کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

داستان سیبیل !


یادش بخیر زمانی بود مدرسه می رفتیم و هر پسر نوجوانی که پا به سنین بلوغ می گذاشت ،جدای از تاثیرات ناخوشایند جوش زدن ها و دو رگه شدن صدا ، چشم انتظار این هم بودکه ببیند آیا مویی پشت لبهایش سبز شده و چقدر سبز شده و اصلا به چشم می آید یا نمی آید و می شود بهش گفت سیبیل یا نهایتا ده بیل! بیشتر نیست و سر این موضوع سیبیل ،برو و بیایی داشتند دانش آموران دبیرستانی ما . بماند که بودند پسرهایی که زودتر به بلوغ هم رسیده بودند و پشم و پیله پرپیمانی هم داشتند و کیا بیایی داشتند از پز دادن بابت تعریف کردن از چگونه ریش زدن ها و سیبیل ها را مرتب کردن .


کلی هم ادبیات و ضرب المثلهای فولکوریک قدیم و جدید ،بر نقش بی بدیل سیبیل تکیه می کرد . مثل چرب کردن سیبیل ، پیوند زدن ریش به سیبل ، پول بده سر سیبیل شاه ناقاره بزن ، باج سبیل ، آویزان شدن سبیل ، زیرسبیلی رد کردن ، . . . 

                                          

بله این بود ابهت سیبیل در ایران و این ابهت تا سالهای سال خدشه ناپذبر باقی ماند تا فکر کنم سالهای 77 به بعد بود که آرام آرام ،سیبیل داشتن افتخاری برای دارنده اش محسوب نمی شد و حتی سیبیل تراشیده ها  خوش منظرتر و تو دل بروتر برای نسوان جلوه می کردند و نهضت سیبیل تراشی در ایران اپیدمی شد . که امروزه روز ،شما کمتر جوان و میانسالی را با سیبیل مرسوم می بینی.


اما آن موقع که من به سربازی رفتم ،هنوز سالیانی باقی مانده بود تا از از بیخ و بن برکندن سییل ها از پشت لبها و یک سرباز بود و ابهتش به سیبیلهایش . هم خدمتی ای داشتیم که اصلا به سیبلهایش معروف بود و علی سیبیل لقب داشت. فکر کنم از دسته 75نفری ما شاید حداکثر 10نفر بودندکه سیبیل نداشتند که نصفشان هم بندگان خدا از بی مویی پشت لب به این بلیه تن در داده بودند.


اما روزی ، انقلابی در دسته ما رخ داد که در تاریخ ارتش به یاد ماند و پس لرزه هایش ایران را به لرزه انداخت !


جمعه شبی از مرخصی 24ساعته ام بر می گشتم که وارد آسایشگاهمان شدم و  دیدم ای دل غافل ،رفقا تیغ ژیلت به دست و سیبیل به پشت لب ،داخل دستشویی می شدند و بدون سبیبل خارج!  حال شما قداست آن موقع سبیل را در نظر بگیرید و درک کنیدکه این کار چقدر می توند عجیب و غیر قابل باور باشد . پرس و جو شد و کاشف به عمل آمد که یکی از دوستان که سیبیلی مرتب داشته ، در خانه کاملا زده بود و برگشته بود .گروهبان محترم که با ایشان از قبل لج داشتند فرموده بودند که اگر ببینیم یکی دیگر از شما سییبل زده باشد تا صبح به شما برپا می زنم !


(لازم به ذکر برای دوستان سربازی نرفته است که برپا زدن یکی از شیوه های تنبیه عمومی است و به این صورت می باشد که وقتی همه شب خوابند، گروهبان مربوطه وارد آسایشگاه شده و فریاد برپا سرداده و همه باید تا 3شماره از تختها پایین آمده و مرتب و خبردار بایستند و این امر می توند بارها و بارها تا صبح ادامه داشته باشد و ناگفته پیداست چه زجربی خوابی را باید سربازی که تمام روز را دویده و جست و خیز کرده باید تحمل نماید )


و روی همین حساب دوستان به جهت همبستگی با آن دوست بی سیبیل همگی دست به تیغ برده و سیبلهای نازنین خود را بر باد می دادند .بنده هم که نه خونم از دیگران سرخ تر و نه سیبیلم از دیگران پرپشت تر بود، به این حرکت انقلابی لبیک گفتم و تیغ تیز بر سیبلهای خود زدم و برای اولین بار آن ها را از ته تراشیدم و خودم را در آینه نشناختم


این شد که شب هنگام که گروهبان محترم آمدند و با یک دسته 75نفری بی سبیل مواجه شدند و از تعجب دهانشان بی اغراق باز ماند. ناگفته نماند که ایشان هم یا جوگیرشدند یا احساس کردند باید با عده زیادی طرف گردند ،برپا هم نزدند و ما اولین شب بی سبیل را بی سرخر خسبیدیم .


....


کامنت برگزیده


صحرا گفته : کاش الان هم جوونا سیبیل رو به برداشتن ابرو و کارای دیگه ترجیح میدادن تا وجه مردا کمی کمتر از این خدشه دار میشد!



