کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

دوستی های سه گانه

 

توی این عید نوروز با باران خانوم نشسته بودیم منتظر چندتا دوستی که قرار بود دیدنمون بیان و به این فکر افتادیم که دوستامون رو دسته بندی کنیم و به این نتیجه رسیدیم .  

 

متوجه شدیم که سه جور آدم دور و بر ما هستند . نوع اول دوستای خوب اند که همیشه به فکرت اند و دلشون برات می تپه و محبتت رو با محبتشون پاسخ می دن و کلا باهاشون حال می کنی . اونا آدمای اکتیوی اند و تو از دوستیشون لذت می بری . اونا به تو و افکارت احترام می ذارن و با اون همراستان . گهگاه به تو زنگ می زنند و باهات برنامه های جالبی می ذارند . 

 

نوع دوم دوستایی هستند که آدمای خوبی هستند یعنی نه کاری به کارت دارن و نه ازت توقع خاصی دارن . اگه بری پیششون باهاشون حال می کنی و بهت خوش می گذره .خوش برخوردند و مهربون . تو باید به اونها زنگ بزنی و راهشون بندازی . دعوتشون کنی پایه اند .اگه بیشتر بهشون توجه کنی اونها هم بیشتر توجه میکنن 

 

اما نوع سوم آدمایی بی خاصیت و فقط پر توقع اند که انگاری آدم و عالم باید در خدمت اینها باشند . هرچی هم تو بهشون اهمیت بدی و توجه نشون بدی براشون علی السویه است و انگار داری وظیفه ات رو انجام می دی و به طور معمول انگشت کوچیکه شون رو هم برات بلند نمی کنن . یعنی بعد از مدتی زیاد از این رابطه می فهمی که فقط کولی دادی .  

 

این تقسیم بندی رو که کردیم . مهمونامون اومدن و بعد 2 ساعتی هم رفتن تصمیم گرفتیم که از امسال دور اون نوع سومی ها ، همون بی خاصیت ها قلم بگیریم و دیگه از زندگی خودمون بیرونشون کنیم .  

 

اما هوای نوع دومی ها رو بیشتر داشته باشیم تا تبدیل به نوع اولی بشن و با نوع اولی ها جورتر از قبل شیم .  

 

این بود تصمیم ما !

 

ملاحظاتی درباره درگذشت عسل بدیعی

 

 

 پس درگذشت نابهنگام عسل بدیعی و پس از شایعاتی که در محافل خانوادگی درمورد خودکشی و .... و اظهار فضل افراد درباره نوع مرگ آن مرحوم می شد می خواستم دست به قلم شده و مطلبی در ذم این صفت جاری و ساری امروزه مان بنویسم که دیدم کیوان کثیری مطلبی خوب و موجز نوشته که همان را انتشار می دهم . به امید آن که هر چیز که نداریم نداشته باشیم . لااقل جوانمرد باشیم .  

«روزگاری در این سرزمین کسی که دارفانی را وداع می‌گفت، جدا از رنگ و‌ نژاد و زبان و جنس و سن و مسلک و مرامش، قدری احترام داشت. می‌گفتند پشت سر مرده - حتی آن‌ها که فسق و فجور اثبات شده و مشهود داشته‌اند - نباید حرف زد چرا که دستش از دنیا کوتاه است.

می‌گفتند مرده نباید روی زمین بماند و یادم هست در گذشته نزدیک - و حتی همین حالا - اگر کسی فوت می‌کرد و تابوتش را در مسیر می‌بردند و دورِ تابوت خلوت بود، مردم کوچه و بازار بی‌آنکه بدانند شخصِ درگذشته کیست و بنشینند اعمالش را حساب و کتاب کنند، سراسیمه به همراهی پیکرش می‌شتافتند و زیر تابوتش را می‌گرفتند.

یا کمتر دیده‌ایم کسی سر مزار تازه گذشته‌ای بخندد و یا به صراحت از مرگش ابراز خوشحالی کند. حتی برخی همین حالا هم وقتی در قبرستان راه می‌روند سعی می‌کنند پا رو قبور نگذارند و از میان آن‌ها عبور کنند که حرمت مرده نشکند؛ هرکس که می‌خواهد باشد.

