چند روز قبل که در یکی از خیابونهای مرکزی تهران (تقاطع نواب – مرتضوی ) در روز روشن (ساعت 11:30) چند نفر با فراغ بال تمام ، خیابان رو مسدود کرده و سراغ ماشینی وسط خیابون می رن و در حضور مردم، با چرخاندن زنجیرهای قطور در هوا، به این ماشین حمله کرده و پس از شکستن شیشه ، با تهدید به ضرب و شتم و قتل راننده، هر چه در اون بود رو به سرقت بردند ،
سایت خبری خبرآنلاین خبرش رو کار کرده بود و فیلمش رو هم که از یه دوربین امنیتی گرفته شده بود به عنوان شاهدی بر این مدعا گذاشته بود . اما نکته جالبی که سایت بهش پرداخته بود این بود که اهالی محل چرا فقط حادثه را نگاه می کنند ؟ نه کار دیگه ای ؟
نظرات خواننده های این سایت واقعا جالب بود . بخشی از اون ها رو بخونید :
-انتظار دارید مردم عادی با اراذل درگیر بشن؟
-اگه خود شما بودید کاری می کردید؟ هیچکس حاضر نیست جان خود را به خاطر یه مبلغی پول به خطر بیندازد.
-مردم که زورو نیستند! نیرو انتظامی بودجه میگیره این کارها رو انجام بده
-خوب اگه یکی از مردم یا همشون باشون درگیر میشدن مردمو میکشتن یا مردم یکیشونو میکشتن بعد حکم این چه جوری میشه ؟ یا مردم میشن قاتل یا اگه هم مردم ناقص شدن یا مردن مینویسید اشتباه کرده درگیر شده .مرد که مرد ! نهایت قاتلشو میگیرن محاکمه میکنن .
-چرا نبود امنیت رو به مردم ربط میدید؟مردم بیچاره برن جلو کی جون و سلامتشونو تضمین میکنه؟
-نقش پلیس تو مملکت چیه؟!؟
-چرا با طعنه نوشتید"اهالی محل هم فقط حادثه را نگاه می کنند"؟! خب مردم چیکار کنند؟ این نا امنی ها هم تقصیر مردمه؟ برقراری امنیت هم دست مردمه؟ انگار هیچ کس دیواری از دیوار مردم کوتاه تر پیدا نمی کنه.
-کی میگه مردم باید دخالت می کردن ؟؟؟!!!! مگه این شهر مامور نیروی انتظامی نداره؟ فکر کنید عابر با این آدما درگیر بشه خراش بهشون وارد بشه فردا باید غیر از دیه وهزار تا دوندگی همیشه از تهدید بترسه . مغلطه نکنید آقا اینجا جای مانور دادن و درگیری مردم نیست اینجا باید پلیس باشه
-آفرین به این مردم قهرمان !!
و از این دست نظرات باز هم بود . من از این ماجرا متوجه 2 نکته شدم . چون نوشته طولانی میشه نکته اولش رو امروز براتون می گم که درباره نقش دستگاه قضا و پلیسه و نکته دومش که مربوط به کامنتهایی که خوندین و نقش مردم میشه رو فردا .
واما نکته اول . تو هر جامعه ای ممکنه جنایت و سرفت مسلحانه رخ بده و مقصر اولیه اون پلیس نیست . پلیس مسلح و وظیفه شناس هم نمی تونه توی هر کوچه و پس کوچه حضور کاملی داشته باشه . این اتفاقات ،ممکنه که سریع رخ بده و سریع هم تموم بشه . تو این مورد خاص که فیلمش دیده میشه کل ماجرا زیر 60 ثانیه اتفاق افتاده .
