کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

تاریخ آمریکا رو بخونیم

 

 

 

آمریکا قدرت اول دنیاست و هیچ کس حتی دشمنای اون نمی تونن این رو منکر بشن

 

 

تولید ناخالص داخلی آمریکا، 25% تولید ناخالص جهانیه و تولید 3 تا کشور غول دنیا یعنی چین ، ژاپن و آلمان روی هم به اندازه آمریکا نیست .  مال ما ؟ سهم تولید ناخالص ما فقط نیم درصده ! یعنی این که تولیدات آمریکایی ۵۰برابر تولیدات ایرانی هستند !!!  

 

اونها دومین تولید کننده گندم و اولین تولید کننده پنبه، توتون، میوه، گوشت و پنیر در جهان اند. اونها به لحاظ تولید نفت در رتبه سوم و به لحاظ تولید گاز در رتبه دوم جهان قرار دارند و اولین ارتش دنیا رو دارند . اونها سومین صادر کننده و اولین وارد کننده جهان اند. اونها . . . 

  


بله آمریکا قدرت اول دنیاست و هیچ کس حتی دشمنای اون نمی تونن این رو منکر بشن و شناخت اون به همه ما می تونه کمک کنه که کشور و ملت بهتری بشویم . این که ببینیم چجوری آمریکا این جوری شده و ما هم این جوری ! آیا تو این تاریخ 400ساله شون از اول همین جوری موفق و ابرقدرت بودن ؟ خوب نیست که تاریخ آمریکا خونده بشه و بفهمیم چه راهی رفتند و ما چه راهی باید بریم ؟  

  

فکر می کنین اونها از همون ابتدا این جوری موفق و برجسته بودند؟ فکر می کنین که صنعتشون از اول پیشرفته بود ؟ فکر می کنین که آزادی بیانشون از اول همین جوری درخشنده و پیشرو بود ؟ فکر می کنین در اون جا همیشه مردمش به حقوقشون می رسیدند ؟ فکر می کنین اون همیشه ابرقدرت بود ؟ 

 

اگه ما بدونیم که اونها هم تو 300سال قبل همین مشکل آزادی بیان رو داشتن و روزنامه نگارها و کاریکاتوریست ها رو برای نوشتن یه مطلب علیه مقامات و کشیدن یه تصویر اونا به زندان می انداختن ، اگه بدونیم اونها حق اعتصاب برای رسیدن به خواسته های مشروعشون رو نداشتن و دولت اعتصاب گرها رو به زندان می انداخت و رهبرانشون رو می کشت ، اگه بدونیم که تا 50 سال قبل یه سیاه رو تو رستوران سفیدها راه نمی دادن و حالا یه سیاه رئیس جمهورشون شده ، اگه بدونیم چندین بحران مالی داشتن و ازش درس گرفتن و دیگه اون بحران رو پشت سر گذاشتن ، اگه بدونیم تلاشهاشون رو در اکتشاف و ساختن و ساختن  ، اگه بدونیم . . .    

 

من که فکر میکنم می تونیم مقایسه ای بین خودمون و اونا انجام بدیم و از راههای اونا درس بگیریم  . اشتباهاتشون رو تکرار نکنیم و پیروزی هاشون رو الگو نماییم . می تونیم برای خودمون هم گرته برداری کنیم و بفهمیم که نابرده رنج ، گنج براشون میسرنشده .   

 

  

                            

 

 

من هفته قبل تاریخ آمریکا رو در یه قالب ساده و دوست داشتنی خوندم و به شما هم برای شروع ، کتاب «آمریکا» به قلم و تصویرگری لاری گونیک و با ترجمه محمود مزینانی رو پیشنهاد می دم . قیمت کتاب در دو جلد ۷هزار تومنه و در اون ، تاریخ آمریکا در ۱۹ فصل با زبانی ساده و طنز آمیز و با تصاویر کمیک روایت شده . روایت ساده و طنز آمیز ازتاریخ 400ساله آمریکا که در کنار کارتون‌هایی که توسط نویسنده کشیده شده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده طوری که از خوندنش خسته نمی‌شین .   

