کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

خزان تابستانی

 

 

وقتی دنبال خونه می گشتیم و باران بنیامین رو باردار بود ، یه چیزی حدود 7سال قبل ، جزء اولین چیزایی که دیدم دوتا چنار خوش قد و بالا بود که جلوی ساختمون توی کوچه کاشته شده بودند . اون موقع به نظرم 20سالی داشتند و حسابی سر سبز بودند و سایه ساری داشتند خوش .  

 

تا یک دو سال اول نه دیدم که کسی بهشون آب چندانی بده و نه من خودم این کار رو می کردم، اما درختها همون جور سبز و خرم بودند وبزرگ و بزرگ تر می شدند . حدسم این بود برای این  آب نیاز ندارند که حتما ریشه هاشون رسیده به یه جریان آب زیر زمینی ای که از همون ها آب می خورند که دیگه احتیاج به آب دادن ما ندارند .  

 

اما یواش یواش که خونه های یکی دو طبقه اطرافمون رو خراب کردند و ساختمون های چندین و چند طبقه ساختند متوجه شدم که درخت هامون دیگه اون درختای سابق نیستند و هنوز پاییز نشده خزان می کنند و حتما تو گود برداری هاشون راه آب رو قطع کرده بودند و درختهای ما رو بی آب گذاشته اند . 

 

متاسفانه توی ساختمون هم بقیه اهالی اهمیت به گل و گیاه نمی دن و تنها کسی که گاهی به باغچه رسیدگی می کنه منم . اما نمی دونم چرا امسال اوضاعشون خیلی بد جوره ؟ واقعا نمی دونم چقدر باید به این درختای بیچاره که گیر ما آدمای زبون نفهم افتادند آب بدم که برگشون وسط تابستون نریزه و زرد نشن ؟ کم آب می دم زرد می شن . زیاد هم می دم باز زرد می شن! خلاصه موندیم این وسط که حد مناسب آب دادن به اینها چیه .  

 

آیا کسی هست که مرا راهنمایی کند!؟

 

اصلاح ساعات کار را خواهانیم !

 

توجه توجه !   

 

همان گونه که مستحضرید ،کارمندان تلاشگر دولت که دارای بالاترین بهره وری و کارکرد در سطح جهان هستند از 8ساعت حضور در سرکار که از 8صبح شروع شده و تا 4 بعد از ظهر ادامه دارد ، به مقدار قابل توجه و دست نیافتنی 22دقیقه مفید در روز کار می کنند! (بر اساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس ) ، که ژاپنی ها و کره ای های نادان به جای این 22دقیقه به ترتیب روزی 8 و 9ساعت کار مفید می کنند ! . . .  

 

و در راستای بالا بردن بهره وری بیشتر این کارمندان محترم ، اعلام می گردد که بنا به فرمایش معاون حقوقی معاونت توسعه مدیریت و سرمایه‌ انسانی رییس جمهور ،برای این ماه مبارک رمضان ساعات کاری این عزیزان از 9صبح تا 2.5بعد از ظهر بیشتر نبوده و این سختکوشان گرامی می توانند خستگی این 5ساعت کار را در خانه در کنند .   

 

در تلاشیم که در طرح های انقلابی بعدی برای این کارمندان محترم ، ساعت کاری کمتری نیز مشخص نماییم که 10صبح بیایند و 11صبح بروند .یعنی 22دقیقه کارشان را انجام داده ، 38دقیقه بقیه را هم اگر آقا هستند بحث سیاسی نموده یا اگر خانم می باشند پشت سر همکارهای دیگر خانم یا جاری و مادر شوهرشان صفحه بگذارند .  

 

به امید بهره وری های بیشتر و پیروزی های غرور آفرین این عزیزان .

 

 

اعتماد به نفس بسازیم در حد تیم ملی !

 

چند روزیه که یه کتابی درباره تربیت کودک دارم می خونم به اسم کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان ، نوشته آقای گلن استنهاوس، روانشناس کودک انگلیسی ، با ترجمه روان ناهید آزادمنش . هر دفعه که تو مترو هستم که حدودا 20 دقیقه ای می شه ، یک فصلش رو می خونم . تا الان نصف کتاب رو این جوری مطالعه کردم .   