هیچکس جز خداوند نمی‌تواند به ارزیابی و ارزشیابی عملکرد بنده‌اش بپردازد چرا که هیچکس اطلاعات کاملی از قلب و روح و ذهن و اعتقاد و عملکرد واقعی او که مرده، ندارد و هیچکس نظر خداوند را درباره هیچکس نمی‌داند!

از همین رو آن‌ها که عاقل‌تر و منطقی ترند، سعی می‌کنند با یک «خدابیامرزدش» یا یک «روحش شاد» و یک فاتحه یا یک دقیقه سکوت به او که درگذشته حرمت بگذارند، به بازماندگانش تسلیت بگویند، همدردی کنند و بدون هیچ قضاوتی، بقیه ماجرا را به خداوند وابگذارند، فارغ از مذهب و مسلک. حتی اگر به خدا معتقد نیستند، لااقل مرده را به حال خود‌‌ رها کنند و بگذرند.

اما نمی‌دانم چه بر سرِما آمده که با فوت یک انسان، به جرم سر‌شناس بودن و به بهانه آنکه نابهنگام درگذشته است، به خودمان اجازه می‌دهیم با انواع و اقسام احکام باربط و بی‌ربط، او را و حتی مرگش را قضاوت کنیم بی‌آنکه کوچک‌ترین اطلاعی از زندگی و خلوت آن آدم و جزییات ماجرای فوت او داشته باشیم. تازه به راحتی پیشگویی تخصصی هم می‌کنیم، تو گویی پزشکی هستیم که از ساعت‌ها پیش از مرگ تا پس از آن هر لحظه همراه و هم نفس او بوده‌ایم. این ماجرا چند سالی است که‌گاه حتی با بیمارشدن یک ورزشکار و یا سینماگر هم دارد اتفاق می‌افتد.

چه کسی گفته ما موظفیم و اجازه داریم در دقایق اولیه انتشارِ خبرِ درگذشتِ کسی، به سرعت و پیش از اظهار نظر پزشک، دلیل و یا شیوه مرگ را – بر اساس شایعات - اعلام کنیم و چون بنده خدا جوان بوده، انواع و اقسام دلایل غیرعادی را ردیف کنیم، گمانه زنی کنیم، حدس بزنیم، قضاوت کنیم، قصه ببافیم و بد‌تر ازهمه، تمام این‌ها را در فضای عمومی رسمی یا غیر رسمی منتشر کنیم.
 

آیا به صِرف اینکه به یک فضای رسانه‌ای دسترسی داریم، می‌توانیم وارد هر حریمی بشویم؟ این حق را چه کسی به ما داده است؟ چه از اهالی رسانه باشیم و چه نه، یکهو رسالت اطلاع‌رسانیمان قلمبه می‌شود، یکپا پاپاراتزی می‌شویم، مسابقه آگاهی از راز‌ها و افشای اخبار پشت پرده راه می‌اندازیم، خودمان معما درست می‌کنیم، خودمان هم حلش می‌کنیم، هرچه را هم نتوانیم در فضای رسمی رسانه‌ای منتشر کنیم، با خیال راحت در فضای مجازی و شبکه اجتماعی می‌نویسیم و دلی از عزا در می‌آوریم. و اساساً یادمان هم می‌رود که چنین موقعیتی می‌تواند برای خود ما هم پیش بیاید.

اما حالا اگر برای او که درگذشته، حرمتی قائل نیستیم، چرا به خانواده‌اش فکر نمی‌کنیم؟ آن‌ها که به هر دلیل عزیزشان را از دست داده‌اند و داغدارند و حالا باید انواع شایعات بی‌اساس را هم درباره او تحمل کنند؟ به فرزند نوجوان عسل بدیعی فکر کرده‌ایم؟

این انسان همنوع – اصلاً هنرمند بودنش به کنار - چه آزاری به این زندگان رسانده که حالا این‌ها دارند به او و نامش و آبرویش آسیب می‌زنند؟ به جای آنکه تصمیم ارزشمند عسل بدیعی - اهدای اعضای بدن - را بستاییم و اینکه پس از مرگ به چندین نفر حیات بخشیده را قدر بگذاریم تا فرهنگ این کار ترویج شود، داریم به نام و اعتبارش و خانواده‌اش زخم می‌زنیم. چرا؟ که چه بشود؟