مقصر اولیه جامعه است که یه همچین شرایطی رو به وجود آورده که اون ها دزد و راهزن بشن . پس باید به این موضوعات ریشه ای تر نگاه کرد که موضوع بحث این پست ما نیست . اما حالا که جرم رخ داده چه باید کرد ؟ به نظر من کل نیروی انتظامی کشور در این زمینه کم کاری می کنه . چرا ؟
چون با دزدها و راهزن ها قاطع و برنده برخورد ندارند . خیلی از این ها اصلا دستگیر نمی شن و خیلی هاشون هم که دستگیر میشن به راحتی وثیقه می ذارن و بیرون میان و اگه هم بیافتن زندان اونجا تحت تعالیم کارکشته های دزدی قرار می گیرن و جذب باندهای مختلف سرقت میشن . و بارها و بارها سرقت می کنن و این میشه شغل نون و آب دارشون . اون ها دست به سرقت های دیگه ای می زنن و زحمات انسانهای دیگه رو به راحتی و یا به زور ازشون می دزدن و دنبال زندگیشون می رن .
این برای خود من اتفاق افتاد که زمانی من برای شرکتی کار اداری می کردم و کارمندشون بودم . روزی برای شرکت از بانک چکی نقد کردم و 20متر اون طرف تر از بانک ، یه موتوری که دونفرترکش نشسته بودند ،پول رو از دستم زدند و فرار کردند . پولی که دقیقا معادل حقوق 1 سال من بود رو در عرض 1 ثانیه دزدید و به چنگ آورد ! و من تا چندین سال داشتم تاوانش رو می دادم . بماند که چه حیثیتی از من رفت .
این نظر منه که باید با دزدها و راهزن های حرفه ای ، قاطعانه برخورد کرد که از ترس این برخورد ،به خودشون اجازه ندن این بشه شغلشون. من نظر اسلام رو درباره قطع دست یک دزد حرفه ای قبول دارم .
می دونم خیلی های شما با این جریان خیلی مخالفین و مدعاهایی دارین . ولی بذارین من هم دلایلم رو بگم بعد اگه خواستین شما هم ردش رو بگین . قبل از که مخالفت هاتون رو بگین باید بگم که این جوری نیست که هر دزدی ای مجازات قطع دست به همراه داشته باشه . در اسلام شرط های زیادی ذکرشده که قاضی باید بادقت همه اونها را مورد بررسی قراربده و وضعیت مالی سارق ، نحوه ی سرقت ، مقدار مال سرقت شده و موقعیت جامعه را ازحیث اقتصادی بررسی و در صدور حکم خود لحاظ کنه . باید 16شرط زیر باهم موجود باشه . اگر یکی از این موارد نباشه قطع دست انجام نمیشه :
1ـ سارق به حد بلوغ شرعی رسیده باشد.
2ـ سارق در حال سرقت عاقل باشد.
3ـ سارق با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد.
4ـ سارق با قصد سرقت کرده باشد.
5ـ سارق بداند و ملتفت باشد که مال غیر است.
6ـ سارق بداند و ملتفت باشد که ربودن آن حرام است.
7ـ صاحب مال، مال سرقت شده را مخفی کرده باشد.
8ـ سارق به تنهایی یا با کمک دیگری هتک حرز کرده باشد.
9ـ به اندازه نصاب یعنی 5/4 نخود طلای مسکوک .
10ـ سارق گرفتار نباشد.
11ـ سارق پدر صاحب مال نباشد.
12ـ سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد.
13ـ محل نگهداری مال، قبلا از سارق غصب نشده باشد.
14ـ سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد.
15ـ مال مسروق در حرز متناسب نگهداری شده باشد.
16ـ مال مسروق از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد نباشد.
تبصره 1: هر گاه سارق قبل از بیرون آوردن مال از محل اصلی دستگیر شود، حد بر او جاری نمیشود.
تبصره 2: هر گاه سارق پس از سرقت، مال را تحت ید مالک قرار داده باشد، موجب حد نمیشود.
بعد برای ثابت کردن سرقت هم 3 شرط هست و سرقتی که موجب قطع دست است، با یکی از راه های زیر ثابت می شود:
1 .شهادت دو مرد عادل.
2. دومرتبه اقرار سارق نزد قاضی ،به شرط آن که اقرار کننده بالغ و عاقل وقاصد و مختار باشد.
3. علم قاضی .
تبصره :اگر سارق یک مرتبه نزد قاضی اقرار به سرقت کند، باید مال را به صاحبش بدهد اما حد بر او جاری نمی شود.
و نهایتا در صورتی حد سرقت جاری می شود که شرایط زیر موجود باشد :
1 .صاحب مال از سارق نزد قاضی شکایت کند
2 .صاحب مال پیش از شکایت سارق را نبخشیده باشد.
