از ساعت‌ها پیش از مرگ تا پس از آن هر لحظه همراه و هم نفس او بوده‌ایم. این ماجرا چند سالی است که‌گاه حتی با بیمارشدن یک ورزشکار و یا سینماگر هم دارد اتفاق می‌افتد.

چه کسی گفته ما موظفیم و اجازه داریم در دقایق اولیه انتشارِ خبرِ درگذشتِ کسی، به سرعت و پیش از اظهار نظر پزشک، دلیل و یا شیوه مرگ را – بر اساس شایعات - اعلام کنیم و چون بنده خدا جوان بوده، انواع و اقسام دلایل غیرعادی را ردیف کنیم، گمانه زنی کنیم، حدس بزنیم، قضاوت کنیم، قصه ببافیم و بد‌تر ازهمه، تمام این‌ها را در فضای عمومی رسمی یا غیر رسمی منتشر کنیم.
 

آیا به صِرف اینکه به یک فضای رسانه‌ای دسترسی داریم، می‌توانیم وارد هر حریمی بشویم؟ این حق را چه کسی به ما داده است؟ چه از اهالی رسانه باشیم و چه نه، یکهو رسالت اطلاع‌رسانیمان قلمبه می‌شود، یکپا پاپاراتزی می‌شویم، مسابقه آگاهی از راز‌ها و افشای اخبار پشت پرده راه می‌اندازیم، خودمان معما درست می‌کنیم، خودمان هم حلش می‌کنیم، هرچه را هم نتوانیم در فضای رسمی رسانه‌ای منتشر کنیم، با خیال راحت در فضای مجازی و شبکه اجتماعی می‌نویسیم و دلی از عزا در می‌آوریم. و اساساً یادمان هم می‌رود که چنین موقعیتی می‌تواند برای خود ما هم پیش بیاید.

اما حالا اگر برای او که درگذشته، حرمتی قائل نیستیم، چرا به خانواده‌اش فکر نمی‌کنیم؟ آن‌ها که به هر دلیل عزیزشان را از دست داده‌اند و داغدارند و حالا باید انواع شایعات بی‌اساس را هم درباره او تحمل کنند؟ به فرزند نوجوان عسل بدیعی فکر کرده‌ایم؟

این انسان همنوع – اصلاً هنرمند بودنش به کنار - چه آزاری به این زندگان رسانده که حالا این‌ها دارند به او و نامش و آبرویش آسیب می‌زنند؟ به جای آنکه تصمیم ارزشمند عسل بدیعی - اهدای اعضای بدن - را بستاییم و اینکه پس از مرگ به چندین نفر حیات بخشیده را قدر بگذاریم تا فرهنگ این کار ترویج شود، داریم به نام و اعتبارش و خانواده‌اش زخم می‌زنیم. چرا؟ که چه بشود؟

در زمانه‌ای که آدم زنده و حریم شخصی‌اش حرمت ندارد، هنرمند هم احترام ندارد، حریم شخصی هم معنا ندارد، اخلاق هم وضعیتش روشن است، کاش لااقل معرفتش را داشتیم که به درگذشتگان و حریم شخصیشان احترام بگذاریم. »

هول و تکون های آخر؟!

 

 

اول این که من برای پست قبلی ام کامنتهای خیلی پر باری گرفتم که خودم هم چیز یاد گرفتم به طوری که برای کامنت برگزیده اون پست به زحمت افتادم بنابر این 3 تا از اون ها رو انتخاب کردم . حتما مراجعه کنید و بخونیدشون . اون مطلب جای کار و نوشتن و بحث کردن خیلی داره که وقتی الان نیست می مونه برای بعد عید نوروز. 

 

دوم این که آقا کسی می دونه این هول و تکونی که ملت افتادند و همش دارن بدو بدو می کنن که کارهاشون تا آخر سال تموم شه و افتادن به جون خونه زندگیشون و د بساب و بشور و بمال سرچیه؟ خدای نکرده قراره دنیا تموم شه ؟

بابا جون این قده هول نزنین و اوقات هم دیگه رو تلخ نکنین . به خدا سال 92 هم عین سال 91 هست. یه کمی آرومتر ، یه کمی ملایمتر ، قراره به استقبال بهار برین نه دوزخ که ببم جان !  

 

و سوم این که مشتری رادیو آوا شدم که فقط و فقط موسیقی های خوب اعم از محلی ، سنتی ، پاپ ، فیلم پخش می کنه . بدون یه کلام اخبار و حرف اضافی . خیلی عالیه . تنها هر چند ساعت یه بار میگه رادیو آوا رو به دوستاتون معرفی کنین . بیا این هم معرفی . برین حالش رو ببرین دوستانم .

