کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

تهرانو دو تگزاس



سال پیش به مداحای مملکت از جهت درآمد فوق کلانشون انتقادی کردم و نوشتم که «واقعا یکی از بهترین مشاغل توی این مملکت شده مداحی . کار کم و درآمد بالا . حتما می دونین این مداحا چه در آمدهای هنگفتی دارن . همین مداح های عادی عادی میان نیم ساعت سه ربع مداحی می کنن و می رن ، دیگه کم کم کمش 300هزار تومن می گیرن . الان دیگه مداحی که یه کمی هم مشهور شده باشه تو هر جلسه که کمتر از یه ساعت هم هست کمتر از یک میلیون تومن نمی گیره . بگذریم از مداحایی که معروف اند و دستمزدشون برای یه شب 20 میلیون تومنه!! و .....»  می تونین متن کامل نوشته رو این جا بخونین .


اما امروزه روز چیزی که هست اینه که می بینم که ماشالله هزار ماشالله این مداحای عالیقدر برای خودشون  عجب قدرتی به هم زدن و قبه و بارگاهی راه انداختن که کرورکرور نفوس به گردپاشون هم نمی رسن و روز به روز هم دارن جولان بیشتری میدن . اون از طلب مرگ اشخاص حقیقی و حتی معروف ، در حد معاون رئیس جمهور و رئیس یه مجمعی! از بالای منبر و این هم از تیراندازی وسط خیابون به مردم !


شنیدین که ، این جوری که خبرگزاری ایسنا نوشته هف هش ده روز قبل تو یکی از اتوبانای تهران دو تا ماشین با هم تصادف می کنن که راننده یکیشون یکی از این آقایون مداح بوده و بعد از تصادف راننده ها میان پایین و درگیری لفظی و غیره پیش میاد و آقامداح اسلحه می کشه و چن تا تیر به ماشین مقابلش می زنه و راه میافته می ره دنبال زندگیش !!


خداییش من یکی صدام خوب نیست ولی عقلم کم بود اگه نمی رفتم تو این شغل پرنون و آب و امنیت، والا !


پیوست : خداییش الان وقت شنیدن آهنگ فیلم وسترن خوب ، بد ، زشت نیست ؟! از این صفحه گوشش کنید !


....

کامنت برگزیده


ترمه گفته : زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

بریکینگ بد


من موندم این سریال سازای امریکایی آخه چرا این قده کارشون در حد بوندس لیگاست ؟ اصن بوندس لیگا چیه بگو لالیگا . اونم نه جام جهانی . نمی دونم اینا چه چوب جادویی ای دارن لامصبا که به این صفحه تی وی می زنن و تبدیل میشه به چیز ماورایی که من و شما تو خواب ببینیم که آق ضرغام بتونه تو تلویزیونش براتون پخش کنه .


این همه شورو اشتیاق من واسه اینه که اخیرا سریال Breaking Bad  (شاید ترجمه فارسی اش رو بشه قانون شکنی و از جاده خارج شده اسم گذاشت ) رو که توی مراسم امی امسال بهترین سریال درام معرفی شده بود رو دیدم و باید بهتون بگم که والا من توی این چندساله سابقه سریال بینی ام ، فیلمی به این قوت و قدرت ندیدم که ندیدم . این قده شخصیت پردازیش ، این قده کنش واکنش هاش ، این قده فراز و فرودهاش ، این قده نمایش بی پروای صحنه هاش عالیند ، بزرگند .


بریکینگ بد ، سریال شخصیتهاست . با دیدن این قسم سریالها واقعا می فهمم که اولین رکن یه فیلم یا سریال داستان خوب و فیلمنامه اسنخون داره . شما توی این 5فصل این قده به شخصیتها نزدیک می شین که واقعا بی اغراق بگم خودتون رو یکی از اونا قلمداد خواهین کرد . واقعا یه جاهایی این شخصیتها نفس رو تو سینه آدم حبس می کنن.