3 .صاحب مال پیش از شکایت مال را به سارق نبخشیده باشد .
4 .مال مسروق قبل از ثبوت جرم نزد قاضی از راه خرید و مانند آن به ملک سارق درنیاید .
می بینین که شرایط خیلی زیاده و طبیعتا اگه آدم بیچاره ای که مثلا تو خرج زن و بچه اش مونده تصادفا و از روی ناچاری دست به این امر بزنه مشمولش نمی شه . اما اگر دزدی حرفه ای داشتیم که نه گرفتاره و نه ناچار فقط به خاطر درآمد خوب و نون و آب دار این کار واردش شده ، آدمی که کارش تجاوز به حریم خصوصی من و شماست ، از دیوار خونه مون بالا می ره، وارد ماشینمون می شه ، حسابهای بانکی ما رو هک می کنه و موجودی ما رو خالی می کنه ، اشیا گران بهای ما رو وسط خیابون می دزده رو باید چیکارش کنیم ؟
بندازیمش زندان که اون جا اوستا تر بشه و مجهز تر برگرده سر کار؟ خیلی از این دزدهای حرفه ای بارها به زندان افتادند ، بارها و اصلا اون جا خونه دومشونه ! به نظر من کم کاری دستگاه قضا این جاست . اینها باید این حکم رو بی مسامحه به اجرا بذارن و این ترس رو در دل بقیه این اراذل بندازن تا بدونن زمین سفت جای شاشیدن نیست!
این نکته اول که مسئولیت دستگاه قضا و پلیس بود . اما نکته دوم که مسئولیت ما در جامعه است رو در پست بعدی براتون خواهم نوشت .
اگه تو این زمینه شما هم تجربباتی که حتما ناخوشآیند هم بوده دارید و مورد سرقت قرار گرفتین برامون بیان کنین و اگه نظراتی مکمل یا مخالف نظر من دارین بگین که مشتاقانه شنوا هستم .
....
کامنت برگزیده
مهرابه گفته : خب راستش خیلی وقتا اتفاقاتی افتاده البته نه به این شدت و من شاهدش بودم و دلم میخواست عین زورو بپرم جلو.چی شد نرفتم؟چون واقعا نمیدونم چی درسته!آموزشی وجود نداشته که اگر دیدم تو خیابون زنی بچه اش رو میزنه چیکار کنم.
دوستم تعریف میکرد برادرش با دوستش از پل عابر رد میشدن چند تا دزد با تهدید و چاقو ازشون پول و موبایل و ... رو میگیرند.دوست دیگری که شاهد بوده میره به پلیس راهنمایی میگه که چی شده.پلیس ریلکس میگه در حیطه وظایف من نیست.راست میگه ها. اما نباید این پلیس درخواست کمک میکرد؟ پلیس ما هم آموزش درست ندیده.
خاله من و همسرش وارد اداره پلیس اتریش میشوند خاله من در غیاب همسرش میخواسته از تو کیف ایشون چیزی برداره.پلیسی که آنجا بوده مانع میشه و میگه برای من مسئولیت داره.
اسلام اگر درست اجرا بشه مسائل ریزی رو پوشش داده.
منوی امروز ما یه منوی هنری و نوستالوژیکه . حداقل برای من که این طور هست .
مدونا سال 66 یعنی 25سال قبل ، وقتی هنوز در اوج جوونی و بسیار زیبا بود در اوج اوج اوج محبوبیت و معروفیت و مشهوریت و اینها بود ، حتی در ایران ، حتی در دوره جنگ . اون موقع که سی دی و اینترنت و ماهواره و این جور چیزها نبود، باز کلی در ایران معروف و مشهور و محبوب بود و کلی از نوجوونای سن ما می شناختنش و بعضیهاشون می پرستیدنش . من شخصا دوستی داشتم که فقط به این دلیل می خواست آمریکا بره که بتونه تو یه کنسرت مدونا شرکت کنه !
