کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بازی وبلاگی : معرفی 3 وبلاگ

رفقا نظرتون چیه که این آخر سالی که الان تو آخرین ماهش هم هستیم یه بازی ای بکنیم که کمی به وبلاگستان رونق بده؟ اون بازی ، معرفی 3تا وبلاگ خوبیه که امسال (همین سال 92) باهاشون آشنا شدین و می خونینشون به بقیه است .


قانون این بازی اینه که اولا این عدد 3 بالا رو توی وبلاگتون مخصوص پستتون بذارین ثانیا هم این وبلاگها باید فعال باشند و هنوز هم هر چند وقت یه بار ( مثلا هر روز یا هر چند روز یه بار ) مطلب بنویسن و فرهنگ نوشتاری رو غنی کنن ، یعنی وبلاگهایی که خوب بودند ولی دیگه به روز نمیشن نباید معرفی بشن .ثالثا وقتی اسم وبلاگ رو بردین حداقل دو خط درباره اش توضیح بنویسین که کسی که با اون آشنا نیست بدونه تو چه سبکیه .رابعا وقت این بازی زیاده و تا وسطای هفته بعد هم میشه شرکت نمود .


فکر می کنم این جوری باعث می شیم که لذت خوندن وبلاگهای خوبی که می خونیمشون رو با بقیه شریک گردیم . طبیعتا همه هم به این بازی دعوتند .اگه خودتون وبلاگ دارین تو وبلاگ خودتون معرفی کنین و اگه فقط خواننده وبلاگها هستین و وبلاگی ندارین می تونین زیر همین پست کامنت بذارین که بقیه هم بخوننش .


من خودم بازی رو شروع می کنم !


1- روزنوشتهای محمدرضا شعبانعلی : من با این وبلاگ تقریبا 6 ماهه که آشنا شدم . محمدرضا تهرانیه و فارغ التحصیل دبیرستان البرز و  دانشگاه شریفه و مطالبش رو که شامل چند بخش دل نوشته ها و مطالب مدیریتیه رو با شیوایی و فن بیان خوبی روی نت می ذاره . دغدغه های اجتماعی و علمی ای که داره رو هم می تونین بخونین و چیزای خوبی یاد بگیرین .


2- من و گلدونه خانوم : فکر کنم با این وبلاگ هم 5 ماهیه که آشنا شدم . اسم نویسنده اش آقای خونه است و نیشابوریه این جوری که ازش فهمیدم یه پسر کوچولو هم به اسم محمدامین داره . تیپ نوشتاریش سلیس و روونه و ازخانواده و مسائل اجتماعی می نویسه . گوشه چشمی هم به داستان نویسی و نقد فیلم داره .


3- خاله آذر : آشنایی من با خاله آذر به حدود کمتر از یه سال قبل بر می گرده . خانوم دکتریه که تبریزیه و توی وبلاگش ماجراهای مریض هاش و همکارهاش رو به روونی می نویسه و تا بخواین ماشالله  خنده دار و بامزه . روزنوشت خارج مطب هم داره و اهل سفر و بعدش سفرنامه نوشتن و توی وبش انتشار دادن هم هست .


جواد آقای ظریف در هوملند


من از اون قسم آدمایی مثل جناب دکتر عباسی نیستم که معتقد به تئوری توطئه اند و هرچیزی و هر کاری رو ربطش می دن به نقشه از پیش تعیین شده یه گروه مجهول الهویه مثلا فراماسون که دارن برای بند بند دنیا تصمیم گیری می کنند . اما به این معتقدم که طبیعتا افرادی که توی این دنیا می خوان سری تو سرها دربیارن بر خلاف ما که همه اش نوک دماغمون رو می بینیم ، برای کارهاشون برنامه ریزی های دراز مدت می کنن و سعی می کنن با ابزارهایی که در دست دارن روی متغیرهای اطرافشون تاثیری بذارن که به نفع اونها کار بشه . یکی از این ابزارهای در دسترس مدیوم سریالهای تلویزیونیه .


ماها وقتی می خوایم چیزی رو بگیم این قده مستقیم به طرف می گیم که مخاطب اصلا فراری میشه . چه روی منبرامون چه توی فیلمها و سریالهامون . اما آمریکایی ها دقیقا عکس ما عمل می کنند و این قده سریالهاشون رو خوب و نامبر وان می دن بیرون که شما وقتی کل یه سیزین تموم میشه تازه می فهمی فلان نکته الان برات خوب و مطلوب شده یا نه برعکسش بد و نامطلوب .


