برای این شب جمعه ای اگه دلتون خواست برین سینما ، یه فیلم رو بهتون معرفی کنم به اسم تنهای تنهای تنها که ایده خوب و جالبی داره . دوستی یه بچه بوشهری ماهی فروش با یه بچه روس که باباش جزء تیم روسهایی است که برای نیروگاه اتمی بوشهر کار می کنن در حالی که نه این روسی بلده و نه اون فارسی ! و فضا سازی متفاوتی ازبوشهر که نسبت به فیلمهای امروزه می بینیم و در کنارش استفاده ای به نسبت مناسب از موقعیت سیاسی روز که مذاکرات ایران با گروه 1+5 است .
اما فیلم که تا وسطاش خوب و بامزه پیش می ره یواش یواش می افته تو دست انداز و از شروع یک چهارم پایانی فیلم ، می افته به وقت تلف کردن و کش اومدن و گذاشتن جملات گنده گنده تو دهن کودک دبستانی ماهیگیر ما و سانتی مانتالیسمش شدیدا می زنه بالا در حالی که من تماشاگر ما به ازایی در قبالش ندیدم و نمی دونم این موج احساسات آخر فیلم که بازیگرها نشون میدن اصلا برای چیه واقعا ؟!
اما مجموعا دیدن این فیلم رو برای کسایی که می خوان یه فیلم به نسبت متفاوت با جریان امروز سینمای ایران ببینن ، توصیه می کنم ، مخصوصا تماشای بازی اون بچه بوشهری و بامزه حرف زدن اون بچه روس رو .
....
کامنت برگزیده
سهیل گفته : اون حرفها که تو دهن بچه بود نه این که خوانده بود
فقط اسم ها رو شنیده بود
و گنده پرانی می کرد
نشان به آن نشان که سر مدرسه به معلم هایش فهماند
که روسی بلد است!!!
و نامه تنهایی اش
دیگر برخواسته از عشق و دستی بود که خود انقلابی در آدم ایجاد می کند.
بچه های ما هر چند وقت گیر می دن به یه کارتون ، این روزا گیر دادن به رنگو . ینی هر وقت می بینم تی وی روشنه و اینا نشستن پاش حتما دارن رنگو رو می بینن . از خدا پنهون نیست از شمام پنهون نباشه منم لایی می کشم و چند صحنه حتما می بینم و بعد می رم دنبال کار و زندگیم .
برای اون تعداد معدودی که این کارتون رو ندیدن باید عرض کنم که فیلم داستان زندگی یک مارمولکه که بهطور اتفاقی از یک اتومبیل به درون صحرایی خشک و بیآب و علف پرت میشه و بعد از سرگردونی توی بیابون به شهر کوچکی میرسه که مردم آن که کلکسیونی از جونورهای جورواجور از سوسمار و موش و جغد و غیره هستند در خشکی و بی آبی به سر میبرند. رنگو با داستانهای خیالی ای که برای مردم شهر تعریف میکنه و نیز کشته شدن اتفاقی یک عقاب بهدست او، به کلانتر و منجی شهر تبدیل میشه و . . .
کارتون پر ازارجاعات بامزه به سینمای وسترن و غرب وحشیه و کسایی که اون نوع سینما رو دوست داشتند حتما بدونن که شیفته این کارتون خواهند شد .در پایان نیز باید تشکر ویژه کنم از تیم دوبله مهرداد رئیسی و گوینده نقش رنگوی مارمولک و شهردار لاک پشت که با صدای با نفوذش به این کاراکترها شخصیت ویژه ای بخشیدند .
ما رفتیم .
.....
کامنت برگزیده
آقای خونه گفته : نه تنها این کارتون، که واقعاً تو صنعت انیمیشن به جایگاهی رسیدن که به راحتی با سینمای زنده رقابت میکنن و پیشی هم میگیرن. صدای اصلی جانی دپ روی رنگو هم شنیدنیه.
