کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

عادت می کنیم

 

بانک مرکزی اعلام کرده تورم در ایران 30درصده . فقط 30% ! که ماها 100% و بیشتر حسش کردیم . ولی اینا می گن 30% و خب باشه . اما گرفتاری عمده تری که هست اینه که متاسفانه و با قلبی پر اندوه باید بگم که ما به این وضع افتضاحمون عادت کردیم .  

 

اگه توی اتاق کثیفی زندگی کنیم که چرک از در و دیوارش بره بالا و آشغال همه جاش ریخته شده باشه ،یه مدتی که بگذره این وضع برامون عادی می شه . این عددها هم برای ما خیلی عادی شده و باهاش خیلی هم عادی برخورد می کنیم . 

 

ای مردم این رو بدونین که همچین تورم مسخره ای دیگه تو دنیا نیست که نیست . ای ملت  این رو بدونین که سال قبل مجموعا از 220کشور دنیا ، 18 کشور تورم منفی داشتن و  5 کشور تورم صفر . ای امت این رو بدونین که 192 کشور هم تورم تک‌رقمی داشته‌اند در حد 4 یا 5درصد ! و ای ایرانیان غیور این رو بدونین که فقط سه کشور ابر تورم داشته اند . یکی از اون سه تا ماییم .  

 

گرفتاری اینه که دیگه برای ما تورم 20درصدی و 30درصدی و 40درصدی فرقی نمی کنه . در حالی که یک درصد افزایش تورم در کشورهای دیگه  می‌تونه مخاطرات سیاسی زیادی براشون داشته باشه. تا زمانی که این پذیرش همگانی هست  طبیعتا اراده‌ای هم برای کنترل تورم وجود نخواهد داشت. 

 

ماها رو به این وضع عادت دادند . 

 

قوام در خیابون 30تیر

 

 

چند روز قبل برای تعمیر و شارژ کارتریج پرینترمون رفته بودم خیابون قوام السلطنه که خیابون یه طرفه ای هست که امام خمینی(سپه) رو به جمهوری متصل می کنه و بعد از انقلاب به سی تیر تغییر نام پیدا کرده . کار دستگاه، بیش از اندازه طول کشید و من هم از مغازه طرف زدم بیرون به گشت و گذار تا وقت بگذره . کمی اون طرف تر از مغازه چشمم خورد به عمارتی که تبدیل شده بود به موزه آبگینه و با این که چندین بار از جلوش رد شده بودم ها ولی تا حالا پام رو توی حیاطش هم نذاشته بودم ( از بس که این زندگی ماشینی برای ادم وقت آزاد می ذاره!) و تصمیم گرفتم که از وقتم استفاده بهینه کنم برم اون جا رو ببینم .  

 

بلیط 1500تومانی رو که خریدم  وارد شدم دیدم بیشتر از سفالینه ها و جامهای شیشه ای،این خود عمارت دو طبقه است که نظرم رو بیشتر جلب کرده . عمارت اصلی مال احمد قوام ملقب یه قوام السلطنه بود که تا 60سال قبل هم محل زندگی و دفتر کارش بوده و بعد به سفارت مصر واگذار می شه . البته 40سال قبل ، دولت می خرتش و تبدیلش می کنه به موزه ولی ساختمانش همون جور دست نخورده باقی می مونه .  

 

ساختمونش رو که چندان هم بزرگ نبودو بیشتر یه خونه معمولی بود تا چیزی که آدم فکر می کنه یه آدمی مثل قوام السلطنه باید داشته باشه رو دوست داشتم که یه جورایی حس قدیمی بودن و اصالت داشت .  