در زمانه‌ای که آدم زنده و حریم شخصی‌اش حرمت ندارد، هنرمند هم احترام ندارد، حریم شخصی هم معنا ندارد، اخلاق هم وضعیتش روشن است، کاش لااقل معرفتش را داشتیم که به درگذشتگان و حریم شخصیشان احترام بگذاریم. »

کمای اقتصادی در اول هرسال یا سالی که نکوست از بهارش پیداست

 

 

به نظر بنده تعطیلات اول سال نو ، بسیار بسیار طولانی و کمرشکنه . البته بنده از دید یه آدمی که کار آزاد داره این رو می گم و نه از دیدگاه یه آدم دانشجو و یا کارمند که می دونم نظر اونها با من بسیار بسیار متفاوته .مخصوصا کارمند جماعت که هم تعطیلی داره و هم برای این استراحت و تعطیلی اش حقوق هم دریافت می کنه !  

 

به نظر بنده اگه یه دولتی صالح و سالم باشه باید برای کوتاه کردن این تعطیلی حتما اقدامی عاجل به عمل بیاره . آخه یعنی چی که مملکت 20روز تعطیل می شه ؟! درسته که اسما تعطیلی عید 4روزه ولی رسما و عملا به خاطر تعطیلی 14روزه مدارس و دانشگاهها و این که از یه هفته قبل به استقبالش میرن و یه هفته بعد سیزده به در هم بدرقه اش می کنن میشه سه الی چهار هفته .   

 

یه راهکاری به نظرم رسیده که فکر کنم راهگشا باشه . باید مدارس هم همون 4 یا 5 روز تعطیل باشن . این جوری یه ماه کل اقتصاد بیمار این مملکت نمی ره تو کما .

 

  

سال نو و ساعت زمین

 

خب خب خب ، دیگه داریم می رسیم به تعطیلی نوروز و تعطیلی زود هنگام تر وبلاگستان فارسی . این طوری که از توی تقویم 92 برمیاد ، فعالیت سال جدید از 17 فروردین زودتر شروع نخواهد شد . یعنی رسما 3 هفته در کافه رو باید ببندیم ! 

 

با این که سالی که بر خانواده ما گذشت سالی پر استرس بود ، سالی که ریال ملی به سرعت بی ارزش می شد و هزینه های زندگی هم به سرعت بالا می رفتند و کسی هم جلودار این گرفتاری ها نبود ، اما سالی هم بود که علیرغم این همه گرفتاری ، ما هم جدا تلاش خودمون رو می کردیم و در برابر این ناملایماتی که به ما تحمیل شده بود ،تسلیم نمی شدیم و چه بسا جاهایی هم تونستیم اون گرفتاری ها رو پشت سر بذاریم . 

 

درسته که بعضی چیزها رو از دست دادیم ، صداقت کم شده ، صمیمیت کم شده ، وجدان کم شده ، تلاش و کوشش کم شده ، اما راستش رفقا به رغم این همه نویزهای نامناسب که از این طرف و اون طرف محیط ما رو نامطلوب می کنه به شخصه امیدوارم . چون بارقه هایی می بینم که قبلا ها نبود و امروزه هست . عمده ترینش آگاهی هایی هست که در گذشته نبود و الان در گستره وسیع تری از این مردم در جریانه و مطمئن باشید ، مطمئن باشید که بعد از مقدار مکفی ای آگاهی و دانایی نوبت به تغییرات می رسه که امور نامطلوب به مطلوب تغییر وضعیت بدهند .  

 

یه نکته دیگه هم بگم و برم . از ساعت زمین چقدر می دونین ؟ این رو حتما می دونین که در زمین با پدیده نامطلوب مواجهیم به اسم گرمایش جهانی که باعث شده دمای کلی کره زمین به طور غیر عادی ای بالا بره و عمده مقصر این وضعیت گازهای گلخانه ای ای هست که از فعالیتهای صنعتی ما حاصل می شه . عمده برقی که خونه من و شما رو روشن می کنه از نیروگاههایی بیرون میاد که فعالیتشون با سوختهای فسیلی است و همینها گرمایش زمین رو افزون می کنند .