 

 

سلامت جنسی ما

 

 

سوال مهم اینه که چرا در ایران ما ،این قدر دست زدن یه پیرزن به دست یه نفر دیگه پر هیاهو می شه؟ ما چقده مشکل جنسی و عقده های فروکوفته داریم که این جوری از کاه کوه می سازیم ؟  

 

یه نگاهی تو سایتای خبری و روزنامه های این چند روز بندازین و ببینین بیشترین خبری که کار شده و پر بازدید کننده ترین اخبار چیه ؟ که چرا مادر چاوز و احمدی نژاد دستشون رو به همدیگه زدند؟!!!  

 

به خدا باید روی سلامت جنسی این ملت خیلی خیلی کار بشه . 

 

 

.... 

 

 

کامنت های برگزیده  

 

شیرین گفته : من فکر میکنم این واکنش شدید مردم به واقع اعتراض به عدم ثبات واکنشها به امر "بیرونی کردن عواطف" است. من خودم آدم تماسیی هستم و لمس ملایم و لحظه ای آرنج یا بازوی مخاطب آشنایم در زمان گفتگو را ژستی برای ایجاد اطمینان و ارتباط بهتر میدانم. در مورد فرد مصیبت دیده گاهی کلمات ارزش خود را از دست میدهند و یک فشار دست و یک آغوش گرم بهترین تسلا برای فرد دردمند است.
خشم اینروزها بواقع اعتراضی است به سانسور مانیاک وار احساسات در رسانه های ایران. جایی که در هیچ فیلم و سریالی یک تماس و آغوش "انسانی" بین دو فرد از جنس مخالف نمی بینیم.
وقتی متولیان یک کشور انسانیت نهفته در یک تماس را به مدت 34 سال نفی می کنند چه انتظاری دارند که واکنشی انسانی به این تماس ایجاد شده بین رییس جمهور و یک مادر داعدار ببینند؟
چرا همین دعوت به آرامش وقتی جنجال برای نیکی کریمی و انتظامی پیش آمد، انجام نشد؟ مردم خسته اند. واقعا خسته اند از ریا و دورویی پاسبانان دین!

 
 
سارا سازی گفته : به نظر من هر چیزی باید سر جای خودش بررسی بشه
بحث سر اینکه همون افرادی که دست دادن اصغر فرهادی با یک خانم رو تو بوق کرنا می کنند و یا از مصاحبه ی آقای خاتمی با یه خبرنگار خانم بی حجاب، یک جنجال سیاسی می سازن ولی خودشون هم همون کارها رو می کنند و حتی یه پرده بالاتر، درست و در جایگاه خودش متینه...
اما اینکه توی این کشور که هر جاییش رو دست میذارید، درد میکنه، از اقتصاد بگیرید، تا آموزش، تا وضعیت جاده ها، تا سیستم بهداشت و غیره و غیره، اینکه ما مردم به کجا رسیدیم که همچین بحثایی میشه بحث داغ روزمون و توی شبکه های اجتماعی عکس هاش، تند و تند لایک و دیس لایک میشه، این جای تامل داره...
من نوعی که اون وقت گفتم بحث فرهادی و خاتمی و غیره و ذلک، بحث اصلی این مملکت نیست، من که گفتم، دوستان مخالف، قدری عمیق تر فکر کنید و اگر می خواید ایرادی بگیرید، مسائل اصلی رو نگاه کنید نه مسائل شخصی، الان هم میگم بحث دست دادن و ندادن این فرد، بحث اصلی مملکت ما نیست...
امروز مسئول مملکت توی رادیو میگه: "ما در بحث تولید علم در رتبه ی اول جهانیم ولی تنها مشکل اینه که این تولید علم به ورطه ی عمل کشیده نمیشه"... جدای از اینکه اول بودن ما در تولید علم جهان، بزرگ ترین دروغ ساله، باید برای بقیه این صحبت هم که "تنها مشکل همینه" تاسف بخوریم... چراکه این در واقع همه ی مشکله... مردمی که جهان رو امروز در مشت دارن، فرقشون با ما، فائق اومدن بر همین "تنها مشکل" بوده و هست... چرا این خبر پربیننده ترین خبر نشد و کلی بحث چالشی سرش نشد؟
چرا به جای اینکه همدیگه رو از خبر دست دادن، مطلع کنیم و پیش خودمون فکر کنیم که امروز روشنگری بزرگی کردیم، نمیایم در مورد این بحث کنیم که "ام اس" یک بیماری واگیردار نیست و اگر کسی از اطرافیانتون به این بیماری مبتلا شد، با کناره گیری ازش روحیه اش رو ده چندان، خراب نکنید... چرا رسالت روشن کردن افکار جامعه رو در این نمی بینیم؟
اقتصاد این مملکت چنان دچار نوسانه که توی یک مدت کوتاه، قیمت دلار 4 برابر میشه... این برای من و شما تبدیل میشه به یک معضل معیشتی جدی، اما برای یک بیمار سرطانی که باید هفته ای یک آمپول 150 میلی گرمی "هرسپتین" تزریق کنه و قیمت داروش، از یک میلیون تومن به چهار میلیون تومن رسیده، این افزایش نرخ ارز، تبدیل میشه به معامله سر تک تک نفس هاش. بنابراین، بیماری که یک ماه نداشته که 16 میلیون تومن هزینه کنه، همون ماه، آخرین ماه زندگیش میشه... چرا این مسئول رو سر این موضوع به صندلی محاکمه نمی کشیم؟
چرا هنوز بحث "مرد و زن"، داغ ترین بحث این مملکته؟ چرا اینقدر دید جنسیتی در ما مردم عمیق شده که حتی اگه بخوایم سیستمی در این حد معیوب رو محکوم کنیم، باز هم از این زاویه وارد میشیم؟... سوالاتی که خودم هم جوابش رو نمی دونم...
 