 

  

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

گیل دختر گفته : هوم ... چه جالب ... طرح رو جلدشو دوس داشتم ... تا حد زیادی با حرف تیراژه موافقم ...اما اگه نگاهی به تاریخ بندازیم متوجه میشیم که اکثر کشورهای پیشرفته و قدرتمند دنیا این تاریخچه خونین رو اشتن ...از انگلیس و فرانسه بگیر تا حتی خیلی از کشورهای آسیایی که پیشرفت خوبی داشتن مثل ژاپن . انگار این خونریزی ها و بی توجهی و بیرحمی نسبت سایر کشورها اما در عین حال مسئول بودن نسبت به مردم خودشون بخشی از سیاست کشورهای توسعه یافته ست ...طوری که همین الانشم میبینیم در فجایعی که آمریکا توی عراق و افغانستان و خیلی از کشورهای دیگه مرتکب شده و میشه تنها نیست و خیلی از قدرتهای بزرگ دنیا ازجمله کشورهای اروپایی همراهیش می کنن ...
با این وجود این یه واقعیته که تو خیلی از زمینه ها که این کشور توش سرآمده برای پیشرفت باثی کشورها الگوی خوبی میتونه باشه ... اما نکته ای که وجود داره اینه که اغلب در الگو برداری ها دیده شده که نکات منفی هم همراه نکات مثبت وارد فرهنگ و زندگی کشوری که الگو برداری می کنه میشه ...

 

 

حماسه ملبورن و جمعی ترین شادی ایرانیان

 

فردا ، هشتم آذر ، پونزدهمین سالگرد یکی از وقایع تاریخی این سرزمین است . 15سال قبل ساعت 2 بعد از ظهر به وقت تهران ، گزارشگر فوتبال ، جواد خیابانی ، این جور شروع کرد : عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید .  

 

اون روز شنبه 8 آذر 1376 بود و فقط شش ماه از شگفتی دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران گذشته بود . در جامعه ایران ،مخصوصا در جوونای ایران ، نوعی امید به آینده وجود داشت و نوعی خوشبینی نسبت به همه چیز ، بوی بهبود از اوضاع جهان می شنیدیم،  ایران 20سال بود که به جام جهانی نرفته بود و بیشتر ماها اون 20 سال قبل رو ندیده بودیم . ما دوست داشتیم تیممون رو ببینم که به جام جهانی فرانسه میره . شور و هیجان اون موقع بی سابقه بود. 

 

تیم فوتبال ما تو بازیهای مقدماتی با مایلی کهن نسبتا خوب شروع کرده بود و بد ادامه داده بود و به تدریج به یک تیم از هم پاشیده ،بی روحیه و بی اعتماد به نفس بدل شده بود . تیمی که امیدی به او نمی رفت . تیم مایلی کهن بسیار بد و قابل پیشبینی برای حریفان ادامه می داد . تمام تیمها صعود کرده بودند و فقط تکلیف دو تا تیم معلوم نبود که باید از بین ایران ، ژاپن و استرالیا یکیشون حذف می شد. ناامیدانه مربی رو عوضش کرده بودن و یه مربی برزیلی به اسم ویرا رو جاش گذاشته بودن که در کنار ذوالفقار نسب وظیفه بازسازی تیم رو به عهده داشت. ولی باز هم فرصتها رو در اخرین لحظات و باوجود بازی متفاوت و جذاب تیم ، با شکست از ژاپن برای صعود مستقیم به جام جهانی از دست داده بود ولی حالا یه فرصت داشت . فرصتی که به نظر چندان در دسترس نبود تیم ملی استرالیا . 

 

تیمی که همه بازکنانش در لیگ برتر انگلیس توپ می زدند و این یعنی یک تفاوت خیلی زیاد . بازیکنای ما ، اون موقع ما هنوز پاشون رو از آسیا بیرون نذاشته بودن و استرالیا برای ما خیلی با هیبت بود . بازیمون رو در تهران یک - یک کرده بودیم که خیلی برای ما خوب بود اما بازی در استرالیا ؟ اون جا هم می شد ؟ 

 

من اون موقع کلاس زبان کیش ناهید می رفتم ، روبروی پارک ملت و درست تو همون زمان بعد از ظهر ، امتحان فاینال داشتیم . معلم مون قبول کرده بود که تا پایان بازی صبر کنه بعد امتحان رو بگیره . یه جمعیت 60نفره از ما توی سالنی که تلویزیون داشت و نهایتا 30نفر ظرفیتش بود جمع شده بودیم . 

 

بله . خیابانی این جوری شروع کرد: عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید . صداش می لرزید . بازی شروع شد. استرالیایی ها بهمن وار به دروازه ما نزدیک می شدند و پشت سر هم شوت به دروازه داشتند . دقیقه 1 ، دقیقه 2 ، دقیقه 3 . ما همه در ایران خشک زده به این فوتبال نابرابر نگاه می کردیم . سرعت بازیکنای اونا دو برابر بازیکنای مابود انگار ، فیلم رو روی دور تند گذاشته بودن انگار . 