بازی وبلاگی ، نقد کافه یا رگبار سپهری از نگاه دیگران (2)


من یه جمع بندی و خلاصه ای از نظرات و پیشنهادات شما آماده کردم که این جوری در عرض 3 دقیقه میشه خیلی خوب فهمید که کافه از دید دیگران چگونه جاییه . شما چی فکر میکنین ؟

 

نکاتی که خواننده ها از وبلاگ دوست نداشتند :


-همراهی بیش از حد با خواننده و کامنت گذار .هر کسی نظر واقعی خودش رو باید واضح و روشن بگه.
-فونت ریز

-انعطاف پذیری زیاد تو مسائل سیاسی
-قالب سیاه  و دلمرده . قالب قبلی شادتر بود

-احساس می کنم قبلا ها شادتر وبا انرژی تر بودین .از اون ادمایی که می خواستن دنیا رو عوض کنن ویا حدااقل دور وبرشون رو

-دیگر ننوشتن پستهای پی در پی و سریالی

-کم ارتباط شدن با وبهای دیگه .

-احساس عدم صمیمیت با این وبلاگ چون مطلبی که می خونم از دل بلند نمی شه بیشتر مطالب تحقیقی و اقتباسیه

- وبلاگ آقای رگبار کمتر با احساس خواننده هاش درگیره .

-محتاط‌تر شده به نظر من محتاط‌تر از قبل. چون قبلم محتاط بودن

 


نکاتی که خواننده ها از وبلاگ دوست داشتند :


-خوشبینی و دیدن نیمه پر لیوان

-دل نگرانی درباره ایران

-تنوع موضوعی.  پوشش گستره ی وسیعی از موضوع ها

دسته بندی جالب آرشیو .
-
آگاهی بخشی. وبلاگ در بیشتر پست ها اطلاعات خوبی به خواننده می ده.
-
نگارش ساده و روان.
-
سعی در ایجاد تنوع. به خصوص با تغییر لحن نویسنده به اقتضای پست.
-
پاسخ گویی به کامنت ها.
-
فعال بودن وبلاگ. .
-نوشته پستهای چالش برانگیزکه تو کامنت ها بحث ادامه پیدا میکنه
-با حوصله و دقت پاسخ دادن به کامنتا  
-اتباط برقرار کردن بدون دعوا با آدمای مختلف و سلیقه های مختلف

-تبعیض نذاشتن بین خواننده قدیمی و وبلاگ دار و تازه کار بی وبلاگ

-مناسب بودن طول مطالب  نه خیلی کوتاهه و نه خیلی بلند.
-داشتن کامنت برگزیده

-نقد منصفانه و موشکافانه به مسائل اجتماعی

-علاقه به طبیعت و گذاشتن پستهای محیط زیستی  

-در کنار بیان ضعف ها، ارائه راهکارهایی هم برای حل مشکل

-داشتن این حس که نویسنده برای خط به خطش وقت گذاشته و حتی گاهی اوقات تحقیق کرده است .این یعنی اینکه نوشته ها سرسری نیست و نویسنده هدفی رو از نوشتنش دنبال کرده.

-داشتن کامنترهای فرهیخته که اغلب صاحب فکر هستند و بحث های جالبی در مورد موضوعات پست ها توی صفحه نظرات دیده می شود

-رها نکردن بی نتیجه پست ها و ارائه جمع بندی های جالب

-حفظ کردن دید آرمان‌گرایانه حفظ کرده. منفعل نیست. نگاه تیزبین و دقت زیادی داره.

-این وب خواننده‌هایی‌ از طیف‌های گوناگون مذهبی‌، سیاسی و ایدئولوژی‌ داره و ایضا رنج‌های مختلف سنی

 -تلاش برای احترام و راضی‌ نگاه داشتن مخاطبان در مقام "مخالف"


راستش رو بگم ؟ این مطالب واقعا به من دید نویی داده . از همه ممنون.


....


کامنت برگزیده

نیره گفته : البته به ما هم دید نویی داد. فکر میکنم اصول وبلاگ نویسی رو دوستان بیان کردند


بازی وبلاگی ، نقد کافه یا رگبار سپهری از نگاه دیگران



در دو روز گذشته 10نفر از دوستان عزیز و با محبت من ، وقت گذاشتند و از کار و زندگیشان زدند تا نوشته های این کافه را زیر ذره بین نقد ببرند . من نمی دانم این کسانی که ازانتقاد شدن می هراسند واقعا چه فکر می کنند که نمی گذارند کسی نقدشان کند؟! من که از نظراتتان بسیار آموختم و توانستم از زاویه دید شما به خودم بنگرم و این برایم بسیار عالی بود .

بچه ها واقعا از شما ممنونم .امروز هم جوابهای شما را اگر کامنت فرستادید در ذیل کامنت و اگر پست نوشتید در کامنتهای خودتان خواهم داد .

عین نقدهای این دوستان گرامی ام را (به ترتیب دریافت من ) بخوانید تا بدانید کافه رگبار از دید این مشتریان چه کافه ای است؟


 نقد عطیه :

زمانی که گوگل ریدر مرحوم نشده بود تا حالا که به کمک نیمچه مشابه ش, هر روز صبح اول وقت و یا آخرای شب که از کارای خونه و بچه ها فارغ شدم, وب های بروز شده ی دوستان رو میخونم و دنبال میکنم, همیشه ی خدا از دیدن لینک پر رنگ شده ی کافه رگبار حس خوبی بهم دست میده... چون می دونم که یه پست خوب که یا حس خوبی بهم میده یا اطلاعات, راهکار و یا پیشنهاد خوبی, پیش رو خواهم داشت...

همیشه با اشتیاق لینکش رو باز میکنم و اگه نظری داشته باشم حتما خودم رو موظف میکنم که براش بنویسم. اگر هم که نه, حتما نظرات دوستان و جوابای جناب آقای رگبار رو دنبال خواهم کرد...

