کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بچه که عمر و نفسه (2)


 

اگه مسائل مالی رو بذاریم کنار ، مهمترین استدلالی که اخیرا مخالفین بچه دار شدن می کنن ( جدا از حوصله نداشتن مراقبت از یکی دیگه و فقط به فکر خود بودن ) اینه که توی یه دنیایی به این بی رحمی و زشتی ما چه حقی داریم که یه آدم دیگه رو هم به وجود بیاریم و بدبختش کنیم ؟


خب می دودنین ، این کاملا به دید افراد بر می گرده و نمیشه تعمیمش داد . اگه ما جهان اطرافمون رو یه جای پلید و کثیف و غیر قابل زیست بدونیم ، خب طبیعتا این فکر درسته . جایی که خودمون ازش بدمون میاد نباید کس دیگه ای رو هم دعوت کنیم که .


اما اگه دیدمون به دنیا دقیقا این جوری نباشه و فکر کنیم که خب بله این دنیا بدی هایی داره ولی خوبی های بی شماری هم داره ، زیبایی هایی هم داره ، زیاد هم داره ، خب به طور طبیعی برای ادامه زندگی دست به بچه دار شدن می زنیم و خونواده خودمون رو تشکیل می دیم و این هست که هیچ عشقی ، هیچ علاقه ای ، هیچ ارتباطی عمیق تر و قوی تر از ارتباطات خانوادگی پدر، مادر ، فرزند نیست و به قول نیره هرچقدر هم اعضای خانواده از هم دور بشن باز مثل یویو ! بر می گردن به سمت هم .


اشکال در این جاست که جمع کثیری از ماها آدمای مایوس و افسرده ای هستیم و از وضعی که در اون هستیم به شدت ناراضی. محله مون رو دوست نداریم ، شهرمون رو دوست نداریم ، کشورمون رو هم دوست نداریم ، امیدی به آینده نداریم و همه چیز رو تلخ و سیاه می بینیم . خب مایی که این جوری فکر می کنیم ، طبیعتا بچه و نسل بعدی هم در تفکرات ما نمی تونن جایی داشته باشن .

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سهیل دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:02 http://www.parchenan.blogfa.com

حالا باید دید کدام دیدگاه به واقعیت نزدیک تر است
اولی یا دومی
بعضی زندگی را میان رنج و ملال تعریف کرده اند(شوپهن هاور)
با مثال کوچکی توضیح می دهم
1.من گرسنه هستم
( از گرسنگی رنج می کشم)
2.غذا می خورم(لذت می برم)
کی از غذا دست می کشم؟
وقتی که غذا خوردن ملال آور می شود

و می توان کل زندگی انسانی را در این دور قیاس کرد

دوم:
زندگی من سراسر شادی است
آیا باید از دید رنج انسانهای دیگر در رنج باشم یا نه؟
به نظر شما زندگی تمامی انسانها در شادی می گذرد؟
(حکایت معروف سعدی در بوستان و قافیه زیبای عشق و دمشق آن)
چنان قحط سالی شداندر دمشق, که یاران فراموش کردند عشق

یاد آور می شوم کلام آن صوفی ابوسعید را:
اگر از ترکستان تا شام کسی را خاری در انگشت شود

از آن من است.

و اگر قدمی در سنگ آید زیان من است.

و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است."

به راستی ما باید از رنج بچه های غزه
گرسنگان آفریقایی، کشته شده های سیل و زلزله در ساسر کره خاکی
به سه گزینه برسیم(اگر گزینه دیگری دارید بفرمایید)

1. بی تفاوت باشیم
2. در رنج باشیم
3.کمی رنج بکشیم و سپس در فکر آنان باشیم

جواب من 2است
و در نهایت 3
پس در هر حال و با این دیدگاه نمی توان انتظار داشت دنیا مکان جالبی باشد

سوم کیفیت زندگی این دنیایی است که در اشعار خیام می توان نمود آنها را یافت
به نظر شما خیام شاد خوار شادکام
شاد بود؟
از انتهای غم بی بازگشت در رنج نبود؟
به نظر می رسد خوب دیدن این دنیا
با نوعی غفلت خود خواسته یا نخواسته و یا نادانی قرین موضوع باشد

ضمن آنکه در جواب های شما به کامنتهای دو پست قبل اقناع نشدم
فکر می کنم کامنت بنده بیشتر بر استدلال منطقی بود و جواب های شما ناشی از هیجانات عاطفی!!
که این جواب برای آن سوالات تناسبی نه در قاعده و نه در اظلاع ندارد

اولا واقعا مرسی از این کامنتهای جامعی که می ذاری و میدونم ازت وقت می گیره .
اما من سعیم این بوده که احساسی حواب ندم و منطق داشته باشم ولی ظاهرا به نظر تو این جوری نیومده پس پیشنهادی دارم . یه وقتی مشخص کنیم و بشینیم رو در رو با هم در این باره گپ بزنیم . توی نوشتار ، خیلی نمیشه مطلب رو باز کرد پس من استقبال می کنم که باهم بشیینم و اگه بخوای چندتا از دوستای مشترک هم در این نشست همراهیمون کنن . خوبه ؟
اما فقط سوال اولت رو بگم که وقتی می گی کدوم به واقعیت نزدیک تره باید جواب بدم که هر دو ! این زاویه دید ماست که تعیین کننده است

بولوت دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 15:34 http://maryamak.blogfa.com/

من فکر نمیکنم دنیا زشت و کثیفه. ترکیبی از زیبایی و زشتیه.
فکرم نمیکنن جایی که توش زندگی میکنیم با وجود همه ی بدی هایی که بهش معترضیم انقدر بد باشه که نشه کسی رو بهش اضافه کرد.
ولی من فکر ما نمیتونیم برای به دنیا آوردن یه موجود دیگه تصمیم بگیریم. نمیتونیم این حق رو به خودمون بدیم در مورد زندگی یه انسان دیگه تصمیم بگیریم.
همون جور که این حق رو نداریم در مورد مرگ یه انسان دیگه تصمیم بگیریم. حق نداریم برای بودن یه موجود هوشمند و با فهمم و احساس تصمیم بگیریم.
من وقتی یه نفر رو ببینم که مریضه داره درد میکشه و زندگیش به جز عذاب هیچی نداره و مرگ براش به نظرم بهتره از زندگیشه. حتی اگه خودش ازم بخواد بکشمش این حق رو به خودم نمیدم که جونش رو بگیرم. همون جور هم حتی اگه بدونم بهترین و زیبا ترین و شادترین زندگی برای یه انسان فراهم خواهد بود ولی این حق رو به خودم نمیدم که من برای وارد کردنش به اون زندگی تصمیم بگیرم.
الان اگه پدر یا مادر یا هر کس دیگه ای بدون اطلاع ما برا مون کاری بکنه که توی زندگیمون تاثیر خواهد داشت. شاکی نمیشیم که چرا به خودش اجازه تصمیم گیری داده بدون این که نظرمون رو بپرسه؟ بعد چه جوری میشه که ما برای یه عمر زندگی یه نفر تصمیم میگیرم تازه خودمون رو هم محق میدونیم؟!

این حق نداشتن رو از کجا متوجه شدی بولوتی؟ ما خیلی کارها رو می کنیم که باعث میشه حق یه موجود دیگه تغییر کنه . مثلا شما وقتی تخم مرغ می خوری حق جوجه رو برای تولد رد کردی . یا وقتی واکسن می زنی حق حیاط اون میکروبها رو رد می کنی .
شما وقتی تصمیم به بچه دار شدن می گیری حقی رو برای یه موجود دیگه به وجود میاری چیزی که خوبه ( که البته به زاویه دید تو بستگی داره ) چرا نخوای این خوبی رو به کسی هدیه کنی ؟ ( اون کس می تونه خودت هم باشی )

سهیل دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:08 http://www.parchenan.blogfa.com

«من یقین دارم که برگ

کاینچنین خود را رها کردست در آغوش باد

فارغ است از یاد مرگ

لاجرم چندان که در تشویش از این بیداد نیست

پای تا سر زندگی‌ست.

آدمی هم مثل برگ

می‌تواند زیست بی‌تشویش مرگ

گر ندارد مثل او، آغوش مهر باد را

می‌تواند یافت لطفِ
"هرچه باداباد " را»(شعر از: فریدون مشیری)

نیره دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 19:37

کامنت بولوت حرف دل من بود. به نظر تصمیم گرفتن برای زندگی یک انسان دیگه خیلی سهمگینه. خیلی زیاد!
یکبار با دوستی که دوتا بچه داره حرف میزدم. میگفت چاره ش فقط اینه که فکر نکنی! فکر کردن پدر آدمو درمیاره!
به نظرم آقا سهیل زیاد دچار این فکرها هستند! خودم سعی میکنم فکر نکنم بهش.

فکر کردن و مستغرق شدن در افکار طویل بد نییست ولی زیاده رویش آدم رو بیچاره می کنه . شما فکر کن همین الان بخوای زیاد فکر کنی که همه چیزهایی که می خوری پاک پاک باشن اصلا نباید لب به هیچ غذایی بزنی .
چیزی که ماها می بنیم جزئی از کلی است . مثلا این رو می دونیم که هوای اطراف ما پر از باکتری های گوناگونه . چرا نمی ترسیم و با جمعیت اطرافمون حشر و نشر داریم ؟

خانم کوچیک دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:52

من اصلن فکر نمیکنم دنیا جای سیاه و زشتیه وهر چند از رنجهای کودکان افریقایا غزه ناراحت می شوم ولی راستش خیلیم بهش فکر نمیکنم ولی در مورد بچه های خودم اگه تو یه کشور پیشرفته مثل کشورهای اروپایی یا حتی جوامع رو به رشدی که اینده خوبی دارند مثل ترکیه زندگی می کردم خوشحالم می شدم که خونواده پر جمعیتی داشته باشم ولی در مورد جامعه خودمون ما انچه امروز می کاریم فردا درو می کنیم به نظرتون وضع امروز جامعه ما نوید اینده روشن را میدهد که ما بخواهیم بچه هایی را توش به دنیا بیاریم که خوشبخت زندگی کنند ما حتی منابع طبیعی و محیط زیستمون را هم بخشیش را به کل تخریب کردیم و بخش دیگرش هم به سرعت در حال نابودیه اخلاقیات وفرهنگ را ببینید به نظرم وضع ما از قبل از انقلاب بدتره واختلاف طبقاتی داره روز به روز بیشتر میشه

خانم کوچیک عزیز . خب شمابه وجه تلخ قضیه بیشتر فکر می کنی پس طبیعتا تو گروه اول قرار می گیری .
من هم معترفم که جامعه ما جامعه ایده آلی نیست مثلا همون نماینده ها که شما مثال زدین و من چندین بار در نوشته هام بهشون پرداخته ام . اما کفه ترازو رو مثبت تر می بینم

خانم کوچیک دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:56

جامعه ما حتی روند رو به جلو هم نداره ببینید دغدغه های نماینده های ما چی هستن که ادم امیدوار باشه فردا بهتر میشه الان اله بختکی میان میگن جمعیترا دو برابر کنین فکر میکنین مثلن برنامه و امکانات و زیر ساخت دارن براش البته خدا را شکر ما مردمی هستیم که میلیونها بار از یه سوراخ گزیده می شویم

پیرامید سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:23 http://lifeformyself.blogsky.com

البته من با این که مجردم و اصلا به موضوع بچه دار شدن کاری ندارم، ولی دست کم یه چیزی رو خوب می فهمم: ما آدما گاهی خودمون رو خیلی دست بالا می گیریم و فکر می کنیم که جای خدا هستیم... و ماییم که اجازه ورود یا عدم ورود یه انسان دیگه به این دنیا رو صادر میکنیم... عقیده قلبی من اینه که اون کسی که قراره وارد این داستان بشه، وارد می شه... چه از طریق این خانواده چه از طریق یه خانواده دیگه! ما خدا نیستیم... خدا این داستان رو نوشته و شخصیت هاش رو وارد داستانش می کنه... ما هم فقط شخصیت های این داستان هستیم، نه نویسنده اش!

به نظر من دیدگاه بامزه ایه گرچه یه جورایی بشر رو مصلوب الاختیار می بینه

عطیه چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:10 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

سلام!
نظر همه ی دوستان محترم!
خوب حالا آدمی که دلش بچه میخواد, چه جوری از این فرشته کوچولوی آسمونی اجازه بگیره و کسب تکلیف کنه که : عزیزم! آیا افتخار میدین به این دنیا بیاین یا نه؟!
خداییش باید سیستم وایبر اون ور رو راه بندازیم!

سهیل چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 http://www.parchenan.blogfa.com

موافقم
برای اینکه مزاحم کسی هم نباشیم
پارکی- بوستانی به نظرم مناسب می یاد

مهربانو پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:38 http://tanhayizan.blogfa.com/

سلام . مطالبتون رو همیشه می خونم .جامع و کامل می نویسید ممنون . من دو تا بچه دارم . بعد تولد پسرم دچار عذاب وجدان شدید شده بودم . همش با خودم می گفتم چرا ؟ چرا یک موجود بیگناه را به این دنیا آوردم ؟ چرا باعث شدم اون با بی رحمی ها و نابسامانی ها و نداری ها مواجه بشه . چرا باید بیاد این دنیا و وقت رفتن با تجربه سخت مرگ مواجه بشه (اون زمان از مرگ خیلی می ترسیدم ). اما بعد که بزرگ شدن و شادی ها و موفقیت هاشو دیدم و تلاشش برای لذت بردن از زندگی رو دیدم و دیدگاه خودم نسبت به مرگ تغییر کرد ،خوشحالم از داشتنش و باهاش تمرین زندگی خوب و پر از تلاش و آرامش را تجربه می کنم . تا این که به خودم اجازه دادم و به فرزند دوم فکر کردم . الان راضیم از بودنشون و زندگی کردنشون . بی انصافیه اگه نگم بهم شور زندگی میدن و این شاید خودخواهی من به عنوان مادر باشه .

مهرباننوی عزیز . تمام حرفاتونو می فهمم که یک موقیعت رو داریم . موافقم بچه هم برای خودش و هم برای ما شور زندگیه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد