چند وقتی هست که متوجه کارکردهای اقتصادی اینترنت شدم . البته می دونم دیره ولی باز هم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه دیگه ؟ ضریب نفوذ اینترنت در کشور ما هنوز هم که هنوزه پایینه . بسیارپایینتر از کشورهای دیگه . و این نفود پایین گهگاه با مساعی حکومت ،پایین تر هم میاد! اما بهتون بگم که در همین آشفته بازار هم میشه از اینترنت استفاده برد و باهاش درآمد کسب کرد .
کار من یه کاری مرتبط با بخش صنعته و کالایی که عرضه میکنم کالایی نیست که به طور نرم از طریق اینترنت خریداری بشه یعنی مثل سی دی و کتاب و کالای دیجیتالی نیست . اما از 4 ماه قبل به این طرف که بخش تبلیغات ایتنرتی اون رو فعال کردم و سایتی زدم و اینها ، متوجه شدم که بخشی از مردم مون برای پیدا کردن خیلی از کالا به اینترنت مراجعه می کنن و ما رو اونجا پیدا کرده و بعد به من زنگ می زنن و سوال می کنن و گاهی هم خرید کرده اند .
این مطلب جالب رو درباره سایت آمازون ببینین . آمازون که تمام درآمدش مرهون اینترنته . 80میلیون نفر در ماه از سایتشون بازدید می کنند و 150میلیون نفر کاربر فعال دارند . اونها در هر دقیقه 4میلیارد تومان درآمد دارند!!. جالب نیست؟
این آمار هم جالبه اگه بدونیم سه گروه اول کالایی که مردم می خرن کدومها هست . در سال، 25میلیارد دلار وسائل دیجینتال می خرن ، 9میلیارد دلار کتاب و 5میلیارد دلار خوراکی و آرایش . فکرش رو بکنین 32هزار میلیارد تومن کتاب می خرن !!
این ایمیل چندی قبل به دستم رسید و نویسنده اش رو نمی شناسم ولی دوستش داشتم .
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد . بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست . سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسهی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه میگذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند .
سال ها گذشت . پدر بازگشت ، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود ، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد .
پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت : نه ...
مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است . پدر با تأثر گفت : او هم نامهی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه
به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت . وای بر من ...! رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است. من هم قرآن را میبندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم !!
....
کامنت برگزیده
سیلوئت گفته : حالا کی گفته نصیحت همیشه کارسازه ؟؟ با عرض شرمندگی رگبار خان به نظرم خیلی بی ربط بود چسبودن اون داستان و این نتیجه گیری آخر (البته میدونم کار شما نبوده و نویسنده اصلی این دوتا رو بهم ربط داده) واقعا مثلا قرآن در زمینه مشکلات اقتصادی امروز مملکت ما میتونه نظری بده و مشکلی رو حل کنه ؟ در زمینۀ بیماری های وحشتناک و لاعلاج چطور؟ هزارتا مشکل دیگه هم هست که قابل حل نیستن نه با استناد به این کتاب نه هزارتا کتاب مثلا مرجع دیگه..
بین کلماتی که دارم به بنیامین دیکته شب می گم بر می خورم به کلمه "خاطرات انقلاب" . بهش می گم و درست می نویسه . بهم نگاه می کنه و منتظره که بقیه رو بگم . ازش می پرسم : خاطرات انقلاب می دونی یعنی چی ؟ سرش رو بالا می اندازه که نه . بهش می گم: خاطرات می دونی چیه ؟ می گه : آره مثلا یکی برای ما تعریف می کنه که چی کارها می کرده . بهش می گم: خب این درست . انقلاب چی ؟ انقلاب رو هم می دونی چی بود ؟ می گه: نه .
بهش می گم: انقلاب وقتی بود که رئیس این مملکت یکی بود به اسم شاه .مردم اومدن تو خیابونها و اعتراض کردن که ما نمی خوایم تو رئیس کشور باشی و شاه هم گذاشت و از مملکت رفت . بنیامین پرسید: چرا مردم نمی خواستن اون رئیس مملکت باشه ؟ باید بهش چیزی رو می گفتم که براش ملموس تر باشه . گفتم: چون گرونی بود همه چیز رو باید گرون تر می خریدن .
(گرچه این تنها عامل نبود ولی به باور من جزو چند عامل اصلی بروز انقلاب 57بود . این واقعیتیه خیلی از مردم ما نادیده می گیرن . تو سالهای 55تا 57بیماری هلندی اقتصاد نفتی ما بروز کرده بود و خیلی چیزها گرون تر ار قبل بودن و این برای مردمی که سالها به بی تورمی عادت کرده بودن قابل قبول نبود . من خودم یادمه که تو دوست و آشنا و در و همسایه می دیدم که می گفتن عیبی نداره ایشالا شاه میره ،آقای خمینی می یاد دوباره همه چیز ارزون می شه)
اون وقت بچه برگشته می گه: الان دیگه گرونی نیست !؟
....