نوع نگاهش رو به زندگی, کار, اقتصاد, فرهنگ و دلنگرانیش رو درخصوص این مملکت و کشور دوست دارم... حس میکنم با وجود اینکه به محدودیتها و موانع واقفه, سعی میکنه در عین واقع بینی نیمه پر لیوان رو ببینه... همیشه معتقده که هنوز میشه کاری کرد... نباید از همون اول دنبال ساده ترین راه که همانا کاری نکردنه, رفت!

خیلی وقتا همین نگاهش کلی منو ترغیب میکنه که تو جایگاه خودم سعی کنم مثمرثمرتر باشم. خصوصا وقتی پای مقایسه بخش دولتی و خصوصی و امتیازهایی که بخش اول دارن و دومی ندارن, در میون باشه (من کامند بخش دولتی ام!!!) سعی میکنم متفاوت باشم. چرا راه دور برم... همین ماه رمضون! همون موضوع ساعت کاری! خوب بنده خدا راست میگفت! آخه اینم شد ساعت کار تو ماه رمضون! سعی میکردم زودتر بیام و دیرتر برم و بیشتر کار کنم.... چون میدیدم یکی دیگه تو همین شهر تو بخش خصوصی به نسبت و در مقایسه با من کارمند دولت داره استثمار میشه! حرف حق بود و جواب نداشت!

خوب آخه آقای رگبار! من چه انتقادی کنم وقتی تو این دنیای مجازی وبلاگ شما اینقدر برای من نوعی تاثیر گذاره! نه میشناسمتون, و نه دیدمتون و نه بهتون بدهکارم که بخوام تعریف و یا تمجید کنم. دارم واقعیت رو میگم من وبلاگ کافه رگبار .

رو دوست دارم و امیدوارم که حالا حالاها چراغ این کافه روشن بمونه و کافه چی و خانواده ی شمعدانی ش همیشه سلامت و روز به روز شادتر و خوشبخت تر باشن

 

 

نقد ترمه :

اینکه شما یه پستی رو به انتقادها اختصاص بدید باعث نمیشه که ما دیگه انتقاد نکنیم. من به شخصه بر خودم واجب عینی می دونم که در هر پستی از دستم بربیاد تا جایی که جا داره انتقاد کنم.
نکات مثبت از نظر خودم رو خلاصه می گم:
-
تنوع موضوعی. وبلاگ گستره ی وسیعی از موضوع ها رو پوشش می ده. در ضمن آرشیو هم دسته بندی جالبی داره.
-
آگاهی بخشی. وبلاگ در بیشتر پست ها اطلاعات خوبی به خواننده می ده.
-
نگارش ساده و روان. من با نوشته های ادبی میونه ی خوبی ندارم. در ضمن با این "دل نوشته ها" هم که بعضی وبلاگ ها می نویسن و درباره ی احساسات شخصی نویسنده هستند اصلا ارتباط برقرار نمی کنم.
-
سعی در ایجاد تنوع. به خصوص با تغییر لحن نویسنده به اقتضای پست.
-
پاسخ گویی به کامنت ها.
-
فعال بودن وبلاگ. فکر کنم چند وقته تقریبا هر روز آپ می کنید.
-
توی وبلاگ قبلی یه گوشه از وبلاگ یه بخش "فارسی نویس" ؟؟؟ (اسمش رو یادم نیست) بود که معادل کلمه های عربی رو به فارسی می گفت. به نظر من جالب بود.
نکات منفی:
شاید انتقاد من بیشتر به تعریف متفاوت من و شما از مفاهیم "اعتدال"!!! و "آزادی بیان" برگرده.
به نظر می رسه سیاست شما در اداره ی این وبلاگ، سیاست "نه سیخ بسوزه نه کباب" هست. در بیشتر موارد سعی می کنید با خواننده و کامنت گذار همراهی کنید. حتی اگه توافقی وجود نداشته باشه. خب من ترجیح می دم هر کسی نظر واقعی خودش رو واضح و روشن بگه.
آخرین انتقادم برمی گرده به پست های "نوبت شما". اینجا جاش نیست که مشکلات و ایرادهای این پست ها رو بگم. شاید برای این مورد بیشتر باید خودم رو مقصر بدونم. اما منظور من از اون پیشنهاد این نبود که شما نوشتن یک پست رو کاملا به یه نفر دیگه واگذار کنید. بیشتر ایده ام این بود که موضوع رو خواننده ها پیشهاد بدن و خودتون بنویسید. خواننده ها هم با کامنت هاشون بحث رو گسترش بدن.
راستی یادم رفت بگم که فونتتون هم خیلی ریزه. آقا یک کم درشت ترش کن. کور شدم.

 

نقد مهتاب :

به نظر من این پستتون خیلی شجاعت می خواست هر کسی طاقت انتقاد نداره
چیزایی که دوست دارم
بعضی پستاتونو که آدم می خونه یه چیزی به اطلاعات عمومیش اضافه میشه ایجوری نیست که فقط سرگرمی و وقت گذرانی باشه معلومه که روش وقت گذاشتید
بعضی پستاتون چالش بر انگیزن و تو کامنت ها بحث ادامه پیدا میکنه و من این پست ها رو خیلی دوست دارم
خیلی با حوصله و بادقت به کامنتا جواب می دهید
وبلاگتون یه جوریه که می تونید با آدمای مختلف و سلیقه های مختلف ارتباط بر قرار کنید بدون دعوا
چیزایی که دوست نداشتم
احساس می کنم تو مسائل سیاسی یکم انعطاف پذیریتون زیادیه گاهی جواب بعضیا رو درست ندادید با این که می دونستم خیلی متفاوت فکر می کنیدکه اگه منم وبلاگ داشتم شاید اینجوری مجبور بودم باشم
وبلاگ قبلیه تو بلاگفا بیشتر به دل مینشست از نظر من دلیلشو شاید خودتون بهتر بدونید
یادمه تو وبلاگ قبلیه یه پست داشتید راجع به ازدواج موقت که من به شدت مخالف بودم و خیلی های دیگه تو اون پست با وجودی که خیلی بحث شدو اکثرا مخالف بودن اونجوری که خودتون دوست داشتید نتیجه گرفتید به نظر من البته شاید این انتقاد درست نباشه و فقط یه جور اختلاف سلیقه بود(فقط اون دفعه نتیجه گیریتون اینجوری بود)
می خواستم به عنوان یکی از حسنا بنویسم که بین خواننده قدیمی و وبلاگ دار و تازه کار بی وبلاگ فرق نمی گذارید با همه یکسانید که چشمم به آخر این پستتون خورد یعنی انتقاد بعضیا مهمتره براتون؟ یکی از حسنای بزرگتون تو این پست فراموش شده


نقد یاس :

وبلاگ شما یکی از بهترین وبلاگ هایی هست که می خونم. موضوعات و محتوای نوشته ها و تنوعش رو خیلی دوست دارم. من مطالب مفید رو اینجا می خونم و می تونم کلی چیزی یاد بگیرم. به خصوص از بعضی نکاتی که بیان می کنین و کمتر وبلاگ نویسی رو دیدم که بهش بپردازه خیلی خوشم میاد (مثلا یکیش همون پست صرفه جویی در مصرف آب). یکی دیگه از خوبی های وبلاگتون اینه که بین نوشته هاتون از نظر زمانی فاصله زیادی نمیفته و خواننده در انتظار به سر نمی بره. ارتباطتون با مخاطب رو هم می پسندم. همین که علیرغم درگیری های زیاد سعی می کنین کامنت ها رو بی جواب نذارین ارزشمنده. طول مطالب هم اغلب مناسبه. نه خیلی کوتاهه و نه خیلی بلند.
کلا تعادل در نوشته هاتون از همه نظر وجود داره و همه اینها باعث میشه که همیشه بخونموتنون هرچند خاموش.



 نقد سارا:

وبلاگها رو از جایی مشابه گودر، می خونم. بجز کافه رگبار. چند تا سایت هست که تا میرسم خونه و وصل به اینترنت میشم، بازشون میکنم. ایشون، سومین لینک هستند. این از میزان وابستگی بنده به نوشته های ایشان. پستهای اجتماعی و آگاهی دادنهای عمومی و معرفی فیلم و مکانهای دیدنی و خوندن تجاربشون، بیشتر از بقیه به یادم مونده. یک خصوصیت خوبی که دارند، اینه که در مورد چیزهایی که ممکنه ما موقع نوشتن توی وبلاگمون یا حتی کامنتهامون برای ایشون به حالت دستوری یا غرغر یا ناامیدانه ازشون نام ببریم، ایشون برعکس هستند. حتی در مورد انتخابات که شرکت نکرده بودند، و شاید خوش بین نبودند، حرفی در وبلاگ ننوشتند. و بعد از نتایج، نظراتشون رو بیان کردند که سرشار از امید و دعوت به همدلی بود. شده که موضوع برخی پستها، مورد توجه ام نبوده باشه، ولی خسته ام هم نمیکنه و می خونمش. چون به نویسنده اعتماد پیدا کرده ام. که نوشته های خودشه و براش فکر کرده و وقت گذاشته و حتما دلیلی داشته که نوشته. موضوعات انتخابی ایشون خیلی متنوعه. و فاصله پستها از هم، خیلی کمه. مشخصه که برای اینکار باید وقت فراوانی، صرف بشه. کامنتها رو با دقت جواب میدهند. و یک بخشی هم دارند (گاهی) به نام کامنت برگزیده.

از دست قالب سیاهشون شاکی ام! توصیه می کنم مثل آقای بابک اسحاقی، یک عکس مناسب انتخاب کنند. که در مناسبتهای مختلف، بشه عوضش کرد. اینهمه طرفدار دارند! فراخوان بدهند که یکی فداکاری کنه واسه قالب. وبلاگ خوبیه در کل و با هر سلیقه ای جوره. از 5 به ایشون، 4.5 میدهم. یکبار هم من رو نقد کردند، که کلمه به کلمه اش رو قبول داشتم و دارم و چقدر هم حرف شِنَوی داشتم! (علامت سارای شرمنده)

* آقای رگبار، حلال بفرمایید. اون دفعه که توی وبلاگتون، حرف نمایشگاه کتاب زدید، می خواستم بیام. ولی الان یادم نیست که چی شد که نشد.

 


نقد نیره :

راستش رو بخواهید من نکته منفی در این وبلاگ نمی بینم. نقدهای ایشون به مسائل اجتماعی خیلی منصفانه و رموشکافانه س. از اینکه به طبیعت علاقه دارند و پستهای محیط زیستی می گذارند لذت می برم. نقدشون تلخ و گزنده و ایرادگیری صرف نیست، بلکه سازنده س. یعنی در کنار بیان ضعف ها، راهکارهایی هم برای حل مشکل ارائه می دن.

خلاصه اینکه من فکر می کنم آقای رگبار مردی خانواده دوست، تیزبین، علاقمند به بهبود وضعیت کشور و طبیعت دوست هستند.