 

تصویر  روی جلد کتاب

 

استنهاوس توی مقدمه اش نوشته که هرچقدر کودک استعدادها و توانایی های بالقوه زیادی داشته باشه، اما اعتماد به نفس نداشته باشه ، همه اونها در مسیر زندگی نابود می شوند ،مگر این اعتماد به نفس ، فعالشون کرده و به هرکدام جهت بده . این حرف رو خیلی می تونم درک کنم . شده مواردی که چیزی رو بلد بودم و می دونستم ولی به خاطر کم رویی و بی اعتماد به نفسی نتونستم انجام بدم واز کسایی که از من بی بهره تر بودند ولی اعتماد به نفس بالاتری داشتند ،عقب افتادم .  

 

این کتاب 140صفحه ای رو می خونم که ایراداتی که در شخصیتم شکل گرفته، حداقل برای بچه هام تکرار نشه .فصلهای جالبی هم داره : عزت نفس ، او را دوست داشته باشید ، به کودک احترام بگذارید ، استقلال ، شنونده حرفهای کودک بودن ، حس تعلق ، تشویق و جنسیت عنوان تعدادی از این فصلهاست .  

 

من به همه اونهایی که فرزند دارند و حتی اونهایی که ندارند (برای خودشون ) توصیه می کنم که این کتاب رو مطالعه کنند .

 

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

بولوت گفته :‌دوران ما که اعتماد به نفس داشتن چیزی خوبی نبود و به بی ادبی و پر رویی تعبیر میشد! 

محمد حسنی مرسی مبارک مصری

 

 

 

 

 

 

دوسال قبل مصری ها ریختن تو میدون التحریر و مبارک رو کله پا کردن . سال قبل بعد از سالهای سال دیکتاتوری حسنی مبارک ،یه انتخابات آزاد داشتن که محمد مرسی نامزد اخوان المسلمین ،حائز بیشترین آرا و رئیس جمهور شد ، دوره اش بود 4سال .

یه سال گذشت . بعضی ها ازش راضی نبودن و از جمعیت 84میلیونی مصر ، چند صد هزار نفر ( تو بگو  چند میلیون نفر) ریختن تو خیابون و خواستار کناره گیریش شدن و ارتش هم یقه مرسی رو گرفت و از روی صندلی ریاست برش داشت و یکی دیگه رو نشوند رو صندلی و معلوم نیست مرسی رو اصلا کجا بردتش!

 

این وسط می شنوم عده ای ذوق می کنن که خوب شد که اسلام گراهای سلفی و بدوی اخوان المسلمین مخالف دموکراسی رو برداشتند و این حرکت یعنی تقویت دموکراسی . خب ببینم مگه این بابا با رای مردم نیومده بود بالا ؟ این دموکراسی نبود ؟ اگه این باب بشه که ارتش یا نیروی نظامی هر کشوری به صلاحدید و فتوای خودش و با پشتوانه جمعیتی محدود کودتا کنه و رئیس جمهور قانونی کشور رو برداره و کس دیگه ای رو بذاره سر کار ، خب این امر می تونه بارها و بارها تکرار بشه که .   

 

حالا فکر نکنین که من موافق ایده ها و روشهای این بنیادگراها هستم ، نخیر نه تنها موافق نیستم که وجودشون رو مخل آزادی اندیشه و روش صحیح زندگی می دونم ولی راه غلط که نباید باب بشه حتی اگه تو اون مقطع خاص به نفع ما باشه . این گفته شاعر آلمانی، برتولت برشت، یادمون نره که گفته بود :«وقتی نازی های آلمان کمونیست ها را گرفتند هیچ نگفتم زیرا کمونیست نبودم .وقتی که یهودی ها را کشتند هیچ نگفتم زیرا یهودی نبودم .وقتی کاتولیک ها را گرفتند باز هیچ نگفتم زیرا کاتولیک نبودم اما وقتی مرا گرفتند دیگر کسی نمانده بود تا اعتراض کند!»

 

