کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

داستان سیبیل !


یادش بخیر زمانی بود مدرسه می رفتیم و هر پسر نوجوانی که پا به سنین بلوغ می گذاشت ،جدای از تاثیرات ناخوشایند جوش زدن ها و دو رگه شدن صدا ، چشم انتظار این هم بودکه ببیند آیا مویی پشت لبهایش سبز شده و چقدر سبز شده و اصلا به چشم می آید یا نمی آید و می شود بهش گفت سیبیل یا نهایتا ده بیل! بیشتر نیست و سر این موضوع سیبیل ،برو و بیایی داشتند دانش آموران دبیرستانی ما . بماند که بودند پسرهایی که زودتر به بلوغ هم رسیده بودند و پشم و پیله پرپیمانی هم داشتند و کیا بیایی داشتند از پز دادن بابت تعریف کردن از چگونه ریش زدن ها و سیبیل ها را مرتب کردن .


کلی هم ادبیات و ضرب المثلهای فولکوریک قدیم و جدید ،بر نقش بی بدیل سیبیل تکیه می کرد . مثل چرب کردن سیبیل ، پیوند زدن ریش به سیبل ، پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن ، باج سبیل ، آویزان شدن سبیل ، زیرسبیلی رد کردن ، . . . 

                                          

بله این بود ابهت سیبیل در ایران و این ابهت تا سالهای سال خدشه ناپذبر باقی ماند تا فکر کنم سالهای 77 به بعد بود که آرام آرام ،سیبیل داشتن افتخاری برای دارنده اش محسوب نمی شد و حتی سیبیل تراشیده ها  خوش منظرتر و تو دل بروتر برای نسوان جلوه می کردند و نهضت سیبیل تراشی در ایران اپیدمی شد . که امروزه روز ،شما کمتر جوان و میانسالی را با سیبیل مرسوم می بینی.


اما آن موقع که من به سربازی رفتم ،هنوز سالیانی باقی مانده بود تا از از بیخ و بن برکندن سییل ها از پشت لبها و یک سرباز بود و ابهتش به سیبیلهایش . هم خدمتی ای داشتیم که اصلا به سیبلهایش معروف بود و علی سیبیل لقب داشت. فکر کنم از دسته 75نفری ما شاید حداکثر 10نفر بودندکه سیبیل نداشتند که نصفشان هم بندگان خدا از بی مویی پشت لب به این بلیه تن در داده بودند.


اما روزی ، انقلابی در دسته ما رخ داد که در تاریخ ارتش به یاد ماند و پس لرزه هایش ایران را به لرزه انداخت !


جمعه شبی از مرخصی 24ساعته ام بر می گشتم که وارد آسایشگاهمان شدم و  دیدم ای دل غافل ،رفقا تیغ ژیلت به دست و سیبیل به پشت لب ،داخل دستشویی می شدند و بدون سبیبل خارج!  حال شما قداست آن موقع سبیل را در نظر بگیرید و درک کنیدکه این کار چقدر می توند عجیب و غیر قابل باور باشد . پرس و جو شد و کاشف به عمل آمد که یکی از دوستان که سیبیلی مرتب داشته ، در خانه کاملا زده بود و برگشته بود .گروهبان محترم که با ایشان از قبل لج داشتند فرموده بودند که اگر ببینیم یکی دیگر از شما سییبل زده باشد تا صبح به شما برپا می زنم !


(لازم به ذکر برای دوستان سربازی نرفته است که برپا زدن یکی از شیوه های تنبیه عمومی است و به این صورت می باشد که وقتی همه شب خوابند، گروهبان مربوطه وارد آسایشگاه شده و فریاد برپا سرداده و همه باید تا 3شماره از تختها پایین آمده و مرتب و خبردار بایستند و این امر می توند بارها و بارها تا صبح ادامه داشته باشد و ناگفته پیداست چه زجربی خوابی را باید سربازی که تمام روز را دویده و جست و خیز کرده باید تحمل نماید )