من هر روز به وبلاگشون سر می زنم م معمولا از خوندن نوشته هاشون لذت می برم. تا حالا هم چند بار لینک مطالبشون رو در این وبلاگ گذاشتم.

دوستان رو هم به خوندن این وبلاگ دعوت می کنم


نقد هتی :

آقای رگبار من همون حدود 5 سال شما رو می خونم .قبلا احساس می کنم شادتر وبا انرژی تر بودین .از اون ادمایی که می خواستن دنیا رو عوض کنن ویا حدااقل دور وبرشون رو .قبلا خیلی می نوشتید پستهای پی در پی ارتباطتون هم با خواننده ها و وبها ی دیگه بیشتر بود .الان باز به نظرم انتخابی تر عمل می کنید .



نقد صحرا :

من وبلاگ رگبار رو چه اون موقع که توی بلاگفا می نوشت و چه حالا که توی بلاگ اسکای هست رو اغلب می خونم !

من سعی می کنم بارز ترین خصوصیات مثبت یا منفی وبلاگ رو که توی ذهنم هست بیان کنم.

راستش مهمترین خصوصیت مثبت نوشته های ایشون اینه که اغلب بعد از خوندن پست های آقای رگبار احساس می کنم یه چیزی به دانسته هام اضافه شده است . نوشته های ایشون اغلب نشون می ده که نویسنده برای خط به خطش وقت گذاشته و حتی گاهی اوقات تحقیق کرده است .این یعنی اینکه نوشته ها سرسری نیست و نویسنده هدفی رو از نوشتنش دنبال کرده.

مورد بعدی که می تونم بهش اشاره کنم تنوع موضوعات مختلف در پست هاست . وبلاگ آقای رگبار صرفا یه وبلاگ اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی یا خانوادگی نیست . به فراخور زمان ممکنه هر موضوعی توی وبلاگ مطرح بشه و خوبی دیگه این وبلاگ کامنترهای فرهیخته اش است که اغلب صاحب فکر هستند و بحث های جالبی در مورد موضوعات پست ها توی صفحه نظرات دیده می شود و خصوصیت مثبت بعدی اینه که معمولا آقای رگبار پست ها رو بی نتیجه رها نمی کنه و جمع بندی های جالبی هم داره.

اما چیزی که زیاد دوست ندارم توی این وبلاگ اینه که اکثرا نظر قاطعی از نویسنده نمی بینم. و اکثرا پست ها برگرفته از نظرات دیگرانه و اشاره به مطلب یا نوشته ای در جای دیگر داره . حتی جاهایی هم که نویسنده خودش نظری داده باز هم قاطعیتی نمی بینم و احساس می کنم شخصیت آقای رگبار شخصیت بسیار انعطاف پذیری است .

و حالا می خوام چیزی رو در مورد وبلاگ کافه رگبار بگم که خب البته و صد البته نظر شخصی منه !

و اون اینه که من زیاد با این وبلاگ احساس صمیمیت نمی کنم . یعنی از اون دسته وبلاگها نیست که تا اسم بولد شده اش رو ببینم ذوق کنم. بارها شده که دیدم و گفتم یادم باشه حتما بخونم ببینم چی نوشته اما سریع نپریدم بازش کنم. شاید دلیلش این باشه که احساس می کنم مطلبی که می خونم از دل بلند نمی شه و حتی مطالب علمی و فرهنگی و اجتماعی از فکر نویسنده الهام گرفته نشده و بیشتر مطالب تحقیقی و اقتباسی است که البته همین مطالب هم در ارزشش شکی نیست.شاید بگید که خب موضوعات مطرح شده توی این وبلاگ نباید هم احساس صمیمیت در خواننده کنه . اما من معتقدم گاهی هم می شه بحث های اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی خوند و این احساس صمیمیت رو داشت. مانند نوشته های آلوچه خانم و همسرش یا همین مهربانوی خودمون یا حتی صمیم یا گیلاسی . اگر بخوام بهتر توضیح بدم باید بگم که احساسم به نوشته های آقای رگبار شبیه احساسم به مقاله ای است که یه شاگرد درسخون مدرسه ای سعی بسیاری کرده در خوب نوشتنش و اتفاقا تا حدی هم موفق بوده اما خب بعد از خوندن اون مقاله نهایتش یه چیزی یاد گرفتم و تمام !

آقای رگبار درسته که سعی داره مطالب آموزنده ای توی وبش بذاره و اتفاقا در این راه هم موفق بوده اما نوع آموزشش رو زیاد نمی پسندم. به نظرم نوع آموزشش بیشتر یه نوع آموزش گزارشیه ! که خب به دل من نوعی نمی شینه و ممکنه برای اکثرا هیچ ایرادی هم نداشته باشه .من بیشتر جذب وبلاگهایی می شم که در ورای نوشته ها درسی بگیرم تا اینکه یکی بخواد بیاد و قلم به قلم برام نکته بگه .

به نظر من وبلاگ آقای رگبار کمتر با احساس خواننده هاش درگیره . منظورم رو نمی تونم خوب توضیح بدم اما امیدوارم متوجه شده باشید !

اینهایی که گفتم مشخصه وبلاگ ایشون از نظر منه و نشون دهنده نقص نیست . بیشتر یه خصوصیت هست تا یک نقص که خب من دوست ندارم.