 

برای اونایی که قوام رو نمی شناسن بگم که از اون استخوندارای سیاست دوره محمدرضا پهلوی بود که 3بار نخست وزیر شاه شد و به نظر من بالاترین کارش این بود که بعد از پایان جنگ جهانی دوم، که روسها آذربایجان رو خالی نمی کردند و عملا اشغالش کرده بودن، تونست با لطابف الحیلهایی از جمله سفر به مسکو و فریب استالین که اگه برید بیرون امتیاز نفت شمال رو براتون می گیرم و از اون طرف لابی کردن با آمریکایی ها که نتیجه اش اولتیماتوم اونها به استالین بود ، روسها  عرصه رو تنگ دیدند و آذربایجان رو بعد از 5 سال اشغال خالی کردند و این قسمت از ایران دوباره به وطن بازگشت . این رو قابل ذکر می دونم که روسها بعد از جنگ جهانی هر جایی رو که اشغال کرده بودن خالی نکردند . اروپای شرقی و بلوک شرق که دیگه معرف حضور همه هست ؟ 

 

قوام اگه تنها یه کار مفید کرده باشه به نظر من همینه و در کنار ضعفهای هر آدمی در جایگاه اون ، مجموعا آدم لایق و وطن دوستی بود . البته این بنده خدا در آخر عمر چندان قدر ندید و 10سال بعد تو سن 80سالگی از صحنه سیاست به وضع ناخوشی محو شد . خودش اون اواخر عمرش جایی نوشته بود «بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بی غرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند... من می‌روم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمده‌است و به پاداش فداکاریهای خادمین مملکت چه رفتاری شده است» 

 

بگذریم . در ادامه چند تا عکس که با موبایل از محل زندگی و کار قوام السلطنه براتون گرفتم رو تماشا کنید .  

 

 

 

  

  

گردشگاهی به اسم نمایشگاه کتاب

 

1- جمعه ،کتاب فروشی کردم . مشتریانم بچه ها بودند و به نظر من هیچ شغلی بهتر از کار فرهنگی ای که مشتریانش بچه ها باشند نیست . می آمدند و می رفتند و قیمت می گرفتند و آستریکس ها را ورق می زدند .بعضی ها مشتری قدیمی بودند و سراغ چاپهای جدید را می گرفتند و بعضی هم با کنجکاوی به کتابها و نقاشی ها نگاه می کردند و قیمت می پرسیدند و می خریدند یا نمی خریدند و می رفتند . همه شان خوب و بامزه بودند .  

 

2- حکومت برای کتاب و کتاب خوانی ارزشی قائل نیست . می گوید روزی نیم میلیون نفر بازدید کننده دارند ،بیش از بزرگترین نمایشگاه کتاب اروپا در فرانکفورت آلمان .اما کتاب در سبد خرید مردم اولویت 26 ام است و سرانه مطالعه در ایران 1 دقیقه در روز ! اما هنوز که هنوز است یک نمایشگاه کتاب قابل نداریم .هنوز که هنوزاست  عمده انتشاراتی ها زیر چادرها غرفه دارند و در گرمای زیر چادرها خودشان را باد می زنند . ارکیده می گفت که تعداد فروششان در این دوره نصف شده . از بقیه غرفه دارها هم کم و بیش همین چیزها را شنیدم . کتابی که سال قبل چاپ کرده بودند و درآمده بود 5هزار تومن با چاپ امسال شده بود 15هزار تومان ! چندتا مشتری هم بحث کرده و به گران فروشی متهمشان کردند. 

 

3- در نمایشگاه کتاب بلندگوها جزوه های درسی را تبلیغ می کنند . بیش از نصف نمایشگاه کتب درسی است و همه چیزهای دیگر، غیر از کتاب، در نمایشگاه به نحو چشمگیرتری عرضه می شود، از اسباب بازی های کودکان تا انواع خوراکی، اشتراک اینترنت، افتتاح حساب بانکی، مشاوره روان شناسی و هر چیز دیگری که نمایشگاه کتاب را به یک کارناوال تفریحی عوامانه تبدیل می کند. چند درصد این نیم میلیون نفر برای خود کتاب آنجا هستند و نه برای اجبار خرید کتاب درسی و نه برای گذراندن اوقات فراغت؟ 

 

4- کتاب در ایران کالایی لوکس و فانتزی است . اصلا تا غم نان هست ،کتاب و کتاب خوانی دیگر چه صیغه ای است؟  کتاب در سبد خرید مردم اولویت 26 ام است و سرانه مطالعه در ایران 1 دقیقه در روز ! یادمان نرود آمازون، سالی 45هزار میلیارد تومان کتاب به خلق الله می فروشد ، یعنی 15برابر گنده ترین اختلاس تاریخ ایران .