یه خلاصه ای از این سریال بگم؟   قصه‌ی “قانون‌شکنی”, قصه‌ی شخصیتیه به نام “والتر وایت”. فردی که معلم شیمی دبیرستانه  اما از اونجایی که حقوق معلمی چرخ زندگی‌اش را نمی‌چرخونه و همچنین از آنجایی که یک بچه در راه هم دارد, مجبور است که بعد از دبیرستان, در کارواش هم ماشین‌ها را شستشو کند. موضوع زمانی برای والت اسف‌ناک می‌شود که ما متوجه می‌شویم که او در این آشفته‌بازار به سرطان ریه هم دچار شده است.  قصه‌ی زندگی والت از جایی تغییر می‌کند که او تصمیم می‌گیرد با کمک یک خرده‌دلال مواد مخدر از دانش فوق‌العاده‌ی خود در زمینه‌ی شیمی برای ساخت مواد مخدر استفاده کند. والت پولی را که برای روز مبادایش جمع کرده بود را صرف خرید یک اتومبیل کاروان می‌کند. و با جسی برای ساخت موادمخدر به دل بیابان‌های “نیو مکزیکو” می‌زنند.والت که حسابی کارش را بلد است بهترین موادمخدر دنیا را تهیه می‌کند. از همین جاست که مشکلات زندگی کاری می‌کنند تا والتر وایت قانون‌مند, قدم به قدم در راه خطر و بی‌قانونی بگذارد. راهی که به هیچ‌وجه هموار نیست و تمام این‌ها به مرور درگیری‌های فراوانی را جلوی راه او می‌گذارد... (خلاصه برگرفته از این جا)


اگه امروز از من بپرسین تو سریالهای آمریکایی که تو این چند وقت دیدی کدومشون از همه جوندارتر بود می گم همین بریکینگ بد ، والا .

 

 ....


کامنت برگزیده


بابک اسحاقی گفته :فوق العاده است . واقعا بهترین سریالیه که به عمرم دیدم و این خوب بودن تا آخرش ادامه داره و داستان رو با همون قدرت هم به پایان می رسونه . صد در صد باهات موافقم . کارشون عالیه این خارجیا!



معکوس کشیدن


دو ماه قبل برایتان نوشتم که برخلاف جریان مرسوم این روزها که قاطبه تحصیل کرده ها از ایران مهاجرت می کنند و بر نمی گردند ، دو تن از دوستانم پس از کسب مدرک دکترای مدیریت تصمیم گرفته اند که به ایران برگردند و همین جا مشغول کار شوند. خاطرتان هست؟ خب این دو دوست شریف که از قضا زن و شوهر هم هستند برگشتند ولی چند روز پیش خبردارشدم که دارند دوباره بر می گردند به همانجایی که آمده بودند!!


گرفتاری این بندگان خدا این بود که بدون پارتی و سفارش ، در این 2ماه به همه دانشگاه ها ،مراکز آموزشی و شرکتهای مشاوره ای مراجعه کرده اند و کفش آهنی های خود را پاره نموده اند که حداقل جایی موقتا استخدامشان کنند ولی دست رد روی سینه شان بود که زده می شد که خودشان هم در این رکود اقتصادی کار نداشتند و مازاد نیرو داشتند و اگر می خواستند استخدام کنند از نیروهای خودشان می کردند و .... این ها هم که به جز ایران ، دست به نقد از سه تا کشور مالزی ، پاکستان و کردستان عراق پذیرش برای تدریس در دانشگاه ها داشته اند دیده اند دیگر بیش از این وقتشان را برای مام میهن تلف نکنند بهتر است بروند و حقوقی که آنجا بهشان پیشنهاد شده و حداقل 4برابر اینجاست را بگیرند.


ای وای که اگر در این وطن بخواهی بر خلاف جریان آب حرکت کنی غرق می شوی و الان جریان آب رو به خروج از مرزها را دارد . متاسفانه !


....


کامنت برگزیده


ترمه گفته : من مطمئن بودم که این طور میشه. فقط وقتی اون پست رو گذاشتید دلم نخواست حال خوب شما رو با گذاشتن کامنت ضدحال خراب کنم. دلیلش هم این نیست که پیشگو هستم یا باهوشم. نه آقای رگبار. فقط مظنه ی بازار کار دستمه. فارغ التحصیلان مقطع دکتری شانس زیادی برای پیدا کردن کار متناسب ندارن


چی بگم والا؟!!


به جون شما نباشه ، به جون خودم امروز 3 بار متنی رو نوشتم و آماده کردم که بفرستمش روی نت که باز پشیمون شدم و همه اش رو پاک کردم رفته پی کارش . راستش وبلاگم این روزها برام شده یه چیزی که نه می تونم ازش دل بکنم و نه دیگه دلگرمم می کنه.  

 

پله ها


کسی می دونه کل پله های متروی تجریش چندتاست ؟


چون امروز من همشون رو پایین اومدم و الان پاهام داره گز گز می کنه !!