از این حرف ها گذشته چیزی که منو جذب وبلاگ کافه رگبار کرده بیشتر شخصیت اقای رگباره. اونو یه مرد خانواده دوست می بینم . که اتفاقا به ارتباطات اجتماعی اش هم اهمیت می ده و احساس می کنم پدری دلسوز و همسری مهربان و مردی مودبه ! و به مسائل مختلف مملکتش و همینطور به خواننده هاش و وبلاگش اهمیت می ده.

بازم می گم که این نکته های منفی که نوشتم در حقیقت نقد نبود و بیشتر نظرات شخصی من نسبت به نوشته های آقای رگبار بود که ممکنه برای خیلی ها اینطور نباشه

 

نقد بولوت :

اول که این پست آقای رگبار رو خوندم فکر کردم آخه چرا منو تو یه این موقعیتا قرار می‌دید؟

بعد فکر کردم من از کی این وبلاگ رو می‌خونم؟ خب خیلی وقته. خیلی خیلی وقت. خیلی قبلتر از اینکه شروع کنم به کامنت گذاشتن. چه چیزی باعث شده تمام این سال‌ها جز گزینه‌های وبلاگ خونیم باشه؟

مسلمن یکی از دلایلش اینه که جو معمول وبلاگستان رو نداره. حالا این جو معمول وبلاگستان چیه؟ نکنه انتظار دارید توضیحش بدم؟ من قراره کافه رگبار رو نقد کنم نه این که جو وبلاگستان رو توضیح بدم.

بعد این که خیلی جاها نوع نگرش و دغدغه های نویسنده‌ش شبیه منه. خب البته یه سری جاها با ایشون اتفاق نظر ندارم هیچ! 180 درجه هم نظر و فکرم باهاشون فرق می‌کنه. مثلن در مورد برخورد قهری با یه سری مسائل و یا تعدد اولاد!

توی پست نوشتن فعاله. نمیاد یه پست بنویسه بره یه ماه بعد بیاد. البته این همیشه م خوب نیست. چون می‌ری مسافرت میبینی چقدر پست بوده که می‌خواستی کیبورد فرسایی کنی تو نظراتش اما نشده.

تا حدی می‌شه گفت جز اون دسته‌ایه که فراتر از نوک دماغشون رو هم می‌بینن. بعد خب این دسته خیلی کمن. نگاه مثبت و امیدوارنه داره. یه جورایی دید آرمان‌گرایانه‌ش رو حفظ کرده. منفعل نیست. نگاه تیزبین و دقت زیادی داره. حالا نمی‌گم سن منو 13 - 14 سال بیش‌تر تخمین زده بود که خودش ناقض اون نگاه تیزبین و دقت داشتنه. بلاخره انسان جایزالخطاس!

حالا وقتی این همه دلیل هست واسه خوندن مدوام یه وبلاگ، من نقد از کجا پیدا کنم آخه؟ و اما نقد!

بعد از این که فیل‌های نیمه خیس از روی کافه قبلی رد شدن، ایشون محتاط‌تر شده.(به نظر من محتاط‌تر از قبل. چون قبلم محتاط بودن.) قابل درکه دلیلش. ولی من دوست ندارم. نه در مورد ایشون. کلن این احتیاط رو دوست ندارم. ما توی دنیای واقعی به اندازه‌ی کافی اجبارها رو رعایت می‌کنیم. به اندازه‌ی کافی بهشون بها می‌دیدم. بعد حداقل این‌جا نباید این‌جور باشه. تمرین نترسیدن رو باید از یه جایی شروع کنیم. تو زندگی واقعی این نترسیدن برامون بهای زیادی خواهد داشت. ولی این‌جا انقدر زیاد نیست.

خیلی وقت قبل تو یه پستی اشاره کرده بود ناموس مردا... (میام به خودتون می‌گم کدوم نوشته بود.) خب من رو این کلمه حساسیت دارم. یعنی این که زن رو نه یه شخصیت مستقل که ناموس کسی ببینن برام اعصاب خورد کنه. به کاربردنش توسط یه آدمایی حتی بافرض چون مصطلحه استفاده شده، برام قابل قبول نیست.

تازه‌شم هی می‌ره موزه منو حسود رو این‌جا دق می‌ده!
 

نقد افسانه :

دوستانی که من را از قدیم میشناسند میدونند که در این قبیل بازی‌ها کم شرکت می‌کنم. خصوصا این مدت که لپ تاپم خراب شده و باید با تعیین وقت قبلی‌ از همسر نیم ساعتی‌ اجازه استفاده از دستگاه را بگیرم. و مهمتر اینکه وب من اختصاص به یک پسر دو ساله داره و مخاطبان متفاوت. نمی‌دونم گذاشتن این پست در این صفحه کار درستی‌ هست یا نه. اما بخاطر علاقه ایی که به کافه ایشون دارم و جز مشتریهای ثابت ایشون هستم به دعوت ایشون لبیک میگم و با دیگر دوستان در این بازی مجازی همراه میشم.

آشنایی من با این کافه به چند سال قبل بر میگرده. از زمانی‌ که با عطیه عزیز آشنا شدم و بعد از مدتی‌ از طریق عطیه از وجود این کافه اطلاع پیدا کردم. مدت مدیدی مشتری خاموش بودم. اما از زمان بارداری و خانه نشین شدنم تا به امروز -  به دلیل داشتن وقت بیشتر- مشتری دائمی این کافه شدم و سعی‌ می‌کنم تا جایی‌ که بتونم و وقت و اطلاعاتم بهم اجازه میده در این صفحه حضور فعال داشته باشم.

