دیروز بچه ها رو برداشتیم و رفتیم باغ پرندگان تهران که ماه قبل با سرو صدا و تبلیغات فراوونی افتتاح شد . جمعیت خیلی زیادی اومده بودند و بعد از دادن هزار تومان پول پارکینگ و 4هزار تومان ورودی برای هر نفر وارد اون می شدند . راستش هر چی نگاه کردم چیزی ندیدم که باید باشه .
یعنی به جز چند قفس واقعا کوچیک که چند تا پرنده در حد کبوتر ، طوطی ، قرقاول و مرغابی توشون حبس بودند پرنده ای نبود . حتی اسم باغ هم کاملا بی مسماست . چند تا بوته و تعدادی درختچه رو نمیشه گفت باغ و پارک که ! از همین ها خیلی بهتر توی جای جای تهران هست و هم راحت تر میشه بهشون دسترسی داشت و هم واقعا اون جاها پارک و باغ هستند . هم توشون انواع پرنده هست هم قفسهای بزرگتری دارند مثلا پارک ساعی ، مثلا بوستان گفتگو ، مثلا پارک ملت.
اینا سر پرنده ها رو هم کلاه گذاشتند و با اسم این که می بریم باغ خودتون ورشون داشتند و آوردند انداختند تو اون قفسها .
اگه خواستین فیلم پذیرایی ساده رو ببینین قبلش باید بدونین که با یه فیلم به مفهوم کلاسیکش طرف نیستین . حتی داستانی رو هم قرار نیست ببینین. پس اگه قراره این فیلم به وسیله شما دیده بشه و لذت ببرین انتظار هیچ اتفاق و ابتدا و انتهایی رو نداشته باشین . فیلم از مثلا 20 تا سکانس درست شده که مانی حقیقی (کارگردان و بازیگر این فیلم ) می تونسته هر کدوم از این سکانسها رو بذاره اول یا آخر یا وسط یا هر جا که دلش بخواد و آب هم از آب تکون نخوره !
اما اگه از این وادی تونستین به سلامت عبور کنین اون وقت می تونین بازی دو نفره و پینگ پنگی باحالی از ترانه علیدوستی و مانی حقیقی و نیم دو جین نابازیگر و بازیگر دیگه ببینین و از دیدن مناظر کوهستان یخ زده و جاده های سرد و خاموش حظی ببرین .
فیلم رو ببینین ، نمی گم نبینین . چون ارزش به بار دیدن رو داره اما بدون توقع خاص داستان گویی . هر سکانس برای خودش داستان خودش رو داره . همین و والسلام .
....
کامنت برگزیده
تیراژه گفته : بعد از فیلم های معناگرا چشممون به این فیلم های بی سر و ته هنری روشن
زمستان دیدمش. فیلمی که نه پایان مشخصی داره و نه گره های روایی اش معناداراست. یک ملغمه ی آشفته که شاید صرفا بخواهد پوچی محتوایی زندگی بورژاها را به رخ بکشد و ذلیلی فقرا را
یکی دو نمونه ی عارف مسلک و پاک دامن هم آورده برائت بجوید از حکم صادر کردن در مورد یک طبقه ی خاص مثل آن صاحب قهوه خانه ای که از گرفتن پول امتناع میکند یا آن پیرمرد جاده نشین که با دیده ی ملامت به رفتارهای بازیگران اصلی نگاه میکند.
آن پلان اعصاب خرد کن قبرستان و چنازه ی فرزند خردسال آن پدر فقیر که بعد از عرش مناعت طبع به زمین فقر و فرش پول کوبیده میشود و ضجه های اغراق شده و بی دلیل مانی حقیقی هم جای خود
من اصلا از این فیلم خوشم نیامد..مد شده انگار..ساختار های بی شالوده و مبهم..پایان های به قول خودشان باز و به قول من بی معنی و چهار تا تکه پرانی ..اسمش را گذاشته اند فیلم!
گیریم که بازی بازیگرها خوب و میزانسن ها دقیق و لوکیشن بکر
اما این راهش نیست به نظر من
همه می دونن که BBC شبکه رسانه ای هست متعلق به دولت انگلستان و طبیعی طبیعی است که منافع دولت انگلیس و مالیات دهنده های انگیلسی رو در برنامه ریزی ها و اخبارش لحاظ کنه نه منافع من ایرانی رو .