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

افسانه گفته : آقای رگبار من هم موافق این اتفاق بودم و هستم. در مقاله‌ای خوندم- به زبان ایتالیایی ترجمه شده یک روزنامه مصری زبان که اگر خواستید منبع را براتون می‌گذارم - که ریاست جمهوری و رای را به گرفتن وکیل در یک امر حقوقی تشبیه کرده بود. ما با رضایت خودمون طبق یک قرارداد وکیلی را برای انجام برخی‌ کارها استخدام می‌کنیم. اگر به هر دلیلی‌ دیدیم که وکیل دنبال منافع خودش هست و به نیازهای ما کاری نداره و دنبال کار ما نیست این حق را داریم که وکالتش را باطل کنیم و به وکیل دیگری رشته امورمون را بسپاریم. در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک وقتی‌ مشکلی‌ و نارضایتی عمومی پیش بیاد یا اینکه به هر دلیلی‌ رئیس جمهور متوجه بشه که رای دهندگان نظرشون برگشته خود رئیس جمهور یا نخست وزیر استعفا میده یا در مرحله بعدی اگر نخواد مسند قدرت را ترک کنه این کار را پارلمان انجام میده.
در مصر نارضایتی به وجود آمد. کارنامه دولت در طی‌ یک سال افتضاح بود و از بد بدتر شد. سرکوب و شکنجه بیشتر از قبل شد و فساد اداری در نهاد‌های حقوقی و رسانه یی بیشتر از قبل. مردم به خیابانها ریختند و کمپین تمرّد بیشتر از ۲۰ میلیون امضا برای برکنار شدن آقای مسری گردآوری کرد. این بیشتر از رقمی‌ هست که تون دور دوم انتخابات به آقای مصری رای داده شده بود. مردم صدای خودشون را رساندند. ایشون هیچ علاقه یی به ترک قدرت نداشت. پارلمانی هم در مصر نیست هنوز. حدود ۵۰ نفر در این روزها جانشون را از دست دادند. آیا یک قدرت سومی‌ نباید وارد عمل میشد تا به این خشونتها پایانی داده بشه؟ این یک نه قاطع اکثریت بود به دولت. و ارتش صدا را شنید و لبیک گفت. این به این معنا نیست که مشکلات حل شد. اما تون کشورهایی مثل مصر همین قدم پیروزی بزرگی‌ برای مردم هست. و دیگر اینکه - این تجربه شخصی‌ خود من هست تون چند ماهی‌ که قاهره برای تحقیقات دانشگاه بودم - که اخوان مسلمین را به عنوان یک گروه سیاسی مردم نمی‌بینند، بلکه بیشتر به یک شاخه مذهبی‌ بهش نگاه می‌شه هرچند که مردم بی‌نهایت مذهبی‌ هستند و روز به روز به تعداد کسانی‌ که مذهبی‌ می‌شند اضافه‌تر می‌شه. مردم به این آقا رای دادند بدون اینکه درست بشناسندش به این خاطر که رقیبش که از حزب آقای مبارک بود به قدرت نرسه.
بعد هم پشیمان شدند. چرا باید تا پایان دوران ریاست جمهوری ایشون را تحمل میکردند؟ به نظر من تمامی‌ کشورهای منطقه باید از این روزهای مصر درس بگیرند. به شخصه برای من بهار عربی‌ از تابستان امسال آغاز شد ... 

 

اخوان سپهری

 

 

دیروز این متن برام تو ایمیلم فوروارد شده بود . معمولا ایمیلای فورورادی رو دقیق نمی خونم و زود ازشون رد می شم . اما دست من نبود خوندمش و ناخواسته این ایمیل چشمهام رو تر کرد .  

 

«پل ، یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟" پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..." البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.  اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با ماشین یه گشتی بزنیم؟""اوه بله، دوست دارم." تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟".

پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است.   اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید.".

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت.  او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :.. " اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده.  یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد . اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."

پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.» 

 

 

حس کردم که با تمام وجودم دوست دارم که بنیامین و دانیال هم همیچین برادرهایی بشوند و می دونم که این وظبفه مای پدر مادر و نوع تربیت ماست که جوری باهاشون رفتار کنیم که این جوری به هم علاقمند باشند و با تمام وجودم آرزو کردم که ما بتونیم همین جوری بارشون بیاریم .

 

این عکس رو ماه قبل دم ساحل رامسر ازشون گرفتم .دانیال داره یه بطری ای رو که از روی زمین برداشته توی دهنش می کنه و بنیامین داره سعی می کنه که نذاره این کار رو بکنه . (ببخشین عکسه خیلی تار افتاده .تو این کامپیوترم همین رو داشتم ) 

 

 

..... 

 

کامنت برگزیده  

 

مهتاب گفته : عنوان پست رو که خوندم فکر کردم راجع به شاعراست گفتم یعنی آقای رگبار چه ارتباطی بین اخوان ثالث و سهراب سپهری پیدا کرده آیا!
پست جالبی بود ولی می خواستم بدونم علاوه بر این که آرزو کردید این دو تا گل پسر درآینده همچین برادرایی باشن خودتونم تصمیم گرفتین با خواهر و برادر احتمالیتون همچین رابطه نزدیکی داشته باشید اگر اینجوریه مطمئن باشید بچه ها ام ازتون یاد می گیرند.