کافه رگبار را می‌خونم و دوست دارم چون از نظر من روز مرّه نویسی هست که با تنوع مطالب و موضوعات پست‌هاش - فرهنگی‌، اجتماعی، سیاسی، هنری ...- که به زبان ساده و روانی‌ می‌نویسه برای هر مخاطبی با هر گرایشی حرفی‌ برای زدن داره. در مورد مطالبی که هم بهشون علاقه دارم و هم کم و بیش آگاهی‌، فرصت خوبیست برای بهتر و بیشتر دانستن و وقتی‌ هم موضوع کاملا برام ناشناخته هست مجالی هست برای یادگیری و  حتی به شخص سرچ کردن . به این شکل هیچ وقت بعد از بستن صفحه ایشون این احساس بهم دست نمیده که " وقتم تلف شد".

کافه رگبار را دوست دارم چون به مشتری و رضایتش اهمیت میده و وقت براشون صرف می‌کنه. جمع‌آوری و نوشتن مطالب با این تنوع مشخصاً مستلزم وقت زیادی هست و ایشون سخاوتمندانه با ما به اشتراک میگذاره. به همین دلیل من هم در هنگام کامنت گذاشتن معمولا برای ایشون طومار می‌گذارم و براشون وقت هزینه می‌کنم.

کافه رگبار را دوست دارم چون ایشون کما بیش هم نسل من هست.  دوران کودکی و جوانی را در یک فضا و دره خاص سپری کردیم و قاعدتا تجربه‌های کم و بیش یکسانی را پشت سر گذاشتیم. گاهی‌ یاد آوری گذشته‌ها هرچقدر هم که آن زمان تلخ بوده باشند الان برام نوستالژیک و جالبه. شاید به فاکتور سنّ و سال باید تاهل و پدر بودن ایشون را هم اضافه کنم که چه بخواهیم و چه نخواهیم نوع نگاه ما را نسبت به خیلی‌ از مسائل تحت شعاع قرار میده.

کافه رگبار را دوست دارم چون "کامنتدونی" جالبی‌ داره و باید مشتریش بود تا متوجه حرف من شد. برای من به شخصه کامنتدونی به همان اندازه پست و گاهی هم بیشتر خواندنی هست. این وب خواننده‌هایی‌ از طیف‌های گوناگون مذهبی‌، سیاسی و ایدئولوژی‌ داره و ایضا رنج‌های مختلف سنی.

قریب به اتفاق کامنت گذاران واقعاً حرفی‌ برای گفتن دارند و می‌شه از سواد و معلومات شون استفاده خوب کرد.

‌خواندن نظرات موافق و مخالف و اصولا همین تفاوت ‌ها جالب و آموزنده هست. که می‌شه متفاوت فکر کرد اما در کمال مدارا با همدیگر حرف زد و این برای من یک نمونه بارز از تمرین دمکراسی هست تواین وبلاگستان فارسی که روز به روز هواش داره خفه تر می‌شه . من و رگبار هم در خیلی‌ از مسائل - به عنوان مثل دینی یا عقیدتی‌- با هم اختلاف نظر داریم. اما هیچ گاه حس بدی از ایشون به عنوان " مخالف" به من منتقل نشد و اصولا تلاش ایشون برای احترام و راضی‌ نگاه داشتن مخاطبان شون در مقام "مخالف" و مدارا شون برای من نکته کلیدی و مثبتی هست.

اگر اشتباه نکنم اکثریت کامنت گذاران مقیم ایران هستند و برای من نظراتشون مثل دریچه یی برای شناخت بهتر و درک بیشتر مسائل روز ایران عمل می‌کنه. حرف‌ها و تحلیل‌هایی‌ که در رسانه‌‌های خودی و غیر خودی بنا به مسایلی که مجال گفتنش نیست به این شکل بی‌ طرفانه و از بطن جامعه مطرح نمی‌شه.

و مورد آخر در مورد کامنتدونی هم ایده جالب "کامنت برگزیده" هست که متأسفانه همیشه و با هر پستی اجراش نمیکنند.

کافه رگبار را دوست دارم چون از نظر من یک روزمره نویس بی‌ مدعاست. امیدوار به آینده و به تغییر. و منظورم از تغییر در معنای عام کلمه.  صادق و رو راست. و به همین دلیل نوشته‌ها به دلم میشینه.

کافه رگبار را دوست دارم چون از لینکهای کنار صفحه به وبهای خوبی دسترسی‌ پیدا کردم که از خواندنشون - هرچند خاموش و هرچند با ایدئولوژی متفاوت - لذت می‌برم. و اگر رگبار اجازه میدند از همین تریبون به شیرین عزیز سلامی‌ هم بدم و بگم که جاش این روزها تواین اینترنت خالیه.

آقای رگبار من در کلّ مشتری راضی‌ هستم و اگر اینطور نبود از مشتریان دائمی شما نبودم. چیز مهمی‌ برای جنبه‌های کوچک منفی‌ ندارم که هرچه هست در جزئیات هست و اختلاف سلیقه و دیدگاه که خوب اینجا شما صاحب کافه هستید و منجر و ما هم مشتری. فقط می‌تونم چند پیشنهاد برای کافه بدم:

 لطفا هر روز بنویسید- منظورم روزهای کاری هست - و در نوشتن وقفه نندازید.

روزهای خاصی‌ در هفته را به موضوعات مشخصی‌ اختصاص بدید و اگر به دلایلی وقت یا اطلاعاتی کافی‌ در مورد سوژه مورد نظر پیدا نکردید از خواننده‌ها کمک بخواهید. میدونم که دوستان درخواست شما را اجابت میکنند.