اما همین BBC ناقلا توی بیان این اخبار و تحلیلهاش این قدر حرفه ای و سطح بالا عمل می کنند که بیا و ببین . جوری به بیان مواضعشون می پردازند که شمایی که هیچ پیش زمینه و ذهنیتی نسبت به اهداف این شبکه نداشته باشی فکر می کنی که با یک شبکه بی طرف مواجه شدی که داره صرفا اخبار روز رو بیان می کنه و روشون تحلیل های منطقی و منصفانه ای می ذاره . اون ها با این که در ایران خبرنگاری ندارند اون چنان از نزدیک و موشکافانه به مغز اخبار وارد می شوند که شما در رسانه های داخلی نظیرش رو نمی تونی ببینی .
دیشب که وزارت کشور اسامی اون 8 نفر نامزد مورد تاییدشون رو برای ریاست جمهوری دوره بعد اعلام کرد،BBC کل برنامه یک ساعته خبری اش رو به این موضوع اختصاص داد . با افراد مختلف مصاحبه کرد ، نظر کارشناس ها رو پرسید ، سناریوهای مختلفی رو که می تونه بعد از رد صلاحیت مشایی و رفسنجانی پیش میاد رو بررسی کرد و . . . و بخش قابل توجهی از عطش اطلاعاتی بیننده هاش رو پوشش داد .
حالا همون موقع تلویزیون جمهوری اسلامی چی کار می کرد. اون به شکل زیر نویس اسم اون 8 نفر رو می آورد و در یه برنامه 5 دقیقه ای بیوگرافی مختصر اونها رو به شکل بیانیه و تصویر ثابت نمایش داد و تمام !
اون وقت اینها می گویند که چرا مردم می روند و رسانه های معاند و متضاد و بیگانه رو تماشا می کنند . خب چی کار کنند؟ شما می تونی خبر رو نکُشی و همین جور تحلیلهای زنده و جوندار ارائه بدی ؟ خب بده . بسم الله . ما نامردیم که اون موقع بیایم و بریتیش بردکست سنتر اجنبی رو تماشا کنیم .
....
کامنت برگزیده
سایه گفته : باور کنید من نشستم اخبار 10 شب رو دیدم بعد هرچی نشستم دیدم انگار نه انگار خب اصلا انتظار دیگه ای هم نداشتم .بلافاصله رفتم سراغ ب.ی.ب.ی.س.ی. بعد که خوب گوش کردم خیالم راحت شد، پاشدم رفتم خوابیدم! یعنی دقیقا اون "عطش اطلاعاتی" که می گید واقعا درسته.
اون جوکه رو شنیدین که می گه اگه ته یه کوچه بن بست گیر ۵تا قزوینی افتادی چی کار می کنی ؟ میگه تو که کاری ازت بر نمیاد، بهترین کار اینه که چشمات رو ببندی و از موقعیت به وجود اومده لذتش رو ببری !!
حالا شده حکایت من و اتو کشی لباسهامون . الان یه سال و نیمی هست ( از موقع دنیا اومدن دانیال) ، که وظیفه شاق و طاقت فرسای اتوکردن لباسها رو من به عهده گرفتم . که هم دیگه برای باران سخت شده بود و هم به خودم گفتم که یه کاری هم من برای مادر خونه انجام بدم .
قبلش به هر بهانه ای بود از زیر اتو کردن در می رفتم و می گفتم :تو هر کاری رو تو خونه به عهده من بذار الا اتو کردن که من اصلا اتوکشی بلد نیست . بنده خدا باران هم می گفت که والا من هم از شیکم مادرم اطوکش دنیا نیومدم !
اما حالا مرد است و حرفش . هر روزه باران خانوم ، لباسها رو که از ماشین میاره بیرون می ذاره یه گوشه تا من بیام و میز اتو رو بردارم و اتو رو بزنم تو برق و آب بریزم توش و بیفتم به جون لباسها و برای 20تیکه لباس خودم و زنم و دو تا بچه ام ، یک ساعت ، یک ساعت و نیم وقت بذارم .