چند شب قبل که فیلم کن – تیکی (Kon – Tiki) ،محصول 2012 ، رو گذاشتیم و دیدیم ، فیلمی که کاندیدای اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان هم بود چیزی به ذهنم رسید که بد نیست به شماها هم بگم .
حقیقتا ساختار فیلم من رو خیلی جذب نکرد . شاید به خاطر این که به نظرم اون داستان ظرفیت 118دقیقه رو نداشت . شاید اگه در 90دقیقه جمعش می کرد فیلم خاص تر و جذاب تری هم می شد . البته صحنه های قشنگ و چشم نواز از اقیانوس توش کم نیست و حقیقتا تلاش اون گروه برای عبور از اقیانوس و رسیدن به خشکی فقط با یه کلک ابتدایی قابل توجه هم هست .
کن تیکی داستان واقعی یه گروه نروژی است که برای اثبات یه نظریه به جامعه آن روز دنیا که با کلکهای ابتدایی بود که اهالی پرو با طی 3500کیلومتر به جزایری در اقیانوس آرام مهاجرت کردند خودشون اون کلک رو می سازندو راهی اقیانوس می شوند .
حالا نکته ای که من می خوام به شما بگم چیه ؟ این هست که آدم وقتی می بینه این اروپایی ها و اعقابشون ،آمریکایی ها ، الان آقای دنیا هستند بی خود و بی جهت نبوده . یارو نروژیه خونه زندگیش رو ول کرده خودش رو تو مهلکه انداخته که بتونه نظریه اش رو اثبات کنه ( حالا اثبات این نظریه چه فایده ای برای این بابا داشته رو من نمی دونم ) . این اروپایی ها همشون همین طوری بودند ،تلاش گر و پیگیر.
همین کشف قاره آمریکا به دست اینها مگه جز با همت و اراده به دست اومده ؟ می خوام بگم که اگه این ها موفق اند چون اجدادشون پوستشون کنده شده تا همه دنیا رو زیر سلطه خودشون در بیارن . با خوردن و خوابیدن نبوده که نبوده .
تو این صدها سالی که ما در غفلت و تعصبات کور زندگی کردیم امثال همین نروژیه کارها کرده اند کارستان .
....
کامنت برگزیده
آقای خونه گفته : حرف شما در مورد اراده و ... درست ولی فرض کن شما خودت همین فردا تصمیم
بگیری کل ایران رو پیاده طی کنی. حالا به هر هدفی. کی ازت حمایت میکنه؟
مسائل مالی خانوادهت چی میشه؟ اصلاً چه نهاد حمایتی هست؟
یکی از دوستان
که تو فنلانده از طرف محل کارش تشویق شده بره تو دو ماراتن شرکت کنه و
لباسی بپوشه که روش آرم "محافظت از حیوانات بیخانمان در خطر انقراض" هست.
یعنی اسپانسرش شدن. بره دو هفته تمرین کنه و بعدشم بدوه و این مدت ماموریت
محسوب بشه و ...
اینکه ما تنبل شدیم و فرهنگش نیست و ... درست. خودم
قبول دارم. ولی نمیشه توقع داشت یهو همه متحول بشیم. مثل این میمونه که شما
بچهتو به امان خدا رها کنی و بعدش که نرفت درس نخوند بگی عجب بچهی ..
هست. شما میبریش مدرسه، هزینههاشو تقبل میکنی، حالا اون یا مستعد از آب
درمیاد و خودشم تلاش میکنه و به مدارج بالا میرسه؛ یا اینکه نصفه کاره ول
میکنه که دیگه واقعاً خودش مقصره.
خدایی کی تو ایران از چنین کاری
حمایت میکنه؟ یه خانم میره با هزار مصیبت و مسخرهبازی رکورد شنا تو آب
آزاد رو میشکنه بعدش میگن چون لباست مورد تأئید ما نبوده رکوردت ثبت نمیشه.