چند سالیست که تو دنیا آخرین شنبه ماه مارس که امسال به 3فروردین افتاده تو ساعت 8.5 شب چراغهای اضافه رو به مدت یک ساعت خاموش می کنند . این حرکت از استرالیا شروع میشه و با گردش زمین به  ایران می رسه و بعد از اون به اروپا و آمریکا . این وبسایت این حرکته که تایمر معکوسش به شما نشون میده چند روز و ساعت و ثانیه دیگه این کار شروع میشه . 

 

این یه حرکت نمادینه و نشون دهنده عزم مردم برای مقابله با این پدیده نامطلوبه . می خوان عنوان کنن که گاهی میشه برق کمتری هم مصرف کرد و انرژی کمتری سوزوند . ازتون می خوام که امسال ما هم با این حرکت جهانی همراه بشین و شنبه سوم فروردین ساعت 8.5 شب به مدت یه ساعت چراغهایی که می تونین رو خاموش کنین . این کار رو بکنین و حتما اگه محیط زیستتون براتون مهمه اطلاع رسانی هم بکنین. 

 

در خاتمه اخرین پست سال 91، رفقای عزیز سال نوی پر تلاش و پرشادی و پرسلامتی داشته باشین . نوروزتون مبارک . رگبار سپهری  

در ستایش لبخند

 

بنیامین کالسکه خوبی داشت که تا ماه پیش ما برای دانیال هم استفاده می کردیم اما تصادفا وقتی گوشه پارکیینگ بود زیر چرخ ماشینی رفت و شکست و هر کاری هم کردیم درست نشد که نشد . دیروز موقعیتی شد که بریم از خیابون بهار برای دانیال یه کالسکه بخریم . بچه دار  ها می دونن که کالسکه بچه از اوجب واجاباته .   

 

حالا کاری ندارم شلوغی خیابون و ترافیک سرسام آور رو تا ما به اون جا برسیم .وقتی رسیدیم جفت بچه ها عقب ماشین خوابشون برده بود و باران گفت که پس من تو ماشین می شینم خودت برو و یدونه بخر .درست جایی که ایستاده بودیم مغازه ای بود که کالسکه هم داشت و من هم اولین جا رفتم اون تو و کالسکه هاش رو دیدم . صاحب مغازه با یه بی حالی خاصی کالسکه ها رو نشون می داد و قیمت هاشون رو می گفت  . انگار زورکی با آدم داشت حرف می زد .یکیش بد نبود ولی بهش گفتم که یه دور می زنم و بر می گردم .   

 

آقا و خانومی که شما باشین خیابون بهار شلوغ شلوغ شلوغ بود و زن و مرد و بچه تو هم وول می خوردن و من هم گله به گله هز جا کالسکه ای می دیدم قیمت می گرفتم و ادامه مسیر می دادم . قیمت کالسکه از 150هزار تومن بود تا 650هزار تومن! بعد از 15 تا مغازه ای که دیدم متوجه شدم همون مدلی که تو مغازه اول دیدم برای ما مناسب ترین بوده به قیمت 190هزارتومان و تصمیم به خرید همون گرفتم .   

 

بین این تعداد مغازه ای که دیده بودم و عین همون مدل رو داشتند ، یکیشون صاحب خوش برخورد و خنده رویی داشت که من از همون آدم کالسکه رو خریدم و با این که قیمتش با اونی که اول دیده بودم فرقی نمی کرد و به نفع من بود که به جای این که 10دقیقه کالسکه رو کول کنم تا به ماشین برسم ، از همون اولی که مغازه اش درست روبروی ماشینمون بود می خریدم ولی اخلاق خوشش منو ترغیب کرد که این کار رو بکنم . به خودش هم گفتم که خوشحال تر شد .  

 

واقعا این روی خوش و چهره بشاش عجب نعمتیه که خدا نصیب بعضی ها کرده ها