خیلیا عکسای تو مجله اش رو جمع می کردند ، مجله هایی که صد دست چرخیده بود و پاره پوره به دست ماها می رسید ،عده ای نوار کاستهایی که ازش می اومد و اکثر کم کیفیت بود و صدای هوا باهاش بود رو صد بار گوش می دادن و جماعتی هم روی نوارهای ویدیویی بتاماکس ، شوهاش رو که تِرک تِرک داشت بارها تماشا می کردن .
توی همون دوره ترانه ای خوند به اسم لا ایسلا بونیتا (جزیره زیبا) که خیلی خیلی گل کرد و من هم خیلی دوستش داشتم و گهگاه بهش گوش می دادم . حتی توی یه نوار سلکشسن که برای خودم درست کرده بودم این ترانه رو هم گذاشته بودم و مثل بیشتر آهنگهای غیر فارسی که من غیر فارسی کلا بیلمیرم ، نمی فهمیدم چی داره میگه اصلا . اما آهنگ و ریتمش رو می پسندیدم .و باهاش تو موقعیتهایی خودم حرکات ریتمیکی می دادم !
دیروز اتفاقی اون آهنگ رو دوباره شنیدم و فیلم یاد هندستون کرد و ویرم گرفت که ببینم ترجمه این ترانه اصلا چی هست و خب الانم که مثل اون موقع نیست که برای دونستن یه چیز باید با مشقت به صد تا سوراخ سر می زدی ، یه سری به گوگولی زدم و ترجمه ترانه رو هم به دست آوردم و دیدم عجب .... چه متن لطیف و روح بخشی داشت و ما غافل بودیم . امان از زبون ندونی !
در هر حال این شما و این خود ترانه و این متن انگلیسی و این هم ترجمه فارسی .
Last night I dreamt of San Pedro
دیشب در رویای سن پی یدرو بودم
Just like I'd never gone, I knew the song
انگار هیچ موقع آنجا نبوده ام،آن ترانه را می شناختم
A young girl with eyes like the desert
دختری جوان با چشمانی مثل صحرا
It all seems like yesterday, not far away
انگار تمام اینها همین دیروز بود نه خیلی دور
Tropical the island breeze
نسیم این جزیره استوائی
All of nature wild and free
تمام طبیعتی وحشی و آزاد
This is where I long to be
این جائی است که دوست دارم زمان طولانی را درآن سپری کنم
La isla bonita
این جزیره زیبا
And when the samba played
و زمانی که سامبا نواخته می شود
The sun would set so high
خورشید در آسمان اوج می گیرد
Ring through my ears and sting my eyes
گوشهایم زنگ می زند و چشمانم می سوزد
Your Spanish lullaby
لالائی اسپانیائی شما
I fell in love with San Pedro
من عاشق سن پی یدرو شدم
Warm wind carried on the sea, he called to me
باد گرم دریا راطی می کند،او مرا صدا می زند
te dijo te amo
به من گفت که مرا دوست دارد
I prayed that the days would last
دعا می کردم که آن روزها پایانی نداشته باشد
They went so fast
خیلی زود سپری شدند
I want to be where the sun warms the sky
می خواهم جائی باشم که خورشید آسمان را گرما می بخشد
When it's time for siesta you can watch them go by
وقتی در استراحت ظهرگاهی هستی می توانی به تماشای صورتهای زیبائی که درآمد و شد هستند بنشینی
Beautiful faces, no cares in this world
هیچ نگرانی در این دنیا وجود ندارد
Where a girl loves a boy, and a boy loves a girl
جائی که دختری به پسری عشق می ورزد و پسر عاشقانه دختر را دوست دارد
Last night I dreamt of San Pedro
دیشب در رویای سن پی یدرو بودم
It all seems like yesterday, not far away
انگار تمام آنها همین دیروز بود نه خیلی دورتر
.....
کامنت برگزیده
مامان فالکو گفته : ممنون از اینکه هم نسل هاتون را به ان سالهای سخت اما شیرین بردید ... نوارهای کاست ویدئو که دست به دست میگشت... آهنگ مورد علاقه من " پاپا دونت پریچ " که هیچ چیز از متنش نمیفهمیدم، شلوارهای چرمی که به عشق مدونا پا میکردیم و دستکش های توری دست میکردیم با رعابت و حفظ شوونات اسلامی ...و واکمن به گوش خیابانها را متر میکردیم. یادش به خیر.