تلاش و پیگیری رو از اون بندهخدا بپرس.
زیاد اهل دیدن فیلمای ترسناک نیستم . فیلمای اسلشری یا همون خون و دل و روده و مغز پاشیده شده روی دیوار و شکنجه دادن های مازوخیسمی که اصلا و ابدا . البته شده که جایی بوده و تماشایی هم کرده ام ولی این که دنبالش باشم و برم بخرم و تماشا کنم ، نه . شاید استثنای اون قسمت اول اره بود و بس . بیشتر درام ببین هستم تا ژانرهای دیگه.
اما چند هفته ایه که شدیدا حس می کنم فیلم ترسناک خونم پایین اومده و بدجوری نیازمند اینم که یه همچین فیلمی ببینم و حسابی دلهره بگیرتم و بترسم! خب من دنبال فیلم ترسناک و به معنی واقعی دلهره آور بودم و از اسلشری هم گریزون که بهم پیشنهاد شد فیلم احضار The Conjuring محصول2013رو بگیرم و ببینم . مام تهیه اش کردیم و شب که شد و بچه ها رو خوابوندیم با باران خانوم نشستیم به تماشا .
توی ژانر دلهره واقعا کار خوبی بود و از عنصر ناآگاهی مای بیننده خوب بهره می برد و این بیشتر به آدم دلهره می ده تا این که بدونی با چه هیولایی در ارتباطی .( ناآگاهی توانایست؟! )ما راستش کمی تا قسمتی جاهاییش خوف هم کردیم . بماند که باران خانوم به مناسبت جیغهای کوتاهی هم عنایت می فرمودن . خلاصه داستانی که توی سایتای سینمایی نوشته شده اینه : دو متخصص مشهور امور ماوراءالطبیعه برای کمک به خانواده ای که در یک خانه روستایی قربانی روح های موجود در خانه شده اند می روند و ....
منم بیشتر از این نمی گم که اگه طالب شدین تماشا کنین داستان لو نره .
تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی یکی از مشهورترین و باارزشترین نقاشیهای جهان که بر خلاف بسیاری از نقاشیها قابل مالکیت شخصی نیست .این نقاشی سراسر یک دیوار تالار مستطیل شکلی را می پوشاند که سالن غذاخوری صومعه سانتا ماریا در میلان ایتالیاست .
وقتی سالها قبل ، رمان راز داوینچی دن براون رو با ترجمه حسین شهرابی خوندم ، به شدت تحت تاثیر فضای کتاب قرار گرفتم . نویسنده با دقت مثال زدنی ای جزئیاتی جدید از چیزهای کهن که باور بهشون جزء مقدسات مسیحیته رو مطرح کرده بود که برای من اونموقع واقعا تازه بود . مثل این که مثلا در تابلوی شام آخر داوینچی کسی که کنار عیسی نشسته زن عیسی مریم مجدلیه است نه یکی از حواریون و عیسی صاحب فرزند بود و این که کلیسا به طور عامدانه این حقیقت رو مخفی کرده بوده چون زنها در اون عصر نباید دارای شان و مقامی می بودند و مسیح پسر خدا نبود و یه انسان عادی بود و . . . همه این مطالب رو در قالب رمانی کارآگاهی و پر رمز و راز بیان می کرد . داستان درپاریس و موزه لوور و لندن و کلیساهای تاریخیش می گذشت .
چندی بعد هالییود برگردان سینماییش رو با بازی تام هنکس و ژان رنو ساخت و اتفاقا فروش خوبی هم کرد ولی من دوست نداشتم ببینم از فکر این که شاید فیلم به خوبی کتاب در نیومده باشه و بنابر این هم ندیدمش .