اینها چیزی رو که بخوان تاثیر گذار کنن توی یه همچین سریالهایی که مخاطب عمومی هم زیاد داره منتشر می کنن .مثلا وقتی در سال 2001 ، سریال 24 رو (سریالی که پخشش 8سال به طول انجامید ) شروع کردند و یکی از شخصیت های سریال رو رئیس جمهوری سیاهپوست که آدم مثبت و خوبی هم بود نشون دادند ،این تلقی در عده ای از آمریکایی ها پیدا شده که چه اشکالی داره که آمریکا هم رئیس جمهوری سیاه داشته باشه ؟ و 8سال بعد در سال 2009 باراک اوباما اولین رئیس جمهور سیاهپوست تاریخ آمریکا شد!


مدتی پیش من سریال امروز آمریکایی ها سرزمین مادری (Homeland )رو که خیلی هم سرو صدا کرده تماشا کردم ، هر 3 تا سیزنی که پخش شده رو . می گفتند به نوعی شبیه به 24 ساخته شده و جالبه و اینها . راستش هوملند انگشت کوچیکه 24 هم در کشش داستانی نبود . البته سریال توی سیزن اولش خوب و جوندار شروع شد و نشون از سریالی قوی رو می داد اما از وسطای سیزن 2 افت کرد و اقتاد تو یه مسیر دیگه . انگار که می خواستن سفارشی رو به سرانجام برسونن . سیزن آخرش که به نوعی برای ما ایرانیا جالب بود کلا به محتوی این می پرداخت که اسرائیل نیروگاه های اتمی ایران رو بمبارون کرده و ایران هم در انتقام توی مقر سیا بمب گذاری کرده و 300نفر شهروند بی گناه مردند و حالا سازمان سیا در تلاشه که جلوی حرکت تروریستی بعدی ایران رو بگیره و . . .


                                           

راستش بعد که سریال تموم شد به نظرم رسید دارن ذهن شهروندای آمریکایی رو آماده این می کنن که اگه ما می گیم گزینه نظامی روی میزه بی دلیل نیست ، و حتی اگه روزی روزگاری واقعا ما به ایران حمله نظامی کردیم بدونین بی دلیل هم نبوده یادتون هست که اینها چه حملاتی رو علیه ما شکل داده بودن؟


جالب بازی ای هست که تو این سریال با اسم عنصر اطلاعاتی برگشته از نظام و الان همکار با سازمان سیا می شه . اسم طرف هست جوادی که یادآور اول اسم وزیرخارجه و مذاکره کننده ارشد هسته ای ، جواد ظریفه . حتی جایی اون جوادی توی آمریکا خودش رو Mr Zarin معرفی می کنه دقیقا یادآور Mr Zarif می باشه و حتی مثل ظریف هم ریش پرفسوری می ذاره و جاهایی از عینک استفاده می کنه !!

 

 

ما و بقیه


هنوز دانشمندا دقیقا نمی دونن عمر جهان چقدره ولی قدیمی ترین ستاره ای رو که چند وقت پیش رصد کردن معلوم شده عمرش هست 14میلیارد سال! عمر زمین ما هم که خیلی کمتره و یه چیزی حدود 5میلیارد سال تخمین می زنند .


حالا مقایسه اش کنین عمر این جهان هستی رو با عمر انسان که مثلا 80 سال می تونه باشه . اصلا عمر یه انسان رو بی خیال شیم که قابل حساب نیست و بریم سراغ عمر نسل بشر که 1 میلیون سال تخمین زده شده رو ببینیم . 14 میلیارد سال کجا و 1 میلیون سال کجا !


بعد افتادم به حساب کتاب و این که چه نسبتی از این جهان هستی نسل من و اجداد من پا به عرصه گذاشتند و دیدم اگه بخوایم نسبت مقایسه ای درست کنم که همه فهم باشه باید عمر جهان رو توی یه سال خودمون فشرده کنیم و بعد یه حساب ساده دیدم همه ماها درست 2 ثانیه مونده به این که سال تموم بشه به وجود اومدیم ! یعنی توی 11 ماه و 29 روز و 23 ساعت و 59 دقیقه و 57 ثانیه از این جهان هیچ اثری از ما نبوده!


          


وای که ما چقده نسبت به این جهان کوچیکیم ، خرد و حقیر و غیر قابل حساب .


