توی ایران، گرفتن وام برای افراد عادی یه چیزیِ در حد شکوندن شاخ غول و زیر دوخم گیری از حضرت فیل . یعنی عمده بانکها به شما میگن که اعتبار فعلاً نداریم و برو بعداً بیا و اینها و وقتی که لفظی به شما میگن که الان می تونیم بهتون فلان مبلغ ناچیز رو بدیم تازه داستان کاغذ بازی های طول و درازشون شروع می شه که باید بری و توی این اداره و اون اداره بدوی و کارمندها هم درست بهت توضیح نمیدن که کی باید چه کاری رو انجام بدی و یهویی می بینی که به خاطر ناآگاهی تو از روال کاری، یک ماه ناقابل از کارت عقب می افتی . چیزی که اون کارمند محترم خیلی راحت می تونست قبلش تو دو تا جمله بهت بگه .
دیروز بعد از یک ماه دوندگی ، همه مدارک رو بردم دادم بانک به این امید که پرونده به جریان بیافته دیدم دو تا نامه دادن بهم که باید بری از شهرداری و مترو هم استعلام بیاری که ملک شما تو طرح اونا نباشه . بهش میگم خب آقای عزیز نمیشد این نامه ها رو زودتر میدادی ؟ الان تا اونام جواب بدن بازم زمانم تلف میشه که . من نیاز نداشتم که نمی اومدم وام بگیرم .
لبخندی می زنه که عب نداره برو زودتر بگیر و بیار . خب منم که نمی تونم چیزی بگم که کارم پیششون خراب نشه و باهام لج نشن. مجبورم توی خودم فقط حرص بخورم و نامه به بغل از در بانک بزنم بیرون .
دیروز مستند خوب "مادر کشی" سوهانی را دیدم و واقعا متاسف شدم . حقایقی در این جا درباره این که چگونه ما ایرانیان طی این 50-40 سال اخیر تیشه به ریشه خود زده ایم و بی رحمانه ایران را خشکانده ایم و چگونه عین خیالمان هم نیست بیان می کرد که برای من بالشخصه نکات جدیدی نداشت ولی این که در قالب نمایشی خوبی همراه با تصاویر تکان دهنده ای اجرا شده بود بسیار تاثیرگذار حتی برای من بود و این که نشان می داد چه سومدیریت وحشتناکی بر ارکان این مملکت حاکم است و حاکمان از تدبیر برای ضروری ترین امور زندگی ما عاجزند .
چند نکته از این مستند : میزان ضایعات کشاورزی 6 برابر حد مجاز است .میزان سرمایهگذاری دولت در بخش کشاورزی در میان 187 کشور در حال بررسی در مکان 171 قرار دارد .3 میلیارد دلار درآمد پستهکاری با هزینه 8 میلیارد دلار آب به دست آمده و ...
من به هر کسی که در این مملکت زندگی می کند دیدن این مستند را توصیه می کنم . این هم لینکش . این لینک هم جلسه بررسی این مستند و اطلاعات خوبی درباره وضع وخیم آبی کشور .
رابطه ملت و دولت در ایران یه رابطه یه طرفه است . دولت به ملت تا می تونه زور میاره و اذیتش می کنه و دست ملت هم برای احقاق حقش به جایی بند نیست .
اگه دولت از من طلب داشته باشه و من سر وقتش بهش پولش رو ندم ، بهره و نزول پولش رو به روز حساب می کنه و با ابزارهای قهریه ای که داره به زور می گیره ولی اگه من از دولت طلب داشته باشم و بهم سر وقت پرداخت نکنه ، عین خیالش نیست و فقط می گه صبر کن و یه ریال هم جریمه تاخیر پرداخت نمی کنه و منم نمی تونم کاری کنم .
همون طور که می دونین خانوم همسر دفتر بیمه داره . چند سال قبل برای حدود یک سال کارمندی رو استخدام کرد که بعد از یک سال خانوم کارمند خودش ترک کار کرد و برای استفاده از بیمه بیکاری ، به تامین اجتماعی هم اعلام کرد که من فعلا بیکارم .
اداره فخیمه دارایی چند وقت قبل پیغام داد که شما برای کارمندی که داشتی باید مالیات بدی اونم برای 4سال !! وقتی خانوم همسر معترض شده که من یه سال بیشتر کارمند نداشتم و مدارک تامین اجتماعیش هم موجوده و وقتی برده نشون داده گفتن خب باشه ولی چون نگفته بودی که کارمند نداری باید جریمه بدی و واقعا هم ازش گرفتند اون مبلغ رو!!
یعنی تصور کنین که من به شما پیغام بدم که 1میلیون به من بدهکاری و شما بیاین و به من ثابت کنین که نه من اشتباه می کردم و بدهی ای موجود نیست و بعد من بگم اوکی حالا که این طوره چون نگفته بودی که بدهکار نیستی پس 300هزار تومن جریمه اش رو باید بدی !!
خداییش داریم کجا زندگی می کنیم ؟!!
وقتی توی آبان سال قبل ظفرمندانه توی همین وبلاگ بهتون خبر دادم که بر اثر صبر نوبت ظفر آید و رمان برگهای سبز بید، بالاخره بعد از ماراتن سخت و طاقت فرسای یافت ناشر خوب و رسیدن نوبت به کتاب ، به صفحه بندی و ارشاد رسید ، اصلا فکرش رو هم نمی کردم که به نمایشگاه کتاب امسال نرسه و بعد از 6ماه آزگار هنوز هم توی اداره فخیمه بررسی کتاب وزارت ارشاد مونده باشه معطل و نه میگن که تاییده و نه این که رده و خلاصه موندیم بین زمین و هوا .
دستشون شدیدا درد نکنه !
دیگه داشتم بر می گشتم و خسته بودم . بعد از مدتهای خیلی طولانی جدی تر از قبل رفته بودم کوه و تا شیرپلا خودم رو بالا کشونده بودم . صبونه ای خورده بودم و داشتم آروم آروم پایین می اومدم . از شیرپلا تا دو راهی اوسون خیلی شلوغ نبود و توی گوشم هندزفری رو کرده بودم و از سلن دیون گوش می دادم .
چشمم خورد به چندتا بطری خالی که یه گوشه افتاده بود . خم شدم برشون داشتم . کار آدمایی بود که همه جا رو آشغالدونی می دونن . به جایی که آشغالا رو برداشته بودم نگاه کردم . تمیز و خوب شده بود . خوشم اومد . از کوله ام یه کیسه بیرون کشیدم و شروع کردم همین جور که پایین می اومد هر آشغالی که سر راهم می دیدم جمع کردن .
تا بالاتر بودم و خلوت تر بود ، هر آشغال کوچیکی رو هم بر می داشتم که اصلا آشغالی توی مسیر نمونه مثل پوست آبنبات و پاکت سیگار. اما همین جور که می اومدم پایین تر و جمعیت بیشتر و شلوغ تر می شد . مقدار آشغال ها هم زیاد و زیادتر می شد! و آخری ها دیگه فقط آشغالای گنده مثل بطری های بزرگ نوشابه و آب معدنی رو جمع می کردم تا کیسه ام پر پر شد و رسیدم پایین و گذاشتمش توی سطل آشغال خیابون.
بعد با خودم این فکر رو کردم که گرفتاری ها و مشکلات هم همینه . وقتی کم اند آدم به فکر چیزای ساده و جزئی هم هست ولی وقتی مشکل رو مشکل میاد آدمی خیلی همت کنه بتونه اون گنده ها رو رفع و رجوع کنه . تعریضی بود به گرفتاری های اکنون این مملکت .