و روی همین حساب دوستان به جهت همبستگی با آن دوست بی سیبیل همگی دست به تیغ برده و سیبلهای نازنین خود را بر باد می دادند .بنده هم که نه خونم از دیگران سرخ تر و نه سیبیلم از دیگران پرپشت تر بود، به این حرکت انقلابی لبیک گفتم و تیغ تیز بر سیبلهای خود زدم و برای اولین بار آن ها را از ته تراشیدم و خودم را در آینه نشناختم


این شد که شب هنگام که گروهبان محترم آمدند و با یک دسته 75نفری بی سبیل مواجه شدند و از تعجب دهانشان بی اغراق باز ماند. ناگفته نماند که ایشان هم یا جوگیرشدند یا احساس کردند باید با عده زیادی طرف گردند ،برپا هم نزدند و ما اولین شب بی سبیل را بی سرخر خسبیدیم .


....


کامنت برگزیده


صحرا گفته : کاش الان هم جوونا سیبیل رو به برداشتن ابرو و کارای دیگه ترجیح میدادن تا وجه مردا کمی کمتر از این خدشه دار میشد!



نظرات 8 + ارسال نظر
سحر شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 http://meandmydaughter.blogfa.com

عجب وفاقییییییییی.

ترمه شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:04

شما چه جوری 24 ساعته از بلوچستان می رفتید مرخصی تهران؟ مدیونید اگه فکر کنید ترمه رفته تو کار مچ گیری.

تیزی ها به خضرت عباس
من آموزشی ارتش بودم در قزوبن

بولوت شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:13 http://maryamak.blogfa.com/

دوره آموزشی بود؟ یا درجه ی گروه شما پایین بوده که گروهبان داشتید؟

آره دوره آموزشی بود . من با دیپلم رفته بودم سربازی

بولوت شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:16 http://maryamak.blogfa.com/

من که از سیبیل قبل سال 77 فقط زجر رو بوسی کردن یادمه! و این که دوست نداشتم عموهام ببوسنم!

الان چی؟

سارا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:11 http://biadonyabesazim.blogfa.com

حجم اون سبیلهای قبل 77 رو هم باید می گفتید. الان اگه نمیزنند، اقلا حسابی کمش میکنند. موقع روبوسی، کمتر برخورد ایجاد میشه!


عجب "آخر رفاقتی" بوده اون شب.


فلسفه زجر دادن سربازها در زمان خدمت چیه اصولا.

اون موقع اصلا کم کردن حجم گناهی نابخشودنی بود سارا!
آره والا . این رفاقتا دیگه کمیابه سارا .
فلسفه اصلیش اینه که پسرها سختی بکش و مرد بشن برای خودشون و همین طور در زمان جنگ سختی ها اذیتشون نکنه . این وسطا یه عده گروهبان عقده ای هم همشه سوئاستفاده می کنن البته

نیره شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:34

چه خاطرات جالبی!
حالا ببینم چرا سال 77؟ به نظرم نیمشه زمان معینی براش در نظر گرفت
راستی سبیل گرو می ذاشتید یا خیر؟

من به نظرم اون موقع به بعد بود .ولی خب دقیقا نمی دونم
نه والا سیبیل من هیچ وفت به اون حد نرسید که بتونم گرویی جای بذارمش . دیگه کسی هم طالب این جور گرویی ها نیست

بولوت شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 18:35 http://maryamak.blogfa.com/

با دیپلم رفته بودید؟ شما مگه سرباز معلم نبودید؟ دیپلمه ها رو معلم میفرستن؟ یه نفر دیگه رو با شما اشتباه گرفتم؟
الانم دوست ندارم با آقایون روبوسی کنم! حالا درسته سبیل از مد افتاده ولی بلاخره مردن. نمیشه که صورتشون از حالت سیم ظرف شویی بودن دربیاد!

نه اون موقع دیپلم ها رو سرباز معلم می کردند

صحرا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:19 http://sahra1359.parsiblog.com

کاش الان هم جوونا سیبیل رو به برداشتن ابرو و کارای دیگه ترجیح میدادن تا وجه مردا کمی کمتر از این خدشه دار میشد .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد