اگه از مشتریهای قدیم این کافه باشین حتما خبر دارین که سالها قبل رمانی رو نوشته بودم و می خواستم ببینم که میشه چاپش کنم یا نه و دادم رمان رو چند نفر آدم اهل ادبیات و داستان و رمان خوندند و اون ها هم خوششون اومد و تشویقم کردند پس داستان رو برداشتم و راه افتادم توی انتشاراتی های تهران و به خیلی هاشون سر زدم .
اونها هم ازم می گرفتند و بعد از چند ماه می گفتند که یا نمی خواهند و یا می گفتند اگر خودم سرمایه گذاری کنم حاضر به چاپش هستند و من هم ویرم گرفته بود که حتما خود اونها روش سرمایه گذاری کنند و من و ناشرین اون موقع نتونستیم با هم کنار بیایم . حتی داستانم رو برای چندین و چند سایت ادبی اینترنتی ایمیل کردم و به کسانی دادم که معتقد بودند آشناهایی در این زمینه دارند و این قدر این طرف اون طرف رفتم و فرستادم که الان یادم نیست دیگه کجا رفتم و نرفتم و این داستان به دست چه کسایی رسید!!
ولی بازهم نشد و همون موضوع بیان می شد. دیگه به این نتیجه رسیده بودم که حتما داستان من قابلیت چاپ نداره و بعد از مدتی تلاش بی حاصل دیگه بی خیالش شدم و راستش یه باری تو عصبانیت می خواستم هرچی نسخه ازش دارم رو بندازم دور و فایلش رو هم پاک کنم بره پی کارش!
تو این مدت وبلاگ نوشتم ، قرآن رو ترجمه کردم ، چندتا داستان دیگه نوشتم (که نصفه نصفه مونده اند!) و این ها گذشت . چندسال قبل که کلا موضوع رو یادم رفته بود به طور اتفاقی فایل داستان رو دیدم و خواستم توی نت به شکل پاورقی منتشرش کنم و چند قسمتیش رو هم منتشر کردم که خواننده های عزیز به من گفتند که این کار رو نکنم و حتما چاپش کنم . من هم که حرف گوش کن ، زود برداشتم اما باز دست به کاری نزدم !
اما فروردین امسال با خودم گفتم دیگه امسال می رم برای چاپش و یه چیزی حدود 3ماه پیوسته وقت گذاشتم تا دوباره ویراستاریش کنم و ایراداتش رو رفع کنم و ماه قبل بالاخره به نسخه نهایی رسیدم . چند نفری که این سری خوندنش ازش خوششون اومده و معتقدند که داستان خوب و پرکششیه ( به جان شما تعریف از خود نیست ها !!) و خب الان دوباره همون جایی بودم که چندسال قبل بودم . هفت خوان چاپش !
با دوتا از دوستای این کاره مشورت کردم و فهمیدم که الان اگه بخوام خودم به خرج خودم چاپ کنم برای 1000نسخه ( حداقل چاپ) باید یه چیزی حدود 7میلیون تومن هزینه کنم ، حالا پخش و فروشش هم بماند . دیدم ترجیح اول اینه ناشری حرفه ای این کار رو بکنه و در صورتی که به هر دری زدم و بسته بود خودم چاپ کنم. با ناشرا دونه دونه تماس گرفتم و به چندتا از اونایی که ابراز تمایل کردن یه نسخه دادم که گویا پروسه جواب دادنشون 2 تا 3 ماه طول می کشه و بعد می ره تو مراحل بعدی هفت خوان !
و همین جا از اون دو تا دوست عزیز که تا این مرحله کمکم کردن تشکرات بلیغ می نمایم .
موقع فروش کتابتون، لطفن فروش اینترنتی هم داشته باشه که تهران ننشین ها هم بتونن بخرن.
شما که حسابتون سواست . مال شما رو شخصا ارسال می کنم
ای شا ا.. هر چه سریعتر زحمات به ثمر بنشیند
ان شاالله که چاپ بشه. شاید بهتر بود همون موقع ها خودتون با هزینه شخصی چاپ میکردید. چون ارزونتر بود و کاغذ یارانه ای بود. ضمن اینکه تا الان هم متوجه میشدید چه بازخوردی داره.
برادر من هم کتاب اولش رو خودش چاپ کرد. بعدش که دیدن فروش خوبی داره ناشر قبول کرد و بهش حق تالیف هم داد. البته موضوعش داستان نبود.
راستی قرآن رو ترجمه کردید؟ یعنی عربی تون در این حد عالیه؟ نمیدونستم!
اره منم همین فکرو می کنم اون موقع ها با 2 تومن انجام می شد !
موضوع کتاب برادرت درچه رابطه ای بود ؟
عربی من در اون حد هم عالی نیست !!
مگه رمانت چند صفحه است که هزینه چاپش اینقدر بشه؟ فکر کنم یه کمی گرون بهت گفتنا!
به من گفتن حدود 500 صفحه در میاد
رگبار خان من قول میدم از همین الان 3 تا نسخه اشو بخرم! این که از ما!! 997 خریدار دیگه هم پیدا کنید حله و اونوقت احتمال خیلی زیاد ناشر خودش اقدام میکنه برای چاپ دوم :))
امیدوارم حتما تا آخر همین امسال موفق به چاپش بشید و دل خودتون و ما شاد شه...
مرسی سیلوئت جان . چحوری بفرستم خدمتتون کانادا اون وقت ؟
پس انگشت ها رو ضربدر نگه میداریم تا کتاب کافه چی هرچه زودتر منتشر شود
قربونت شیرین جان !
اما این ضربدر قضیه اش چیه ؟
ضربدر نگه داشتن دو انگشت اشاره و میانه به معنای انتظار برای محقق شدن یک اتفاق خوب است :) توی صورتک های اسکایپ هم هست.
نمی دونستم این رو . مرسی از آموزشت دوست خوب
رگبار عزیز من از حالا زنبیلمو تو نوبت خریدش میذارم
لدفن هوای زمبیلمو داشته باش رفیق...
بیصبرانه منتظرم
و همینطور دعا میکنم تمام موانع به طرز شگفت آوری از سر راهت کنار بره عزیز....موفق و سربلندباشی کافه چی عزیزمون
سلام جناب رگبار
به نظر من نویسنده های جوان که دستی هم در فن آوری های روز دارند باید به سوی چاپ الکترونیکی برن.
من پیشنهاد می کنم به دنبال چاپ کاغذی نرین و شخصا به صورت مستقیم با سایت فیدیبو برای انتشار الکترونیکی قرارداد ببندین. اینجوری هم هزینه کمتری داره و هم امکان فروش در خارج از کشور بیشتر میشه
آقا بابک مرسی از این راهنمایی . حقیقتش این که تا به حال از این سایت خبری نداتشم . کمی روش مطالعه می کنم ببینم چی هست
در مورد رشته ش بود دامپروری. در اون زمینه کتاب درسی موجود نبود و کتاب برادرم به عنوان کتاب درسی توی دانشگاه ها جای خودش رو باز کرد. الان یه کتاب دیگه هم چاپ کرده.
تا جایی که میدونم بعضی از ناشرها خودشون اقدام به پخش هم میکنند. یعنی از شما فقط پول میگیرند و لازم نیست دنبال مشتری باشید. این طوری بهتره.
اگه عربی تون خوب نیست چطور قرآن رو ترجمه کردید؟ خیلی باید سطح زبان بالا باشه برای این کار.
من کی گفتم عربیم خوب نیست ؟ گفتم نه تا اون حد
داستانش مفصله تا حدودی . اینشالله در اولین فرصت براتون تعریف می کنم که چی شد که انجامش دادم
من پیشنهاد میکنم اول کاغذی ش رو چاپ کنید بعد الکترونیکی. چون اگه اولش الکترونیکی باشه همه دانلود میکنن و زحمتتون به باد میره. متاسفانه کسی به این مسائل و حقوق مولف اهمیتی نمیده. بعد از اینکه فروش داخلی انجام شد به فکر خارجه بیفتید!
سایت ناکجا هم هست. بد نیست ببینید.
موفق باشی دوست گرامی من
منتظر خواندنش هستم.