 

اما عابدزاده دلاور ، توپهاشون رو خراب می کرد و نمی ذاشت گل بشن . چند بار که از پشت سرش زدن که سعداوی و زرینچه روی خط برگردوندن . لاکردارها دروازه ما رو به توپ بسته بودن . بالاخره دروازه ما بعد از نیم ساعت فرو ریخت . دست بردار نبودن و باز هم بسیار حمله کردند . پاشازاده مدافع ،یه توپ رو درست از خط دروازه با سرش برگردوند . نیمه اول که تموم شد . تازه یادمون افتاد که نفس بکشیم ! 

 

بچه ها با هم بحث می کردن و امیدواری کمی ، بسیار کم ، برای جبران گل داشتیم . تیم ما حتی یه موقعیت هم روی دروازه اونا نداشت . تیم اونا از ما خیلی سرتر بود . 

 

نیمه دوم و همون اولش ، دوباره گلی دیگه برای استرالیا . انصافا تا اون موقع باید 20گل می خوردیم و به دو گل قناعت کرده بودیم . بازی همون جور ادامه داشت . من که غصه تموم وجودم رو گرفته بود و حالم بسیار گرفته شده بود  و غمناک به صفحه تلویزیون نگاه می کردم . یک ربع دیگه بازی تموم می شد و مگه معجزه ای می شد . 

 

ناگهان داد و بیداد کلاس رو برداشت . روی پاس گل خداداد فرز و زبل به کریم باقری و دایی ، این کریم سخت کوش بود که ناباورانه توپ رو به تور اونا چسبوند . ناگهان امید زیادی همه ما رو فرا گرفت باورمون نمیشد که ما تونستیم یه گل به استرالیایی ها بزنیم . تو همین نیمه  چند بار دیگه به تیر ما کوبیده بودن و چند بار دیگه هم عابدزاده منجی دروازه ما شده بود و حالا 2 به 1 عقب بودیم . 

 

شور و هیجان بی مانندی در کلاس حاکم شد . می دونین که به خاطر قانون گل زده در خونه حریف اگه ما یه گل دیگه به اونا می زدیم ما بودیم که صعود می کردیم نه اونا . اگه می تونستیم یه گل دیگه بزنیم ،رفته بودیم جام جهانی بی حرف پیش . واقعا می شد ؟ 

 

هنوز شادیمون رو هوا بود که مارک بوسنیچ دروازه بانشون ، شوت می کنه تو وسط زمین . کریم باقری با سر توپ رو جلوی پای دایی می اندازه و اون هم با تیز هوشی ذاتی اش معطل نمی کنه و یه پاس تمیز به خداداد و اون هم مثل برق و باد می دوه این غزال تیزپا و گــــــــــــــــــل گل برای ایران  !!   

 

 

 

 صحنه ای که منجر به گل دوم ما و صعود تیم به جام جهانی شد

 

 

و فریادهای از ته دل ما 60 نفر و ما 6میلیون نفر و ما  60میلیون نفر ، گوش فلک رو کر کرده بود . و بعد از اون لحظه تاریخی ، باز هر چی استرالیایی های خشمگین و مبهوت ، زدند به تیر دروازه و دستان چسبناک عابده زاده زدند و سوت پایان . ایران بعد از 20 سال به جام جهانی راه پیدا کرده بود  . 

 

با مربع طلایی احمدرضا عابدزاده ، علی دایی ،کریم باقری و خداداد عزیزی .  

 

حالا همه اون حس و حال رو گفتم که این چیزی رو که الان می خوام بگم رو بگم . اون واقعه تاریخی بی مثل و مانند ،این چیزیه که الان می خوام براتون بگم .  

 

اون شادی جمعی بعد از اون موفقیت رو که من به چشم خودم تو سطح شهر دیدم و فرداش از خیلی ها در جای جای شهر شنیدم ، اون غلغله و شور و هیجان رو ، اون رقص و هیاهو رو ، اون شیرینی پخش کردن ها و دست افشانی ها رو ، اون اشک شوق های عمومی رو ، من نه قبلش دیده بودم و نه دیگه بعدش دیدم . ندیدم که ندیدم . ندیدم .  

 

خیابون ولی عصر قفل شده بود . همه به خیابون ریخته بودند . ماشینها همه درجا ایستاده بودند . همه برف پاک کن ها رو به حرکت در آورده بودند ، همه چراغها رو روشن کرده بودند ،روی سقف اتوبوسها پر آدم بود ، بالای پل های عابر پیاده ، بالای تیرهای چراغ برق ، توی پنجره خونه ها ، پر آدم بود  . خیلی ها با آهنگ و بی آهنگ می رقصیدند . از همه ماشینها صدای موسیقی بلند بود . ماشینها چه شخصی و چه عمومی بوق بوق می کردند ، مامورها می خندیدند و دست می زدند ، سربازها قری می دادند . خونه ما اون موقع تجریش بود . پیاده به سمت خونه راه افتادم .  

 

 

توی راه بارها همراه با بقیه فریاد زدم و ایران ایران کردم . شیرینی فروشی هایی دیدم که شیرینی شون رو به رایگان بین مردم پخش می کردند . هر قشر و تیر و طایفه ای توی خیابون شادی می کرد . پیر و جوون ، دختر و پسر ،ریشو و بی ریش، با حجاب و کم حجاب .  

 

گله به گله آدمها ایستاده بودند و دست می زدند و عده ای می رقصیدند . چند جا دیدم که مردم از پنجره ها کاغذ و نوار کشی روی سر مردم می ریختند ، جایی عده ای کرد رو با لباسهای کردی دیدم که دستای هم رو گرفته بودن و با دستمالشون کردی می رقصیدن . جایی عده ای جوون تکنو می زدند . سرپل تجریش عده ای می رقصیدند و برف شادی می زدند . جوونای با ظاهر حزب اللهی دیدم که کف می زدند و ایران ایران می کردند . من از بس فریاد زده بودم و شادی کرده بودم ،صدایم گرفته بود و دیگر در نمی اومد ! 

 

همه چهره ها خنده بود . همه صورتها شادی بود . هم روح ها به هم پیوسته بود .   

 

اون شادی دیگه در این کشور تکرار نشد که نشد .  تکرار نشد .   

 

پیوست : خلاصه نیمه اول (۶دقیقه) رو از این جا دانلود کنید . خلاصه نیمه دوم (۱۴دقیقه) رو از این جا .  پسود فایل رر هست www.topgoal.ir. حتما ببینیدشون .

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

 

بولوت گفته : دلیل اینکه مردم ما از شادی و مظاهر شادی دورن یه سابقه ی عجیب و غریبی باید داشته باشه. اینکه گفته میشه گریه کردم دلم باز شد! یا اینکه میگن امروز خیلی خندیدیم خدا خیر کنه بعد پشیمون نشیم. خدایش این نوع فکر کردن مردم ترسناکه.
خیلیا میگن مربوط به آموزه های دینیمون! ولی در واقع ربطی به مسلمونی و سابقه ی مسلمونی نداره چون مسلمونای بقیه ی کشورا عین ما نیستن. ربطی به شیعه بودن هم نداره چون حداقل شیعه های عراق عین ما نیستن.
ربط چندانی هم به وضع مادی و مشکلات معیشت نداره. جدیدن میگن اونقدر مردم بدبختی دارن که یاد شادی نمی افتن! ولی اینا دلیل شاد نبودن نیست. نمونه ش این هندیا که تعداد گرسنه هاشون از تعداد گرسنه های آفریقا بیشتر و مردم بسیار فقیری هستن ولی جز شادترین مردم دنیا هم هستن.
بعد جالبه که ما کشوری بودیم که حداقل توی هر ماه یه جشن داشتیم. روزهای ماه یک اسم داشتن و هر وقت این اسم با اسم ماه یکی میشد اون روز رو جشن میگرفتن. بعد چی شد که به اینجا رسیدیم که میترسیم از زیاد خندیدن ؟! (غمگین بودن با ترس از شاد بودن فرق میکنه) باید یه مجموعه از دلایل باشه!  

 

 


     

عاشورا و کارکرد اجتماعی آن

 

 

 دیروز بعد از مدتهای مدید ، به خاطر بنیامین که دوست داشت دسته و زنجیر زنی و علامت کشی و سنج زنی و . . .  رو ببینه روز عاشورا بیرون رفتم و توی عزاداری چند دسته هم توی محله مون شرکت کردم .سالهاست که دیگه تو این جور مراسم نرفته بودم .  

 

شاید از موقعی که دیده بودم که روح حاکم بر این مراسم اختلاف خیلی زیادی با قیام یک آزاده و یک از جان گذشته داره ، شاید از موقعی که می دیدم آدمهایی خودشون رو نوکر امام حسین می دونن که نوکر صد تا شمر و یزید زمانه هستن ، شاید از وقتی که می دیدم چقدر این گفته پرمغز شریعتی که « در عجبم از مردمی که خود، در زیر شلاق ظلم و استبداد زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست» بر خیل به اصطلاح عزاداران حسینی صدق میکنه و این که تنها چیزی که در این مراسم نیست حضور حسینه و خیلی شاید های دیگه . 

 

اما دیروز که بعد از مدتها ، دوباره داخل اینها شدم و سالهایی که با این جریان فاصله گرفته بودم دیگه در من اون توقعاتی که قبلا بود رو ایجاد نمی کرد و نسبت به این پدیده سهل گیرتر شده بودم ،متوجه چیزهای جدیدی شدم که جبهه گیری های قبلی نمی ذاشت اون ها رو ببینم . 

 

الآن عاشورا و محرم برای مردم ایران یه جور همبستگی اجتماعی به همراه داره و می شه به جرات گفت که کارکرد مذهبی خودش رو از دست داده و بسیار کم رنگ شده . این یه جور مراسمه که باید هر سال انجام بشه و داره سال به سال با شکوه تر و با آب و رنگ بیشتری برگزار میشه .  

 

خیلی دسته ها علامت و کتل دارن ، سنج زنی ، نقاره زنی ، طبل زنی دارن . لباسهای هم رنگ ، زنجیر زنی های متحد ، سینه زنی های هم زمان ، اجتماعات بزرگ ، ریسه کشی ، خیمه به پا کردن ها ، نمایش و تعزیه اجرا کردن ها همه گیره . مداحی های جدید و به روز و اکثرا ریتمیک ، حضور تا پاسی از شب مردم و مخصوصا جوونها در کوچه و خیابون ، خوردن چای و شیر داغ ، خوردن شام و ناهار نذری و . . . .  

 

ما ایرانی ها مراسم جمعی عمومی مورد قبول حاکمیت که همه بتونن بیان تو خیابون و ابراز وجود کنن نداریم . داریم ؟! پس این مراسم عاشورا تنها مراسم جمعی ای است که از قبل در وجود جامعه ایرانی بود و هست و الآن همون کارکردی که یه مراسم عمومی شاد در یه کشور خارجی داره ، برای مردم ما پیدا کرده است .  

  

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده   

 

نیره گفته : البته مراسم های مشابه داریم. مثل چهارشنبه سوری که همه مردم یک جورایی توش سهیم اند. ولی متاسفانه به دلیل برخورد نامناسب حاکمیت و مدیریت غلط تبدیل شده به چهارشنبه سوزی و از حالت اصلیش فاصله گرفته.
یه جشنواره خیلی خیلی بزرگ هم داریم به اسم نوروز که اون خیلی جنبه بیرونی نداره چون به هفت سین توی خونه ها و دید و بازدید مربوط می شه و کلا در محیط خونه هاست نه بیرون و خیابون. ولی چهارشنبه سوری یک جشن خیابونیه که متاسفانه الان تبدیل شده به لت و پار کردن دیگران و ایجاد صداهای گوشخراش و خطر برای همسایه ها.

  

آه کشیدن و پول پارو نمودن !

 

 

یه یارو نواریه است که همیشه خدا کارش اینه که تو یه ساعتی از روز میاد درست زیر پنجره محل کار من بساط می کنه وتخصصش هم اینه که CD مداحی و روضه و غم و غصه بفروشه و فرقی هم براش نداره که اون موقع ، روزی عادی باشه یا عید فطر و قربان باشه  یا تولد چهارده معصوم یا عزا، این کاری به این حرفا نداره . فقط گریه و روضه اش می فروشه!   

  

  

البته خداییش و ازحق نگذریم ( که فردا تو 2متر جا می خوان بذارنمون ) یه وقتا هم مولودی می ذاره که گوش که میدی می بینی با روضه و گریه همچین توفیری هم نمی کنه چون این مولودی ها هم بیشتر گریه آورند تا فرح بخش! آدم فعالی هم هست چون یه ضبط صوت از این خرکیا جلوی بساطش می ذاره و صداش روتا ته زیادهم می کنه . یه وقتا برای تنوع مداحی ترکی و لری هم می ذاره که مشتریهای این جوری هم نرن جای دیگه . حالا تصور کنین یه همچین آدمی تو محرم و صفر چه ذوقی می کنه ؟ درست از چند روز مونده به محرم اومده و همش مداحی و روضه خونی و گریه و حسین حسین حسین پخش می کنه .   

 

واقعا یکی از بهترین مشاغل توی این مملکت شده مداحی . کار کم و درآمد بالا . حتما می دونین این مداحا چه در آمدهای هنگفتی دارن . همین مداح های عادی عادی میان نیم ساعت سه ربع مداحی می کنن و می رن ، دیگه کم کم کمش 300هزار تومن می گیرن . الان دیگه مداحی که یه کمی هم مشهور شده باشه تو هر جلسه که کمتر از یه ساعت هم هست کمتر از یک میلیون تومن نمی گیره . بگذریم از مداحایی که معروف اند و دستمزدشون برای یه شب 20 میلیون تومنه!! (اینم سندش )    

 

یعنی این بابا تو این ده شب به اندازه ده سال من درآمد داره . اون وقت چیکار کرده ؟ هیچی . اسمشم اینه که اینا نوکر امام حسین اند و برای خدا روضه می خونن . بنده خدا امام حسین چه نوکرایی مایه داری دور و برش رو گرفتن .   

 

اون وقت یک استاد عالیمقام دانشگاه ، یک پزشک جراح قابل ، یک استاد اقتصاد نابغه ، یک مدیر لایق صنعتی که سالهای سال زحمت کشیده و درس خونده وتحقیق کرده و آدم مفیدیه برای جامعه ، با کار پر زحمت و استرسش ، چقدر درآمد داره ؟   

 

و جالبه که الان شان آخوند و روحانی بعد از مداح قرار گرفته و مردم بیشتر به مداح اهمیت  می دن تا به روحانی . مثلا چند وقت قبل در مجلسی مربوط به یکی از شهیدان جنگ ،روحانی مشهوری که سخنرانی کرد بیشتر از 200هزار تومان گیرش نیامده بود ولی مداح مربوطه بعد از او جیرینگی 500 هزار تومان حق الگلو گرفت ( اینم سندش)  .  

 

 

 

 کاری ندارم که خیلی از این واعظ ها هم چیز بدر بخوری از تو حرفاشون در نمیاد ها ! مثلا تا حالا کم شنیدم که بیایند و فلسفه قیام امام حسین رو آپتودیت کنن و بگن چه درسی باید برای امروزمون ازش یاد بگیریم . نشنیدم یکیشون بگه امام حسین تا قبل از 57 سالگی اش که شهید شد چه کار می کرد و چه زندگی ای داشت ، که تونسته اون نوع جانبازی و ایثاری که شما می گین رو انجام بده . فقط تنها چیزی که از اومی گویند یه چیزی در حد 10 تا 12روز ازروزهای آخر زندگی اش است . ولی باز اون آخوند و روحانی چهار تا کلام درس خونده و یه اطلاعاتی داره . ولی مداح چی خونده و چی بلده ؟ تو رو خدا به متنهایی که اینا می خونن گوش بدین . چی از توش در میاد ؟ مثلا این چیه آخه ؟   

 

«ارباب زمین خوردت منم، نون و نمک خوردت منم ، راست و حسینی که بگم، یار قسم خوردت منم ، یه عمریه خرابتم، تشنه ی اون نگاهتم ، صد بار بهت سلام دادم، منتظر جوابتم ، دنیا اگه حسین نداشت، یه ذره آبرو نداشت ، خدا توی می خونه ها، یه جرعه هم سبو نداشت  ، بی تو دلم غرق از غمه، دنیا برام جهنمه ، هر چی برات گریه کنم، بازم میگم خیلی کمه »  

 

اینا مداحیه ؟! اینا کفره ! یعنی چی که خدا این دنیا رو آفریده فقط برای حسین؟! اینا همش یه مشت دری وریه برای آدمی که دوست داره از حال خودش بیاد بیرون و فراموش کنه که امروز چی بوده و چی می خواد بشه . تو عاشق حسینی ؟ تو عاشق چیه حسینی ؟ خودت می دونی اصلا ؟ فقط سینه زدن ، زنجیر زدن ، گل مالیدن ، هیکلی بستن و علامت کشیدن ، نذری خوردن ؟! از حسین اصلا چی می دونی تو ؟  

 

حالا باز خدا بیامرزه بابای مداح هایی رو که فقط حقیقت و واقعیات کربلا رو در قالب مرثیه بیان می کنن . بدبختانه مداحهایی داریم که میان یه پک کامل از دروغ و خرافه و خزعبلات ... رو قاطی شعرهاشون می کنن و تحویل ملت سینه زن میدن . هرچی جفنگ تر بگن  . یه عده هم بیشتر تحویلشون می گیرین و ذوق می کنن که ببین چه قده عاشق حسین و امامت و ولایت و اسلام داریم . حال می کنن که هم اجر دنیوی برای خودشون می خرن و هم اجر اخرویشون تضیمن شده است که بهشون گفته اند: خنده کنان می رود روز جزا در بهشت... هر که به دنیا کند گریه برای حسین ! همین گریه رو بکن و دیگه حله داداچ ! نمی خواد سر در بیاری که چی بود وچی شد . و کی بهتر از این آقایون جماعت مداح ها که فقط جمعی رو می گریونند بدون هیچ نتیجه عملی و ایمانی .  

 

نه این که جو جامعه هم مسموم و پر از غم و غصه است ، اینه که آین آقایون مداحا از این آب گل آلود ماهی می گیرن به این درشتی ! و همینه که این یارو سی دی فروشه زیر پنجره ما ، فقط تخصصی رفته تو این کار !  

 

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

بولوت گفته : گذشته از این که شاید به جز دو سه تا مداح خاص بقیه شون حتی یه مقتل رو صحیح بلد نیستن. نکته ی جالب اینه که مداح و آخوند و روحانی و هر کسی که میخواد مقتل خوانی کنه تنها مقتل هایی که سند صحیحی ندارن استفاده میکنه چون مقتل های واقعی به اندازه ی کافی سوزناک نیستن و اشک خلق الله رو درنمیارن.
نمونه ش مقتل علی اصغره که حتی یک نفر ندیدم که مقتل اصلی رو بخونه! به نقل از بن طاووس توی کتاب لهوفش امام علی اصغر رو برای خداحافظی گرفته بغلش که بهش تیر زدن. اما خب این مورد به اندازه ی این که گرفته براش آب خواسته ناراحت کننده نیست برا همین ارزش نداره توی روضه خونده بشه.
همین تحریفها رو بگیر برو تو آخر.
من حتی توی اینکه عباس خواسته آب بخوره و بعد فکر کرده بچه های امام تشنه ن تو چطوره میخوای آب بخوری و نخورده هم شک دارم. از سپاه امام که کسی اونجا نبوده کی بعدن این رو نقل کرده؟ (البته باید برم لهوف رو پیدا کنم ببینم اون چی نوشته!) اصلن منظورم این نیست که آب خورده. ولی اگه کسی هم نقل کرده باشه نهایتن اینو گفته که مثلن مشک رو پر کرد و رفت. دیگه اینکه دستش رو پر کرد برد سمت دهنش بعد اینجوری فکر کرد... زاییده ی ذهن کسای دیگه س. اون قسمت دستش رو پر کرد هم باز روایت شده باشه دیگه توانایی ذهن خوانی نداشته کسی که دیده!  

 

ما در مواجه با یه سارق چه باید بکنیم ؟ (۲)

 

 

در ادامه پست قبلی می رسیم به مسئولیت یه آدم عادی مثل من و شما در جامعه شهری .  

 

قبلش بگم که نظرات شما تو نوع برخورد قضایی با دزدای حرفه ای اختلافی 180 درجه داشت . گروهی که کلا با این مجازات مخالف بودند و گروهی کلا موافق بودند و حتی اون شروط رو هم لازم نمی دونستند !  

 

اما موضوع این پست که مسئولیت یه آدم عادی مثل من و شما در جامعه شهری است . لب قضیه اینه که دور از جون شما خواننده گرامی ، ما ملت در بسیاری از موارد بی حس و حال شدیم و به اجحافهای ریز و درشتی که در حقمون میشه فقط و فقط خیره میشیم و زیر لب غری می زنیم و تمام .  

 

نمی خوام بگم و انتظار ندارم که در جمیع موارد وارد بشیم و بخواهیم که همه چیز عوض بشه . عده ای این کارها رو حتی خطرناک می دونن . بیشتر ما شاید منتظر این هستیم که از بالا همه چیز روبه بهبودی بره در حالی که غافلیم از این که برای تغییرات مثبت و سازنده در بالا ، این مردم عادی که شامل من و شما هستیم ، باید بهبود پیدا کنیم که از کوزه برون تراود که دراوست .  

 

صحبت الآن من درباره خواستن حق در چیزهای ریز و جزئیه . درباره همین چیزهایی که در لزومش بین مردممون اجماع نسبی وجود داره و گفتن و پیگیریش هم خطری نداره . مثل خواستن هوای پاک ، مثل تمیز شدن کوچه ها و خیابونهامون ، مثل بودن امنیت عبور در معابر ، مثل در دسترس بودن وسایل نقلیه عمومی و ارزونیشون ، مثل قطع نکردن درختهای شهر و درختکاری و سرسبز کردن فضای شهری ، مثل زیبایی نمای شهر و مثل درخواست وجود امنیت کافی برای تردد در اجتماع .  

 

البته قبلش بگم که درباره مواجهه با این جور موارد سرقت و جنایت مسلحانه ، حقیقت اینه که بنده به هیچوجه به هیچ آدمی پیشنهاد نمی دم که خودش رو وارد معرکه کنه .حتی اگه از خودتون هم خواستن سرقت کنن ، مقاومت نکنین و پول یا چیزی رو که میخوان بهشون بدین . چون اینها که رحم و شرف ندارن . یهو یه چاقویی ،قمه ای می کنن تو شیکمتون یا اگه با موتور باشن می کشنتون رو زمین و ممکنه که دور از جون ، ناقص بشین یا بمیرین . 