از موزیک مدونا خوشم میاد، اما برام بهترین ها نیست. علاقه من بهش بخاطر تمام خاطراتی هست که تو دوران نوجوانی برام رقم زد و تابو شکنی هاش. تو دوران دانشجویی و بی پولی یک سال از خرید پالتوی زمستانی صرف نظر کردم تا تونستم به کنسرتش برم . البته ارزانترین بلیت و بدترین جای ممکن که از مدونا فقط یک نقطه دیده میشد. بازم یاد ان روزها به خیر ...
عکسی که پنجشنبه براتون گذاشتم که یادتونه که از مریخ گرفته شده بود؟ خب این آقای عکس زیر تو یه اداره ای کار می کنه و کارشناس اونجاست . تو کارش وارده .
لطفا یکی از گزینه های زیر را انتخاب فرمایید .
سوال : این آقا رو با این شکل و شمایل اجق وجق و موهای تاج خروسی و ستاره های کار شده روی کله اش ، باید چی کارش کرد ؟
1- آقا رو باید متوقف و ارشادش کرد ؟
2- آقا رو باید نگه داشت و سرش رو از ته تراشید ؟
3- آقا رو باید تو مصاحبه رد و از اداره اخراجش کرد ؟
4 - آقا رو باید براش پرونده درست کرد تا هیچ جای دیگه ای هم استخدام نشه ؟
.
.
.
.
.
نکته انحرافی : این آقا این جا نیست که بتونین این بلاها رو سرش بیارین که . بابک خان که سال 57 متولد و از دانشگاه واشینگتن در رشته هوافضا فارغالتحصیل شده و زیر نظر برندهی نوبل فیزیک ،هانس دهملت، به عنوان یکی از اعضای تیم تحقیقاتی فعالیت میکرد ، در سمت مهندس در آزمایشگاه پیشرانه جت در سازمان ناسا مشغول به فعالیت شده و در پروژه مریخنورد شرکت داشت. ایشون مدیریت پرواز رو بر عهده داشت. یعنی خیلی خیلی کارش درسته . مدیریت اون پرواز دشوار و پیچیده به عهده بابک فردوسی ایرانی الاصل 34ساله بود.
نتیجه گیری اخلاقی : عاشق این مدیریت این یانکی هام که هر آدم قابل و لایقی رو با هر مشرب و سلیقه ای جذب سیستم خودشون کردن و همچین ازشون استفاده می کنن که بیا و ببین . بازی دو سر برد راه انداختن ناقلاها . هم اون آدم از مزایای زندگی خوب برخوردار می شه و هم اونا از مزایای تخصص و هوش اون آدم . همین جوریه که شدن ابرقدرت دنیا . جل الخالق .
نتیجه گیری مایوسانه : ای کاش ما هم به جای ریخت و قیافه و عقیده شخصی آدما ،ازشون تخصصشون رو می طلبیدیم نه تعهدشون رو به چیزهای دیگه ای که ربطی هم به کارشون نداره .
پیوست اول : مصاحبه ویدیویی با بابک رو از وبسایت آپارات ببینین .
پیوست دوم : پرونده جامعی از مریخ نورد رو نوشته علیرضا مجیدی از این جا بخونین .
.....
کامنت برگزیده
مهردخت گفته : به متخصص جماعت اگه زیاد رو بدی باورش میشه و ممکنه برگرده توی روت بگه که تو که بالا سر من نشستی چی حالیته؛ چند کلاس سواد داری؟ این اصلاْ سوال خوبی نیست. بهتره که از همون اول گیر بدی به مویی کرواتی فکلی چیزی ازش و افتابه بندازی گردنش یا بدی ببرنش جایی که به پر و پات نپیچه. چه کاریه؟!
وقتی رو مریخ وایسی ، زادگاهت زمین رو این قدی می بینی . قد یه نقطه ریز که باید کلی دقت کنی تا وسط آسمون گمش نکنی .
این عکس رو مریخ نورد اسپیریت ،یه ساعت قبل طلوع خورشید ،از روی سطح مریخ گرفته .