هر از گاهی باز هم وب‌های جالبی‌ را که خوانندش شدید به ما هم معرفی‌ کنید.

قالب این وب را عوض کنید. از زمانی‌ که کافه قبلی‌ تعطیل شد من هنوز به این صفحه عادت نکردم. صفحه قبل سرزنده و شاد بود.

در آخر می‌خوام باز هم از شما تشکر کنم بابت وقتی‌ که برای ما هزینه می‌کنید و بابت مطالب جالب و متنوع. در این دوره که محیط وبلاگستان فارسی به ابتذال کشیده شده بودن و خواندن وب‌هایی‌ از این جنس نعمت هست و امیدوارم که در این کافه همیشه باز باشه و مشتریهایش روز به روز بیشتر از دیروز.

شاد و سرافراز باشید

رگبار عزیز راستی‌ به شما گفته بودم که چایی صبح را طبق یک عادت دو ساله در کافه شما مینوشم؟

 

....


کامنت برگزیده 


بولوت گفته  هر کافه ای بود این همه رضایت مشتری جلب کرده میرفت تو فکر زنجیره ای کردن کافه آ! 


ابی وارد ایران می شود !


ممنون از شماهایی که نقدهایی برام فرستادین یا توی وبلاگتون گذاشتین و شمایی که هنوز دست به کیبرد مبارک نبردی ، بنویس ببینم چه کردم تو این 5ساله . ببارانین آن نقدهای پربرکتتان را .  آ باریکلا ! پست چهارشنبه ، رگبار از دیدگاه دیگران خواهد بود.


اما بعد . . .


میرباقری نشون داده که آدم زیرکیه . این از فیلم ها و سریالهای شاخصی که ساخته مشخصه . فیلم آدم برفی و سریالهای امام علی و مختارنامه اش که شهره خاص و عامه . اون داره یه سریال برای پخش ویدیویی می سازه که به زودی توزیع می شه و سریال ویدیویی نیاز مبرمی به مشتری داره .همین حالا دست یه نقد یه بمب خبری برای جلب مشتری بهش پیدا کرده.


توضیح بیشتری نمی دم که عکسها خودشون 125% گویا هستند !


        


     

مراحل گریم محسن طنابنده 


....


کامنت برگزیده


نیره گفته : نه بابا این ابی قلابی خیلی تابلوئه. اگه راست میگن راست راستکی ش رو بیارن



دعوت به بازی وبلاگی . نقد کافه


تا حالا چندتا بازی وبلاگی داشتیم ، بازی ترانه هاتون ، بازی میزهای کامپیوترتون ، بازی کتابخونه هاتون و بازی دسکتاپ ها تون ، قبل از این که بازی وبلاگی این دفعه رو براتون باز کنم این مطلبی که ویکی نوشته رو بخونین:


ویکی پدیا نوشته ، نقد را «سره از ناسره جدا کردن» و «شناختن محاسن و معایب» گفته‌اند و در لغت به معنای «بهینِ چیزی را گزیدن» آمده‌است. نقد به یک اثر کمک می کند که آن اثر اعتبار یابد.اگر از یک کار یا یک مقاله انتقاد شود باعث می شود که نقاط بد ان کار اصلاح قرار گیرد. نقد اگر مثبت باشد باعث پیدا شدن طرفدارانی برای اثر است ولی حتی نقد منفی نیز باعث می شود که طرفداران به بحث ومجادله با منتقد یا منتقدان بپردازند. نقد باعث پیشرفت اثر یا شخص می شود .در نقد باید به دیگران و نظر آنها احترام بگذاریم . نقد باید با رعایت اصول اخلاقی وبا دیدی کار شناسانه انجام شود.


حتما فهمیدین که چه بازی ای در سر دارم ! به خاطر این همه محاسن و مزایای نقد ، حیف نیست که بقیه ازش لذت ببرن و ما بهره ای نداشته باشیم ؟ از این نوع بازی قبلا در وبلاگستان دیده بودم ولی چند سالیست که دیگه خبری ازش نیست . داستانش این جوریه که من همه خواننده ها رو دعوت می کنم که وبلاگ من رو ، اگر وبلاگ دارند در وبلاگشون و اگه ندارن طی یک کامنت زیر همین پست ،نقدی بی رحمانه و موشکافانه و بی رودربایستی کنند ، که بتونم بفهمم بعد از این 5سال ایراداتم کجاست و من رو در جریان اون نوشته شون بذارن . بعد هر کدوم از اون کسایی که نقد کردند این دعوت رو توی وبلاگ خودشون بذارن تا خواننده های اونها نقدشون کنند و... (نکته اش اینه که هیچ کسی نمی تونه به نفر قبلی بگه من رو نقد کن و این جوری دور به وجود نمیاد)


بنابراین فضایی از نقد و بررسی در پهنه ای از این وبلاگستان فارسی راه میافته که شاید در مواردی سطح نوشته ها رو ارتقا هم بده . مدت زمان این بازی هم سه روزه است برای کافه رگبار امروز دوشنبه و سه شنبه  انتقادات خودتون رو تو وبلاگ خودتون بنویسین یا اگه وبلاگ ندارین با کامنت بفرستین . بعد نقدهایی رو که به من شده رو  طی یه پست مجزا می فرستم روی وب تا همه انتقادات نوشته های من رو بدونن .


من برای این بازی مخصوصا از تیراژه ، بابک ، افسانه ، بولوت ، عطیه ، سهیل ، سوسن ، ترمه ، ستاره ، نیره ، صحرا ، سارا و زویا دعوت می کنم .