کامنت برگزیده
شیرین گفته : نه فقط گرانی، تمام دلایلی که بخاطرش مردم صدای اعتراض بلند کردند، الان به شکل شدیدتر و بدتر وجود دارد.موضوع اینجاست که طبق همان جمله معروف، مردم امروز "افیون" زده اند. ایکاش مردم آن زمان هم همینطور بودند! گاهی تغییر نکردن بهتر از تغییر به سوی بدتر شدن است. آدمهای کم اطلاع و کله خرابی بودند که فکر میکردند صرف ایجاد تغییر، حلال مشکلات است. بدون اینکه از نحوه اداره و هدایت جریان ایجاد شده کوچکترین اطلاعی داشته باشند.
چه عذابی بود اون اوایل که وبلاگ خوان شده بودم این که آیا وبلاگهای مورد علاقه ام به روز کرده اند یا نه ؟ دونه دونه باز می کردیم و می دیدیم که نوشته جدیدی هست یا نیست . گاهی می شد که 20بار یه وبلاگ باید باز می شد تا ببینی نویسنده اش چیزی نوشته یا نه؟ خیلی کار سختی بود تا این که گودر اومد و عجب چیزی بود این پدرسوخته .
فکر نکنم که کسی تو بلاگستان باشه و گوگل ریدر رو نشناسه و کارآیی هاش رو ندونه که چقدر تو وقت و انرژی آدم صرفه جویی می کرد و هر آنچه همه خوبان داشت این، تنها داشت . نوار لینکهای گودری اش که دیگه معرکه بود . لینکهات رو می ذاشتی گوشه وبلاگت و بروز شده ها رو می آورد بالا و بلدشون می کرد . یه موقعی لایک و اینها هم داشت . ای بابا !
احتمالا می دونین که گوگل اعلام کرده قصد داره محصولات به دردنخور رو از رده خارج کنه و تو سرویس هایی که گوگل قراره جمعشون کنه گوگل ریدر بیچاره هم هست . آقایون گفته اندکه 10 تیر امسال (2ماه دیگه) رسما کاتش می کنن و تنها توصیه گوگل این بوده که تا قبل از اتمام مهلت، نسبت به جمع کردن اسباب و اثاث خود از گوگل ریدر اقدام کنید.
عجب نامردی ای ! ما رو معتاد کردین و حالا تصمیم گرفتین مواد رو قطع کنین ؟! ای بی مرام ها . حالا ما باید چه کنیم ؟ وبلاگستان چی میشه پس ؟
...
کامنت برگزیده
سارا گفته :
وقتی اولین بار اس ام اس وارد شبکه مخابراتی شد رو یادمه . سال 82 بود به نظرم یا 83؟ اما همون حدودا بود . امکان جدید و خوبی بود من که این قده ازش خوشم می اومد برای دوستام روزانه سلام و احوال پرسی می فرستادم !
امسال مخابرات اعلام کرد که مشترکین همراه اول و ایرانسل روی هم رفته، تو 6روز اول سال ، 9میلیارد و 200میلیون اس ام اس رد و بدل کرده اند !!! یعنی سهم هر ایرانی اعم از نوزاد و سن دار و بی سوات و با سواد شده 122پیامک! به نظر من دوتا چیز از این حرف نتیجه می شه .
یکی گردش مالی این تبریکات . اگه به طور میانگین هر پیامک 17تومان هزینه برداشته باشه یه چیزی حدود 160میلیارد تومان گردش مالی این عیدت مبارک هاست که تو جیب مخابرات میره .
دومی تعداد زیاد دوستان . این که هر کسی حداقل 120تا 150دوست داره که بهشون پیامک داده یعنی که ما آدمای خیلی مبادی آداب و معاشرتی ای هستیم . آیا واقعا این جوریه ؟
نوچ . اتفاقا من با این اس ام اس های سند تو آلی این قده دشمنم این قده دشمنم که نگو نپرس . مثلا من و یه بابایی یه باری به هم شماره رد و بدل کردیم تموم شد و رفت یا یه دوره ای دوست بودیم . این بابا میاد یه تبریک عید که براش فرستادن رو فوروارد می کنه برای هرکی که تو گوشیشه و گوشی رو می ذاره سرجاش و دلش خوشه که به وظیفه اش عمل کرده و آدمیه مبادی آداب . این آدم حتی برای نزدیکترین دوستانش و اقوامش هم از این تبریکهای بی روح می فرسته و حتی به خودش زحمت این رو نمی خواد بده که صداشون رو تلفنی بشنوه چه برسه به دیدار حضوری.
یعنی اگه شما بیاین برین تو نخ اون 150نفری که هر سال یه ایرانی براشون تبریک عید می فرسته می بینین که صدی نودشون فقط اسامی ای هستن تو گوشی همراه یه ایرانی دیگه
....
کامنت برگزیده
مهشاد گفته : همه مزه sms به اینه که طرف ِ مقابلت بخاطر تو کلمه ها رو پشت سر هم ردیف کنه و فقط و فقط برای تو بفرستتش.خیلی بهتره که یک دوست خیلی ساده برات بنویسه "عیدت مبارک رفیق" تا اینکه پیامی رو که فلانی براش فرستاده فوروارد کنه به تو . این پیام های نسد تو آلی نه تنها شادی نمیارن که کلی هم غم و غصه دارن.به نظر من پیام سند تو آلی یعنی تو هم برای من یکی مثل همه ای