اون نقطه ی کم رنگ در وسط تصویر ماییم . همه ما !
....
کامنت برگزیده
نیره گفته :
چن روز قبل که ازتون خواستم یکیتون بره ننه سرما رو بیدار کنه یادتونه ؟ خواستم تشکر کنم که انگار یکی این زحمت رو کشیده و خورد خورد داره هوا پاییزی میشه !
عوض کردن جای وبلاگی که چارسال آزگار هر روز می رفتی اونجا ،کار سختیه . ولی بعد بیس روز می بینم که عملیه . اولا این قده برام سخت بود که به جای بلاگفا دات کام ، بلاگ اسکای دات کام رو باز کنم که حد نداشت . اون موقع به طور ناخودآگاه ذهنم می رفت سمت کسری های بلاگ اسکای و مقایسه اش با بلاگفا . اما یواش یواش دارم به خونه جدید عادت می کنم . مخصوصا که صاحاباش مهمون نوازن و اگه براشون ایمیلی زدی و راهنمایی خواستی بهت می دن . این یعنی مشتری مداری و مام خراب این جور رفتاراییم دیگه .
اینجا به یه مشکلی برخورد کردم درباره لینکدونی گودری ام که سابقا به این ترتیب مرتب می شد که هر وبلاگی که به روز می شد بولد می شد ( اول نوشتم کلفت ، بعد ترسیدم مشمول طرح آقایون در وبلاگ قبلی بشم !!) و می اومد بالا . اما الان فقط بولد می شه و همون جور به ترتیب الفبا که هست می مونه . چیکارش کنم که دوباره همون جوری درست شه ؟
چن بار قالب و شکل و شمایل کافه رو عوض کردم که قبلی ها به دلم نمی نشست . الان اینی که هست رو دوست دارم که به نظرم ساده و سبک و خوب و درویشیه .
برای هدرش هم نقشه دارم که بابک زحمت کشید یه سری راهنمایی کرد که کجا بذارمش و چجوری بذارمش . جواد هم داره زحمت طراحی اون تصویر یا نوشته رو می کشه که باید بذارم روی هدر وبلاگ.
عمده چیزی که باقی مونده بود، نوشته ها و کامنت های وبلاگ قبلی بود . کامنت ها متاسفانه از دست رفته بود و هیچ جوره نتونستم کاریشون کنم . ولی عمده نوشته ها رو نجات دادم و با زحمت فراوون منتقلشون کردم به این جا .
حالا اگه کسی مطلبی از قبل خواست بخونه یا تازه مشتری ما شده و می خواد ببینه ما چی کاره بودیم ،بره به ستون سمت راست ،قسمت آرشیو وبلاگ سابقم ، که به صورت ماهانه اینجا آپلودشون کردم .
خب دیگه این هم از شرح مختصری از اسباب کشی وبلاگی من و گیر و گرفتاری های محله جدید . خوش و شاد باشید و از نسکافه تون لذت ببرین .
پس نوشت : بسیار بسیار از بابک عزیز ممنونم به جهت راهنمایی درست کردن لینک دونی گودری ام . چندین و چند بار تلاش کرده بودم و درست نشده بود . یه قهوه اضافه طلبت . برای کسایی هم که دوست دارن این لینکدونی اکتیو رو داشته باشن و یا اگه دارن و اشکالاتی داره می خوان رفعش کنن عرض کنم که به این نوشته مژده که طراح و کد نویس وبسایته مراجعه کنن .
.....
کامنت برگزیده
دانیال گفته : م
ن اگر پیشتر آشناشده بودم حتمی متقاعدتون میکردم تشریف بیارین توی وردپرس فارسی و وبلاگنویسی رو از سر بگیرین. خداییش اونجا آدم بیش تر پادشاهی میکنه تا بلاگری از بس امکانات داره! ولی در کل بلاگاسکای بهتره از بلاگفا. احتمالاً یه کم که عادت کنید به این نکته پی خواهید برد. تازهشم هرکی با ننهش حرفش بشه میره تو بلاگفا وبلاگ باز میکنه! و کلی خز و خیل شده اونجا (ضمن احترام به همه بزرگانی که هنوز بلاگفایی هستند)