اما چند روز قبل دی وی دی این فیلم به دستم رسید و این دفعه تصمیم گرفتم ببینم و چه کار خوبی هم کردم . اولا این که مدت زیادی از داستان خوندن گذشته بود و جزئیات به یادم نبود و برام از این بابت نو و تازه حساب می شد و ثانیا این که وقتی کتاب رو می خوندم چقدر حس می کردم که داستان یه دستان تصویریه . اعم از نقاشی ها و مجسمه هاو کلیساها و نمادهایی که در سر تا سر داستان بهش اشاره می شه . خب فیلم ران هوارد به این عطش تصویری ما جواب بسیار خوبی میده .
فیلم ما رو به یه تور کامل توی موزه لوور و شهر پاریس و لندن و جاهای تاریخی می بره . روی تابلوی شام آخر تحلیل تصویری خوبی می ذاره و کلا من یکی که از دیدن این فیلم لذت زیادی بردم . این فیلم رو مخصوصا به کسایی که به نوعی دغدغه های مذهبی دارند توصیه می کنم . البته به خاطر تصاویر زیبایی که داره اگه بتونین نسخه با کیفیت رو تماشا کنین لذتتون دو چندان میشه .
پنجشنبه و جمعه خوبی داشته باشین .
....
کامنت برگزیده
حافظ کوزه شکسته گفته :
و
سال پیش بطور اتفاقی کتاب"نماد گمشده" دن برون رو خریدم. با صفحه صفحه ش
زندگی کردم! نزدیک هزار صفحه ست. پاورقی ش توضیحات خوبی داشت. منم یادداشت برمی
داشتم و توی نت در موردش بیشتر تحقیق می کردم! و بعضی موارد رو توی کتاب های نماد
شناسی پیدا می کردم!
آقا
دو هفته نگذشته یه پا نماد شناس شده بودم!! "رمز داوینچی" از 84 فکر
کنم، ممنوع الچاپ شد.هیچ جای بابل می رفتم نداشتن! Pdf رو خوندم.اما لطف کتاب رو نداشت! یه مدت
بیخیالش شدم.pdf
"فرشته گان و شیاطین" رو خوندم. کتابش رو نتونستم پیدا کنم. بعدش قلعه
دیجیتال، بعدش "حقیقت یخی"،...
خلاصه
همه کتاب هاش رو خوندم اما هیچ کدوم مثل نماد گمشده نبود!
بالاخره
یه بنده خدایی برام پیدا کرد و فتوکپی شده ی رمز داوینچی رو اورد. راستی من تا مدن
ها فکر می کردم اسم نویسنده"دِن بــِراوُن" هست!!!
و
اما فیلمش. اول"فرشتگان و شیاطین" رو دیدم. تقریباً مشابه کتاب بود. در
کل قشنگ بود. دوستم"رمز داوینچی" رو با کیفیت fhd داشت. رفتم خونه شون و دیدم. بسیار قشنگ
بود. اما خب، شاید دو سوم کتاب به تصویر کشیده شده بود. کلیات همون بود، اما جزئیات در فضای فیلم یا
توضیح بعضی موارد که به تصویر می کشه، کمه! در کل خیلی خوب بود.
یکی
از ارزو هام اینه که بتونم"مرد ویتریونر" و "شام آخر" رو خودم
بکشم!
ن
براون زیر پوستی اعتقادات افراطی مسیحیت رو زیر سوال می بره! کلیسا،حرفاشو تایید نکرده اما برای تکذیبش سند
قابل قبولی رو نکرده. در این چند کتابش که رابرت لنگدان نماد شناس به دنبال حل
معما هست، افکار خواننده رو قلقلک می ده!آخر ماجرا نظر خودش رو می گه اما تصمیم
نهایی رو به عهده ی مخاطب می ذاره. این مطلب برای من که از آموزه های مسیحیت چیز
زیادی نمی دونم توی فیلم و کتاب"فرشتگان و شیاطین" قابل لمس بود.
در
مورد تصویر شام آخر، مورد جالبی بودش برام، اونم اینکه توی این تصویر "یک دست
زیادی" کشیده شده!
توصیه می کنم حتماً کتابش رو بخونید.