 

 

رستاک در برج

 

 

آقایونا و خانوما ، خدمتتون عارض شم که ما 5شنبه ،کنسرت رستاک رفتیم و بنده هرچی سعی کردم که این دفعه هم بخوابم ،نشد که نشد ! 

 

کنسرت 9.5 بود و ما 9 اونجا بودیم . تا حالا مرکز همایشهای برج میلاد رفتین ؟ جای خیلی خوب و باحالیه هم محوطه بیرونیش و هم سالنش . تو محوطه بیرونیش که نسیم ملایم و فرح بخشی می وزید و مناظر شهر رو از اون بالا می شد سیاحت کرد . خود سالنش هم به نظر من خوب و با شکوه بود با مبلهای راحت و جادار  . بی خود نیست که اکثر برنامه های این چنننی رو اخیرا می بینم که می اندازن اونجا . 

 

سالن 1800نفری پر پر بود و از وقتی که گروه خندان رستاک اومد روی سن ، ملت دست زدند و براشون سوت و جیغ تا وقتی که کنسرت تموم بشه . رستاکیام نامردی نکردند و سنگ تموم گذاشتن . ترکی ، کردی ، گیلکی ، مازندرانی و لری بود که پشت هم خوندند و اجرا کردند ،ترکوندند حسابی و ما رو شارژ کردند . خدا شارژشون کنه ایشالا .   

 

لوح محفوظ؟

 

 

دیروز در قرآن ،سوره حدید ، به این آیه برخوردم :   

 

هیچ مصیبتی روی نمی دهد مگر این که قبل از آنکه زمین رابیافرینیم در لوح محفوظ ثبت شده باشد و این امری آسان برای خداست و این به این خاطر است که نه برای آنچه از دست داده اید غمگین شوید و نه به آنچه به شما داده شده است دلبسته .  

 

خب دلیلش دلیل جالبیه . یه جورایی به آدمی حس استغنا و وارستگی میده .ولی . . .   

 

این که همه چیز از قبل مشخصه این بعنی چی ؟ یعنی همه مصیبتها از قبل تعیین شده است ؟ اگه مریضی ،باید باشی ؟ اگه دزد پولت رو می زنه باید بزنه ؟ اگه خونه ات تو زلزله داغون میشه باید می شده؟ اگه بچه ات رو ماشین زیر می کنه باید زیر کنه ؟ اگه تورم 100درصده باید باشه ؟ اگه . . . ؟

  

  

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

سوسن جعفری گفته : تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که برای دانستن چرایی و چطوری باید از شیمی و فیزیک و جبر و احتمالات و زمین‌شناسی و جغرافیا و نجوم تا حد قابل قبولی اطلاعات داشته باشید و مغزتان به استدلال و جر و بحث عادت کرده باشد. مثلاً در قران در مورد صفحات زمین صحبت شده است. این صفحات طبق قاعده‌ای که به شیمی و فیزیک مربوط است در حرکتند. به هم نزدیک و از هم دور می‌شوند و باعث بروز زلزله، گسل و ایجاد کوه می‌شوند. این قواعد هستند که در لوح محفوظند و کسی قدرت تغییر یا جلوگیری از آنرا ندارد.
مسما در این آیه به گم شدن کیف پول شما اشاره نشده است ولی بررسی و مطلعه سیرت و رفتارهای آدمی و تاثیر تربیت و اجتماع بر شخص می‌تواند معضل جیب‌بری را توجیه کند. کما اینکه من معتقدم مال حلال گم نمی‌شود و دزد نمی‌زند. وقتی رخ داد باید نشست و دو دو تا چهار تا کرد دید کجا و کی حرامی وارد اموالمان شده است. در مورد امراض هم همین است. خدا می‌گوید اکملت لکم دینکم. وقتی می‌گوید فلان چیز برای شما خوب نیت و می‌روید دنبالش منتظر عواقبش باشید. خود من که ام‌اس دارم می‌بینم خودم باعث بروز این بیماری شده‌ام نه خدا مصیبت نازل کرده باشد.
برای همین است که می‌گویند یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر است.