اساتید


           


چندسالیه که این دو استاد شهیر سینمای ایران ،مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی فیلم های بدی می سازند  .


آخرین فیلم خوب مهرجویی درخت گلابی بود که 17سال قبل ساخت و بعد از اون چندین و چند فیلم ساخت که جز یکی دوتاش بقیه غیرقابل تحمل بودند . مهرجویی ای که در کارنامه سینمای اش اقلا 10 تا فیلم تاپ و درجه یک سینمای ایران رو به یادگار داره .


اخرین فیلم خوب کیمیایی هم ضیافت بود که 18سال قبل ساخت و بعد از اون چندین و چند فیلم ساخت که فوق العاده ضعیف و بی سر و ته بودند . کیمیایی ای که در کارنامه سینمایی اش اقلا 8تا فیلم تاپ و درجه یک سینمای ایران رو به یادگار داره .


راستش الان روی صحبتم با کسایی هست که بعد از هر فیلمی که این دو نفر می سازن بهشون بد و بیراه می گن و مسخره اشون می کنن . درسته که اینها سالهاست هرچی می سازن ضعیف است و در قواره اسم خودشون نبوده و من حتی شنیده ام فیلمهای آخرشون هم که تو جشنواره فجر امسال به نمایش اومده و کلی تبلیغات شده که کارهای نو و خوبی اند هم سست و ضعیف بوده اند. مثلا گویا متروپل کیمیایی بی سر و ته بوده و اشباح مهرجویی هم چفت و بست درست درمونی نداشته و همین طور و منتقدین و تماشاچی های این فیلمها که به هوای اسم این دو نفر پاشدند رفتند فیلم رو دیدند همون جا تو سالن سینما اساتید رو هو کردند و از خجالتشون دراومدن .


من خودم چندین بار از این وبلاگ ، از کیمیایی و مهرجویی خواستم که دیگه فیلم نسازند چون می بینم که فیلم به فیلم دارند کار ضعیفتری ارائه می دن و خب الان چندساله که دیگه فیلمهاشون رو نمی بینم . اما من سوالم از این دسته از آدما که به اینها می تازند اینه که مگه غیر از اینه که این دوتا تو این سالها دیگه نشونی از قدرت قدیمشون رو نداشتند و فیلم به فیلم بدتر ساختند؟ خب چه توقعی داشتین شماها ؟ انتظار داشتین یهو آسمون به زمین بیاد و زمین به آسمون بره و دوباره یه شاهکار دیگه مهرجویی وار و کیمیایی گونه ببینین؟ اگه برای عشق به نوستالوژی پامیشین میرین که اول فیلم ، تیتراژ کنه فیلم مسعود کیمیایی ، خب آدرس رو درست رفتین دیگه توقع بیجا چیه آخه ؟


این قده به اینها توهین نکنین . با ادبیات سخیف باهاشون حرف نزنین . حرمتشون رو نشکونین . مسخره شون نکنین .این دو کارگردان ، ستونهای سینمای ایران بودند .اونها 40سال قبل شالوده موج نوی سینمای ایران بودند و مسیر فیلمسازی رو به جایگاهی بالاتر هدایت کردند . مهرجویی گاو رو به سینمای ایران داده ، دایره مینا رو ، هامون رو ، اجاره نشین ها رو ، پری رو ، لیلا رو و کیمیایی قیصر رو به سینمای ایران داده ، گوزن ها رو ، داش آکل رو ، سرب رو و ضیافت رو . این ها فیلمهایی هستند که برای همیشه یادگار می مونند .


رفقا ، احترام استاد !


همه مثل هم


                    


همه به هم شبیهیم با یه تفاوت کوچولو  !


الان هم بچه پولدارا می رن سربازی هم بچه فقیرا .

منتها . . .


سربازی بچه پولدارا توی جاهای خوش آب و هوا می گذره ، سربازی بچه فقیرا وسط برهوت بیابون و زمهریر کوههای سرد و برف گیر.

سربازی مایه دارا می افته وسط شهر و توی اداره ها و سازمان ها ، سربازی بی مایه ها می افته تو خشک آباد ها و نقطه های صفر مرزی .

رو اون سربازا الحمدالله خال نمی افته ، این سربازای مرزی رو یا اشرار می کشن یا گروگانشون می گیرن .


این همه شباهت رو. نمیشه منکر شد