 

به امید بقیه هم نباشین چون کسی نمیاد خودش رو درگیر کنه . هم خبر ندارن چی شده و پیش خودشون می گن که شاید دعوایی باشه بین زن و شوهر و یا چند اوباش با هم ، علی الخصوص که اونا این جور مواقع برای ایز گم کردن از داد و بیداد و این که تو به خواهرم نگاه چپ کردی و یا می گن تو جیب ما رو زدی و از این جور حرفا استفاده می کنن و هم این که اگه مردم واقعا بفهمن هم دزدیه جلو نمیان تا مبادا آسیبی بهشون برسه . 

 

به طریق اولا پیشنهاد هم نمی دم که جلو برین . بهترین کار بلافاصله تماس گرفتن با 110 و دادن مشخصات سارقین و وسیله نقلیه ایه که سوارن . الحمدالله که الان هر کسی 3 تا گوشی موبایل تو جیبشه و این منطقی ترین و بی خطرترین روش مقابله با اینهاست .  

 

اما باید بدونیم که پلیس و دستگاه قضا هم مثل هر سازمان دیگه ای در این جامعه پولش رو از من و شما می گیره و باید به ماها پاسخگو باشه . اگه نیست تقصیر من و شماست که ازش نمی خوایم و رها می کنیم . اگه می بینیم که کوچه ما نظافت نمیشه و به 137 زنگ می زنیم تا پیگیری کنن یا اگه برای تاکسی هایی در حق مسافر اجحاف می کنن  به 1888 زنگ می زنیم ، باید خواهان تغیبر رویه پلیس و دستگاه قضا هم باشیم . اگه درصد زیادی از مردم خواهان برخورد قاطع و برنده با این اشرار باشند و جو غالب جامعه هم همین بشه ، اونها هم یواش یواش مجبور خواهند شد  که دقیقتر و قاطع تر عمل کنند .  

 

این قاطعیتی که دزدان متوجهش بشن و جز در مواردی کم و استثنائی جرات نکنن به راحتی رعب و وحشت ایجاد کرده و مال و اموال ما رو بدزدن و از آن خود کنن . این حاصل نمیشه مگه وقتی که ما جماعت از رخوت در بیایم و بخوایم چیزی رو که حقمون می دونیم .

  

 

..... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

دنیا گفته : در سال 1964 یا همین حدودها در آمریکا دختر جوانی به نام کیتی جنویس درست پای آپارتمانی که توش ساکن بود به مدت نیم ساعت با دزدی که قاتلش شد گلاویز بود و با فریاد کمک می خواست. حداقل 38 نفر از کسانی که همسایه اش بودند و به نوعی کیتی را می شناختند نیم ساعت صدای کمک خواهی اون را شنیدند ولی کسی برای کمک بهش نیامد. این موضوع و حجم این همه بی تفاوتی ترس و وحشت جامعه آمریکا را برانگیخت.
روانشناسان اجتماعی برای پیدا کردن دلایل این اتفاق گشتند. این که چرا ناظران مداخله نکردند؟
متوجه شدند بازدارنده های واقع نگری از قبیل خطر جانی و این که دخالت کردن در این ماجرا مستلزم حضور طولانی مدت و زمانگیر در دادگاه و طی روند قانونی باشد و نکته مهم تر این که موقعیت های اضطراری غیرقابل پیش بینی هستند و مستلزم عکس العمل سریع و فقط تعداد کمی از ما توانایی واکنش نشان دادن در زمان کم را دارند. دیگر این که ناظران اتفاق معمولا به گونه ای رفتار می کنند که گویی موقعیت اضطراری نیست و دیگران گمراه می شدند.
مجموع این عوامل باعث شرایطی میشه که به غفلت جمعی معروفه!
در هر صورت دیدم این توضیح لازمه تا بدونید این مربوط به کشور ما و بی احساسی مردم ما نیست. هر کسی در این شرایط، حتی کامنت گذاران پرشور پست قبل، اگه در این موقعیت قرار بگیرند چنین رفتاری نشون می دهند که رفتاری طبیعی است. اصلا توصیه شده افراد عادی در چنین موقعیت هایی هم مداخله نکنند چون تجربه و آمار نشون داده دخالت و درگیری انسان های عادی فایده زیادی نداره. شاید به نظر سنگدلانه باشه ولی این یک حقیقت علمی است.