 
تازه وارد گفته : راستش به اینکه سلامت جنسی جامعه ما مشکل اره کاملاً باهاتون موافقم و هیچ بحثی نیست، متاسفانه جامعه ما دز یکسری مسائل ابتدایی که مدت هاست برای سایر جوامع حل شده ، گیر کرده. و اینا تبدیل شده به دغدغه ... در صورتی که خیلی پیش پا افتاده ست، به بهانه دین  به ابتدایی ترین مسائل گیر میدن، آخه عقب بودن روسری یه خانوم چه آسیب غیر قابل جبرانی به جامعه میزنه....! اصلاً تا وقتی کسی باعث آسیب (از هر نوع) به دیگران نشده چه حقیه که تو مسائل شخصیش دخالت بشه...؟؟
اما به نظرم با این مثالتون نمیشه این موضوع رو بررسی کرد. چون فکر میکنم  اینکه این کار ا. ح . م . دی . ن .ژ.ا.د  باعث بحث شده کاملاً به سلامت جنسی جامعه مربوط نیس . شخصیت های مطرح هر جای دنیا زیر ذره بین هستند ، بخصوص اگه کاری بر خلاف عرف!! انجام بدن. میدونم در آغوش گرفتن یه داغدیده یک امر ساده انسانیه ولی در جامعه محدود و محجور ما این امر عرف نیس... اونم از طرف کسی که این همه از این محدودیت های مسخره ایجاد کرده... حالا در هر جامعه ای اگر شخص مطرحی  کاری که در اون جامعه تابو محسوب میشه انجام بده ، مردم روی مساله  حساس میشن....
فقط یه چیز دیگه هم قابل بحثه اونم واکنش بیش ا ز حد مردمه... که شاید اونم ناشی از اینه که مردم ما متاسفانه غرق مسائل بیهوده شدن... چیزایی که ارزش وقت گذاشتن ندارن شده مایه سرگرمی روزانه مردم و بخصوص جوونا... شاید بخاطر همین محدودیت هاست. مردم ما دارن وقتشونو برای چیزهایی صرف میکنن که بقیه جوامع حاضر نیستن عمرشونو برای چنین چیزایی تلف کنن! حداقل میشه گفت نه به این شدت و نه این قدر درصد بالایی از مردم! 
 
