باران به یه مهمونی زنونه ای رفته و من بودم و دوتا پسرا که دانیال رو زودتر شام دادم و خوابوندم و کمی با بنیامین درس کار کردم و اونم دیگه خسته شد و خوابید . تو خلوتی و سکوت خونه از اتفاق اومدم سروقت وبلاگ و آرشیو چندماه رو خوندم و خداییش خودم خوشم اومد که جای خوبی دارم که می تونم یه وقتا مراجعه کنم و ببینم اون موقع چی ها نوشتم و گفتم و دلم برای کافه سوخت کلا .
همش تقصیر این پیام رسانای وایبر به بعد تا تلگرامه البته فیس بوک و اینستاگرام هم کم تقصیر نداشتند ها . اما خداییش هیچ کدوم یه جای شخصی و خوب مثل این جا نیستند . هر چی هم اون جا بنویسی میره گم و گور میشه و نیست و نابود می گردد !
اما می ترسم که هرچی هم ما تلاش کنیم که وبلاگ و امثالهم رو نگهداریم بازم نشه و بشه حکایت نوارکاست که امروزه نه شما می تونی خودش رو بخری نه دستگاهی که پخشش کنه دیگه گیر نمیاد چندان .
این پست فقط جهت قدردانی از خدمات وبلاگ کافه رگبار به بنده نوشته شده و ارزش خاص دیگری ندارد !!
مهدی فخیم زاده، فیلم مسافران مهتاب رو سال 66 ساخت که توی سینماها به نمایش دراومد اما گل نکرد و چندان دیده نشد .فیلم درباره دو برادر روستاییه که میان شهر برای کار در حالی که برادر کوچیکتر که اسمش تو فیلم نمکی بود و نقشش رو خود فخیم زاده بازی می کرد نقش شیرینی داشت و تیکه کلام می خوای اذیت کنیش بعد از نمایش تلویزیونیش مدتها ورد کلام شده بود. سال 72 ( 6سال بعد) فخیم زاده فیلم تاواریش رو در ارمنستان می سازه که درباره توده ای بود که به شوروی میره ولی بهش مظنون میشن و می فرستنش سیبری و ..... توی همون موقع تلویزیون، مسافران مهتاب رو نمایش میده و نمکی و تیکه کلامش معروفیت ملی پیدا می کنن ولی فخیم زاده که برای ساخت فیلم ارمنستان بوده خبری از این ماجراها پیدا نمی کنه تا بر می گرده انران و از توی مرزبنانی هرکی میدیدتش با خنده بهش میگه می خوای اذیت کنی تا توی تهران !! و تازه می فهمه موضوع چیه ! و خودش تعریف میکنه که نحوه به نمایش در اومدن یه اثر چقدر می تونه تو موفقیتش موثر باشه.
حالا شده عین داستان این صدف طاهریان بازیگر سینمای 27ساله . من شخصا نه فیلمی ازش دیده بودم و نه اسمی ازش شنیده بودم ولی ظاهرا از موقعی که از ایران میره و توی اینستاگرامش عکسای بی حجابش که بعضیهاش ظاهرا مربوط به مدلینگ هم هست می ذاره اصلا معروف شده و شما یه سرچ ساده کنی می بینی که چقده دارن راجع بهش حرف می زنن و درباره موافقت و مخالفت با کارش داره بحث میشه .در حالی که قبلا شاید نهایتا 3 صفحه گوگل دربارش صحبت کرده بود الان این تعداد رسیده به 26 صفحه !
مطلب همینه . متوجه شدم که صدف طاهریان چهره و استایل بسیار زیبا و شیکی داره ولی این زیبایی وقتی معلوم شد که خودش رو خوب و با یه حرکت جنجالی به نمایش گذاشت .حالا این که می خواد چه کنه منبعد، خبر ندارم و این که موفق میشه یا نه ولی چیز اصلی ای که می خواستم با خاطره فخیم زاده و حرکت طاهریان بگم اینه که همه ما هم همینیم . خیلی اوقات خوبی ای ، حسنی داریم ولی درست نمایش داده نمیشه و هنر می خواد که بتونی خوب خودت رو جلوه بدی.
داشتم از پله های مترو بالا می اومدم که یهو مهرداد رو به شکلی کاملا تصادفی دیدم که اونم داشت از پله ها بالا می رفت ، 4 تا پله بالاتر از من . صداش زدم و برگشت و دست دادیم و حال واحوال کردیم و اونم تعجب کرد که هم رو این جا دیدیم . البته این ابستگاه همیشگی من بود ولی تا حالا اون رو این طرفا ندیده بودم که بهم گفت برای دخترش تبلتی خریده بوده که خراب هست و می خواد ببره پیش فروشنده و ببینه باید چه کنه و طبق معمول همیشه کمی غر زدیم که چه وضعیه این مملکت و از این واگویه های همیشگی .
ازم پرسید که اوضاع کار تو چطوره؟ که می خواست بگم که افتضاحه و روز به روز میاد و میره و کاری نیست انجام بدم و درآمدم کفاف خرجم رو نمی ده که یهو خود به خود استپ کردم و گفتم ای .. بد نیست ... در حال گذروندن تجربه جدید و سنگینی هستم .
این جمله رو مدیون گفتگوی چند روز پیش تو گروهی بودم که یکی از دوستان گفت من الان تو بدترین شرایط هستم ولی هستم این جا و دوست خوب دیگه ای گفت به جاش از کلمه تجربه جدید استفاده کن که بهتره و بار منفی هم نداره . دیدم راست میگه و جایی هم خونده بودم که اثر کلام منفی روی خود انسان چند برابر اثر مثبت کلامه .
زندگی منشوریست در حرکت دوار . نمی دونم این رو توی تیتراژ کدوم سریال می گفت قدیما ؟ اون موقع معنیش رو نمی فهمیدم . نوجوونی بودم در سنین 14 یا 15 و فقط از تن صدای گوینده و کلمات منشور و دوار خوشم می اومد و تونالیته ای که این کلمات با هم می ساختن .
خیلی طول کشید که بتونم یه کمی بفهمم که منشور نور رو می گیره و رنگهای زیادی می ده بیرون و وقتی هم می چرخه هرآن یه رنگی ازش ساطع میشه و این که زندگی همیشه به یه حال و روز باقی نمی مونه و این که فهمیدن این موضوع چقدر سخته.
خیلی فاصله افتاد بین پست قبلی و این پست و دلیلش؟ خیلی دلیل اولا این که سرم یهویی این قده شلوغ کار و درس میشد که وقت نشستن و نوشتن نداشتم .دوم این که لوله کف خونه ترکید و سقف پایینی ها رو خیس کرد و یه هفته است داریم لوله کشی مجدد می کنیم و تو خاک غوطه می خوریم و سوم این که سرما خورده بودم و ....
آقا این لوله کشی بد مصیبتیه ، بد ، مخصوصا که جای دیگه ای نتونی بری و باید توی همون خاک و خل زندگی کنی .خدا نصیب هیچ کس نکنه الهی ! ماشالله سازنده های ساختمون هم همه با وجدان و از بهترین مصالح استفاده می کنن و بعد چند سال همه چیزایی که کار گذاشتن شروع میشه به خرابی و گرفتاری . اصلا ساختمون سازی استاندارد داره ؟ کسی می دونه ؟