حالا می رسیم به اون بخش لذت بردن از صنعت اطوکشی . چند وقتیه دیدم که اگه بیام لباس ها رو بخش بخش کنم ، مثلا اول همه پیراهن ها رو اطو کنم ، بعد شلوارها رو ، بعد روسری ها ، بعد شلوارک های بچه هارو ، و بعد ... ، بیشتر حال می ده . یا این که یه مدت بنا به رنگ بندی اطو می کردم و با خودمون حالی می کردیم با این ابتکارات !
بله رفقا کنفوسیوس حکیم گفته که در برابر طوفان ، نی هایی که خم می شوند باقی می مانند ولی نی هایی که ایستادگی گنند ار کمر خواهند شکست. این است حکمت اطو کشی رگبار سپهری !!
....
کامنت برگزیده
مریم گفته : بابا ای استاد بزرگ... ای اتو کشنده قهار... خدا خیرش بده این باران خانوم رو منم همیشه به مهران همینو می گم وقتی می گه من آشپزی بلد نیستم می گم والا منم با دیگ و دیگچه بدنیا نیومدم... البته مهرانم خدایی کار خونه می کنه ها... بعدشم من اصلا نمی فهمم مگه اتو کشی یا کارهای خونه به اسم زنا زده شده که مردا می گن کمک می کنم... کمک چی برادر من ...
ببخشید یهو حرصی شدم ... آها این هنر اتو کشی واقعا کار سخت و طاقت فرسایی است ماشالا به شما که همه چیز رو اتو می کنین.. والا من هر لباسی رو از ماشین که در میارم خوب می تکونم بعدشم اگه اتویی باشه فورا روی چوب لباسی آویزون می کنم اینجوری دیگه اتو نمی خواد... این روش رو امتحان کن حالش رو ببر برادر من
حداقل روزی دوبار سوار قطار مترو می شم ،گاهی هم بیشتر از دوبار. گاهی اتوبوس هم سوار می شم .
خیلی کم می بینم ، خیلی کم ، که وقتی پیرمردی فرتوت ایستاده ، یا زنی بچه به بغل ، یا آدمی عصا به دست ، یا ....،
جوونی از روی صندلی اش پاشه و جاش رو به اون ها بده . عمدتا اگر هم کسی پاشده یه جوون رعنای شاخ شمشاد نبوده، کسی که پاشده و جاش رو به اون ها داده ، خودش آدمی بوده با موهایی که دیگه یا به سفیدی زده یا کلا سفید شده!
بله . این جوریاست حال و روز جوونمردی فعلی مردمان این ولایت .
....
کامنت برگزیده
شیرین گفته : یکی از اولین چیزهایی که در ورود به اروپا به چشم میاد تعداد زیاد سالمندان است. اکثرا هم از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کنند و تا بحال نوچ نوچ کسی را بابت کندی حرکاتشان نشنیدم. از راننده گرفته تا مسافران همه با صبر و لبخند دقایق ممتد منتظر می مانند تا بتوانند راحت و بدون استرس سوار یا پیاده شوند. برای نشستن هم همین منوال است.
تا بحال ندیده ام زن باردار، زن یا مرد بچه به بعل یا سالمندی سرپا بماند. ممکن است پیش بیاید اما قطعا خیلی نادر است.
نکته دیگر که زود به چشم می آید کم بودن تعداد بچه هاست. بچه ها و زن باردار یا با کالسکه بچه همیشه بر همه مقدمند. حتی در پیاده رو ها همه برایشان راه باز می کنند. در اتوبوس و واگن مترو مکان مخصوص دارند تا کالسکه بچه را مستقر کنند.
خیلی زود فهمیدم آنچه که خیلی از مردم ما به ان می نازند - انسانیت و اخلاق و دیگر دوستی و ... - و آنچه به ناف مردم دیگر می بندند - سرد، بی عاطفه، خودخواه و ... - مزخرفی بیش نیست.
روابط انسانی، برخورد اجتماعی و حرمت بین شهروندان در تهران اسفبار است. (سالهاست به شهرهای دیگر سفر نکرده ام و چیزی نمی دانم)