سارا خانوم گفته : 1)  اگر دو آتیشه ها رو کنار بگذاریم، فکر نمی کنم کسی مشکلی با این قضیه داشته باشه. اغلب ما از اینکه این آدم با حرفهای بی سر و ته مذهبی مآبانه اش ما رو مسخره میکنه، ناراحتیم. با پوزخند! به این قضیه نگاه می کنیم.
2)  واسه بعضی ها هم حکم تلافی داره. مثلا خاتمی یا فرهادی فلان میکرد یا دست میداد، یقه اش رو میگرفتند، فلانی، فلان حرف رو میزد، مردم کفن پوش، میریختند توی خیابون. الان هم میگن خودت چرا؟
3)  موافق نیستم با کسایی که نوشته اند اینهمه مشکلات داریم و به فلان مساله می پردازیم. قرار نیست به مشکل گرانی و افزایش قیمت خودرو و زیر خط فقرها و ... کم توجهی بشه. یعنی اگر به این مساله اشاره نمی شد، آیا رفع مشکلات مملکت، سرعت میگرفت؟ رسانه های ما در حالت معمولش هم اجازه رسیدگی صریح و شایسته به مشکلات رو ندارند. و وظیفه خوب جلوه دادن اوضاع رو بر عهده دارند.
4) روحانیون بهش ایراد گرفته اند که چرا تابوت رو بوسیدی. چرا فلان ... . چرا اون پیرزن رو لمس کردی. ... . اینها با اعتقادات مذهبیشون حکومت میکنند. و کلی زندگی!!! سر به نیست شده تا ایشون نماد اون اعتقادات و ولایتشون باشه. و اون هم همیشه، خوب! جوابشون رو میده.
هزار تا مشکل اقتصادی داریم. تا یک روزنامه و سایتی مدرک و ... رو میکنه و مردم رو آگاه میکنه، داغونش میکنند. الان این شخص کاری کرده که طرفدارهای خودش بیشترین مشکل رو باهاش دارند. (من و شما که مشکلی نداریم. میگیم هر کی ایمان و دینش توی قلب و رفتار خودشه و به خودش مربوطه). وقتی خودشون از خودشون! دارند ایراد میگیرند، من و شما فقط می تونیم وسط اینهمه مشکلات کشور، بهشون با تلخی بخندیم. به شخصه هنوز توی بهت هستم که کشور من عزای عمومی اعلام کرده!

غم تنهایی

 

امروز صبح هم یکی دیگه از دوستام با زن و بچه هاش برای همیشه از ایران رفت . بد روزگاریه ، بد . چند تا دوست خوب دیگه برای من در این کشور مونده ؟ چند تا که تا چند وقت دیگه اون ها هم دست به مهاجرت می زنند و آخر سر علی می مونه و حوضش! چه تعدادی دیگه باید برن و دیگه هیچ وقت توی ایران و کنار ما نباشن ؟  

 

توی این چند سال اخیر کلی رفیق و دوست و فامیل بودند که از این مملکت رفتند که رفتند و پشت سرشون رو نگاه هم نکردند . آدمهایی که قاطبه شون ، تحصیلکرده و کارآفرین بودن و بودنشون در این کشور گرهی رو باز می کرد .  

 

ای داد بیداد از خروج همیشگی بهترین دوستان و آدمهای این وطن .

  

 

..... 

 

کامنت برگزیده  

 

مصی گفته : راهی نگذاشتن برای مردم آقای رگبار..وگرنه هیچ کس دوست نداره مملکت خودش رو بگذاره و بره. انشالله روزی برسه که همه با هم بتونیم ایران رو دوباره سرفراز بکنیم و پر از عدالت و آزادی و همه برگردیم ایران.

 

برگشت به سال ۱۲۵۴

 

 

گاهی از فیس بوق و اس ام اس به شدت بدم میاد .  

 

چون میشن آلت دست یه عده که روز به روز فاصله دوستی ها رو کم و کمتر کنن .

چون داریم یه جورایی بر می گردیم به صد و بیست سی سال پیش و قبل از اختراع تلفن که مردم فقط می تونستن با نامه و تلگراف یه چیزی رو به هم بگن و تمام .  

 

بابا جان دستت نمیشکنه که اگه می خوای تبریکی ، تسلیتی ، چیزی به رفیقت بدی اون گوشی رو ورداری و دو کلام باهاش حرف هم بزنی . همیشه نمیشه که چارتا کلمه بنویسی که این عید بر شما مبارک ، یا بنویسی تولدتون مبارک و تمام  وظیفه انجام شد !

   

 

 

..... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

شیرین گفته : باید توجه کرد چه زمانی استفاده از کدام وسیله ارتباطی صحیحه، رگبار جان. ایراد از فیس بوک و اس ام اس نیست. بنظرم ایراد از کسانیست که حس تشخیص موقعیت ندارند!
من عاشق فیس بوک و ای میل یاهو و بلاگها هستم اما هنوز هم برای پدر و مادرم نامه روی کاغذ مینویسم و میفرستم چون میدونم کیفیت مورد علاقه اونها اینه. اگر کمی به موقعیتها و مخاطب توجه کنیم خیلی بهتره