دیروز مراسم ختم و بزرگداشت مقام توران جان بود . دیدم سایت کتابک بعضی از گفته های ایشون رو نوشته . خوندنش خیلی عالیه:
تبدیل کار تربیتی به عشق، به فضای محبت و احترام. فضایی که کودکان با عشق بزرگ شوند، رشد کنند، توانایی های شان شکوفا شود و بیش از هر چیز احساس امنیت کنند.
برداشتن رقابت به هر شکل از محیط تربیتی. رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب میکند. برتر، بهتر، ترها و ترینها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد.
جایگزین کردن مشارکت در همهی کارها و در همهی سطوح. در خانواده، در مهد کودک، در جامعهی کوچک، در جامعهی بزرگ. لذت کار دستهجمعی سازنده است، توان و اعتماد، دوستی و محبت به وجود میآورد.
پرهیز از هرگونه داوری دربارهی کودکانِ درحال رشد. ضعف و پیشرفت، خوب و متوسط برای کودکان مفهومی ندارد، برای آنها پرونده نسازیم. در تعامل مداوم، امکانات رشد را فراهم کنیم.
پرهیز از دامهای تکنولوژی و تبلیغات. فناوری تجارتی سودآور شده است و دامی تازه برای مصرفگرایی از راه تبلیغات است. گاه احساسِ آقایی تکنولوژی بر انسان را داریم. انسانی که هوش، ذکاوت، اندیشه و تواناییهای خود را در اختیار هدفهای مجازی میگذارد.
پرهیز از گذاشتن بار سنگین بر دوش کودکان. کار ما ایجاد فرصتها و آزاد گذاشتن کودکان است. پیش افتادن و عقب ماندنی مطرح نیست. آموزش زبان و فناوریهای الکترونیکی دیر نمیشوند. یاد گرفتن چند عبارت یا زدن چند دکمه، آموزش نیست، نوعی فشار بیهوده و گاه بسیار گمراه کننده است.
رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت. طبیعت با انسان صادق است. هر لحظهی آن اکتشافی است نو. در طبیعت با دنیای خلقت، تنوع بیپایان و شگفتیهای باورنکردنی آن روبهرو هستیم. شناختن طبیعت و حفظ آن، شوق انگیز، بلکه لازم و حیاتی است.
منبع : کتابک
خانم شیوا پورنگ نویسنده و منتقد ادبی که تا کنون دو رمان چاپ شده دارد به نام های من جر می زنم و شووآ ، داستان کتاب من رو خونده و دوستش داشته و خیلی خیلی لطف کرده و وقت گذاشته و نظرش رو برام نوشته و فرستاده . ازش واقعا ممنونم .
بیشک زندگی یک سفر است و بالطبع سفری شیرین خواهد بود که همسفری همراه و همدل داشته باشی. شروع رمان با یک سفر شروع میشود و یک همدلی اتفاق میافتد اما شاید بین ِدو دلی که نباید به هم نزدیک میشدند و رمان با یک سفر به پایان میرسد سفری که در آن شاید لاله همدل ِواقعی و همسفر راستین ِزندگی خود را پیدا کند.
چند روز قبل که رفته بودم شهرکتاب پونک برای دیدن یوسف علیخانی عزیز نشر آموت که دو کتاب آخرش، "من پیش از تو" و "من پس از تو" که هردو ترجمه مریم مفتاحی اند و نوشته جوجو مویز روزنامه نگار و نویسنده رمان انگلیسی ، خیلی خوب دارند فروش می روند و جزء 10 کتاب پرفروش هر هفته هستند و جشن امضا کتاب گذاشته بودند ، دیدم که به به ! کتاب من هم برای فروش به قفسه کتابفروشی در قسمت رمانهای ایرانی اضافه شده و بی رودربایستی بگم که حس خوب و باحالی بود .
از راست : خودم ، مریم مفتاحی ، یوسف علیخانی
روند چاپ و نشر کتاب خیلی طولانی بود و بالای 3 سال طول کشید به طوری که یه جاهایی خسته می شدم و دلم می خواست ولش کنم ولی خب شکر خدا بی خیالش نشدم و امروز کتاب من هم داره در کنار بقیه کتابای خوب و بد فروش میره !
البته امیدوارم که همون جور که خودم رمان رو دوست دارم و فکر میکنم داستان عاشقانه روون و خوبیه بقیه هم همین نظر رو داشته باشند .
رفقای خوب من مشتریان کافه رگبار
امروز توی همه شبکه های اجتماعی ای که عضو بودم این عکس و معرفی رمان رو گذاشتم ولی این جا که می خواستم بذارم واقعا یه حس و حال نوستالژیک دیگه ای داشتم . شاید بتونم بگم که دلیل چاپ شدن رمان من نظرات دوستانی بود که خواننده این وبلاگ بودند و تشویقم کردن که حتما دنبال چاپش باشم که من داشتم چندسال قبل همین جوری توی نت و وبلاگم منتشرش میکردم .
با این که این روزها کمتر کسی به وبلاگ سر می زنه ولی من باز هم به این جا تعلق خاطر دیگه ای دارم و یادآور دوستای خوب و قدیمی منه .
اگه رمان رو بخونید و به دوستانتون هم معرفیش کنید خوشحالم می کنید .
رخصت
دیروز مطالعه کتاب "ده روز با داعش ، از درون دولت اسلامی" نوشته خبرنگار کارکشته و شجاع آلمانی ،یورگن تودنهوفر رو تموم کردم . برای مایی که چندین ساله که اسم داعش رو می شنویم و شرح جنایاتشون رو می خونیم و فیلمهایی از سلاخی ها و آدم کشی هاشون رو می بینیم . برده داری و بازگشت به 13 قرن قبل رو می بینیم ، اطلاعات زیادی در دسترس نیست که بفهمیم اون جا واقعا چه خبره ؟ چطور اون ها با نفراتی اندک(200نفر) می تونن یه لشکر 20هزار نفری رو شکست بدن و موصل 2 میلیون نفری رو تصاحب کنن !؟ چطوره که این قدر داوطلب خارجی دارن، عمدتا از اروپا؟ اصلاً توی جاهایی که تصرفشون کردن چه خبره؟
اینا چیزاییه که من نوعی هیچ خبر ندارم . یکی به این خاطر که ورود و خروج به قلمرو داعش به راحتی ممکن نیست و دیگه این که حکومت ماهم چندان اطلاعاتی از درون اون ها به ما نمی ده . برای همین خوندن این کتاب با عنوان جذابش برای من خیلی مهم بود .
درباره کتاب معرفی خوبی شده که لینکش رو براتون این جا می ذارم که بخونیدش . اما چیزی که تو جای جای این کتاب میشه دید و وحشت کرد ،عقاید قرون وسطایی اعضای صادق و مخلص این گروهه که هیچ دین و مذهب و فرقه و عقیده ای رو محترم نمی شمارن و تنها راه مقابله رو کشتار و کشتار و کشتار دیگر عقاید می دونن!!
مثلاً عقیده دارن شیعیان به کل مرتدند و باید تمام اونها رو از دم تیغ گذروند و در مقابل تعجب خبرنگار آلمانی که تعداد شیعیان جهان رو 150میلیون نفر ذکر میکنه میگویند که تعداشون اصلاً مهم نیست !
و چیز ترسناکی که در این گروه مشاهده میشه اینه که اینها در این عقاید دیوانه وارشون تنها نیستند و طرفدارانی نه اندک در اقصا نقاط دنیا دارن ،حتی در ایران خودمون .
برای پیوستن به کانال تلکرامی کافه رگبار روی این لینک کلیک نمایید .